🪴۸۵
۱- تو ی گروه خانوادگی اَد ام کردن ... سیاست مدیرهای گروه جوری بوده ۹۵ درصد اعضایی که اَد میکنن شاغل هستن و کلا تو جامعه واسه خودشون کسی هستن
همینجور که دارن هم رو معرفی میکنن بعد مدیرها هم میان میگن درود بر فلانی دکتر گران قدر ، درود بر مهندس فامیل و ...
دغدقمه وقتی خودم رو معرفی کنم ، این مدیر های گروه منو چجوری معرفی میکنن ؟؟ با اسم خالی صدام میکنن و خوش آمد میگن !؟ خیلی دغدقه مزخرفیه :/
داداشم که همیشه میگه اووووه انقدر دختر خوشگل تو خیابون ریخته ، کی به تو نگاه میکنه ! تهدید میکنه تو گروه خانوادگی نباید خودت رو معرفی کنی 🙄☹
* عوض اینکه بگه اعتماد به نفس داشته باش ، این فقط ی معرفیه
۲- دقیقا ترسم اینه ی ماه دیگه جواب آزمون بیاد و داداشم جلو همه بگه خیلی خنگی که اوت دانشگاهی که من میخواستم رو نیاوردی یا شاید بدتر اصلا هیچ دانشگاهی نیاوردی ، گریه ام میگیره ، کاش ی جایی بودم که هیچ وقت نمیدیدمش
۳- اصلا نمیدونم چیکار کنم
۴- کاش هیچ وقت به دنیا نمیومدم
۵- داشتم ورود میزدم به بلاگفا دیدم برادر گرام و محترم بالا سرم وایساده گوشیم رو نگاه میکنه ! ...
اون رنگ آبی بلاگفا خیلی تو ذوق میزد ! 😐
ممکنه فهمیده باشه من هنوز تو بلاگفام ؟
۶- خیلی وقت بود که دیگه به شهر شلوغ دانشجویی نیومده بودم ، حس غریبگی اش نمیدونم چرا از بین نمیره ! مخصوصا شبا ... وقتی مغازه ها کل چراغ هاشون رو روشن گذاشتن
اگه حوزه امتحانیم جای دیگه بود حتما بهتر بود
نمیدونم...حس میکنم چون تا حالا با مامانم تو این شهر نبودم این حس خفگی اش بیشتره ... جوری که داره منو خفه میکنه
شهر خودمون با جمعیت کمی که داره خیلییییی آرامش بخش تر از این شهر شلوغ هست ، ترافیکهاش و صدای بوق های پشت سر هم آدم رو کلافه میکنه
۷- خدایا من تلاشم رو کردم توکل به تو 💕🌹 منو فراموش نکن 💔
۸- ته ذهنم میگم اگه نياوردم چیکار کنم ؟ ؟! برم ایلتس بگیرم ؟ بعدش چی ؟!
یا خانواده میخواد باز مقایسه کنه ... س داره ارشد رو میگیره ، س خواستگارش دکترای ** داره ، فلانی ازدواج کرد ، ولی ما تو رو تا فقط ۳۲ سالگی نگه میداریم