۷۹۶🦥
یک بار هم کلاسی خواهرم اومد پیشش تا با هم کامپیوتر کار کنن و دوستش متاهل بود و کلی خوراکی های گرووون آورده بود که مثلا دست خالی نیومده باشه
الان همکلاسی خودم پیشنهاد داده هم رو ببینیم چند تا مکان هم پیشنهاد داد که مثلا کنار دریا ، کافه ... من تو اینجور جاها نمیتونم تمرکز کنم درس بخونم و گفتم ترجیح میدم بیام خونه ات اون تایمی که همسرت نباشه
اما مشکل اینجاست منی که آه در بسات ندارم و همیشه دو تا موز و دو تا سیب ، چهارتا نارنگی میخرم ... برای خونه هم کلاسیم باید چیکار کنم ... بعد این همکلاسیم جنوبیه حس میکنم اگر دست خالی برم آبرو کل مردم خطه ی شمال رو بردم
آخه از یک آدم دانشجوی بیکار بی پول هم انتظار دارن ؟
پ.ن: هتل x ردم کرد ، تو مصاحبه همه چیز خوب بود اما نمیدونم چرا زنگ نزدن ... !
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ ساعت 21:36 توسط Taxian
|