ادامه داستان ترسناک 😹😹😹

مژگان ۲ اتاق گفت ی دختری تو خوابگاه بود خیلی خوشگل بود ... اما اون دختر عجیب غریب اتاقمون میگفت من هر وقت میبینمش تا ی پیرمرد خیلی پیر و زشت هست انگار اون پیرمرد واسه زندگی قبلیش بوده و الان فقط کالبدش عوض شده و وقتی ی نفر بهم میگه کمکش کنم میدونم داره واسه منفعت خودش بهم دروغ میگه

 

فیلم ادوارد کالن رو یادتونه ؟ به بلا گفت روزی که دیدمت...  نمیتونستم ذهنت رو بخونم برای همین درباره ات کنجکاو شدم🤔 

فکر میکنم تو افسانه هر کشوری رد ی خون آشام باشه 

مثلا مادربزرگم تو بچگی از اصرار بیخود ما خواست برامون قصه تعریف کنه ... ی داستان تعریف کرد گفت این قصه رو از مادربزرگش شنیده بوده !! 

داستانش اینجوری بوده ی پسر خون * آشام دنبال انسان بوده که واقعا بک*&^ شش (اصلا عشقی در کار نبوده) ... بعد خود مادربزرگم جوری برامون تعریف میکرد انگار واقعا اونجا بوده😹😹 ... مثلا ی جاییش زمین باز شد تا دختر داستان قایم بشه