۱- یکی از دوستامون ۶۸ ی هست ی دختر مجرد باحال هست تو ارایشگاه کار میکنه بخاطر روحیه اش و لاغر بودنش بهش میخوره ۲۸ سالش باشه باهاش میریم پارک و میاد اتاقمون میخوابه براش مدل میشیم و موهامون رو درست میکنه و بیشتر اوقات میاد از تو اتاق ما غذا میخوره اتاق ما دست بخیرش زیاده خودشونم چیزی نداشته باشن بخورن ی چیز گیر میارن بقیه رو سیر میکنن ... حالا ... مامان مهرانه ( مهرانه یکی دیگه از بچه های خوابگاه هست ) اومد پیشمون و باهامون حرف میزد و اینا ...این دوست ۶۸ مون گفت باورتون میشه مامان مهرانه ۳ سال از من بزرگتره ؟! هیچی دیگه ما داشتیم تو افق محو میشدیم !

۲- یکی مهرانه رو تهدید کرد که به خانواده ات میگم چیکاره هستی ... مهرانه گفت اگر خاندان من بدونن من چیکار میکنم هیچی نمیشه اما اگر تو فقط داداشت بدونه مردی ... شعت ...

۳- ایران گفت **** های بچه های بالا رو گرفتن و به بقیه گفتن اتاقا رو چک کنن ...و بچه های اتاقمون طی یک عملیات ***** رو جا سازی کردند

۴-