حقیقتا امشب فکر کردم من اصلا الگوی درستی تو خونواده نداشتم ، خانمی که شوهرش زن دوم داشت میگفت تو این چند سال با این همه اتفاقات تو زندگیم هیچ وقت تو جمع با شوهرم بحث نکردم که بخوام ضایع اش کنم جلو همه ... با هم بحث داشتیم تو خونه خودمون ازش ناراحت بودم اما صدای داد زدن منو همسایه ها نشنیدن

نمیدونم چرا مادرم هیچ جوره با بابام کنار نمیاد ، همیشه دارن بهم تیکه میندازن ، دو دقیقه حرف زدنشون از روی دوست داشتن نیست انگار دو تا دشمنن که دارن همو تحمل میکنن ... من قبل همه اینا فکر میکردم باید کولی بازی در آورد با داد زدن و تیکه انداختن سر هم دیگه حق رو گرفت ...

مادرم بعصی وقتا میگه تو این شرایط دختر نباید جیغ بزنه تو باید بهتر از من باشی ولی من وقتی عصبیم ناخوداگاه همون کاری رو میکنم که مامانم انجام میده و اون نصیحتاش یادم نیست

این وجهه از خودم رو نمیخوام دوسش ندارم من قبل اینا فکر میکردم بهترین کار اینه چون مادرم رو میدیدم الان میدونم مادرمم راه درستی رو نمیرفته ... من باید به کی نگاه کنم ؟