۴۸۱⚘
ادامه داستان ترسناک 😹😹😹
مژگان ۲ اتاق گفت ی دختری تو خوابگاه بود خیلی خوشگل بود ... اما اون دختر عجیب غریب اتاقمون میگفت من هر وقت میبینمش تا ی پیرمرد خیلی پیر و زشت هست انگار اون پیرمرد واسه زندگی قبلیش بوده و الان فقط کالبدش عوض شده و وقتی ی نفر بهم میگه کمکش کنم میدونم داره واسه منفعت خودش بهم دروغ میگه
فیلم ادوارد کالن رو یادتونه ؟ به بلا گفت روزی که دیدمت... نمیتونستم ذهنت رو بخونم برای همین درباره ات کنجکاو شدم🤔
فکر میکنم تو افسانه هر کشوری رد ی خون آشام باشه
مثلا مادربزرگم تو بچگی از اصرار بیخود ما خواست برامون قصه تعریف کنه ... ی داستان تعریف کرد گفت این قصه رو از مادربزرگش شنیده بوده !!
داستانش اینجوری بوده ی پسر خون * آشام دنبال انسان بوده که واقعا بک*&^ شش (اصلا عشقی در کار نبوده) ... بعد خود مادربزرگم جوری برامون تعریف میکرد انگار واقعا اونجا بوده😹😹 ... مثلا ی جاییش زمین باز شد تا دختر داستان قایم بشه