نونام میگه همکارم آقاییه (بعد یواش میگه باور کنه خیلی ازم بزرگتره و مثل داداشمه و بعضی وقتا نصیحت میکنه ) ی بار بهم گفت چرا نمیری خونه ؟ 

گفتم اگر رفتم خونه باید ازدواج کنم (نونامم متوجه شده وقتی خانواده بی پول میشه ار چشم ما میبینه !) 😑🤣🤣🤣

گفت خب ازدواج کن!

گفتم میدونید کی نیاز پیدا میکنم ازدواج کنم ؟؟

- ....

+ وقتی میوه فروشی باشم و دستم جا نداشته باشه و یکی بخواد کمکم کنه 🤣🤣🤣🤣

 

و بعد اون موقع گیر به من داده بالاخره ی روز مزدوج میشی ... اون شوهرت رو پیدا میکنم بهش میگم بخاطر میوه فروشی باهاش ازدواج کردی 🤣🤣🤣🤣🤣