۱- بالاخره امروز روز فراغت رسید ( فراغت از عروسی امتحان مهمونی مهمون )

۲- طی جشن عروسی آناهیتا هم اومد بعد عروسی همه دارن تعریف آناهیتا رو میکنن که چقدر خانمه و خوبه داداش سینگل ازم پرسید آناهیتا کیس اوکازیونی هست ؟ گفتم به نظر من نه اونم گفت پس منم میگم نه ! ... گفتم تو چیکار من داری ؟ تو باید از قیافه اش خوشت بیاد ! (تو میخوای زندگی کنی!)

۳- خب ترکیب لباس سیاه صورتی برای جشن عروسی برخلاف تصورم خیلی خوب بود 😌

۴- مورد مناسب ؟ کراش جدید ؟ ... هیچی نبود ‌... همگی ازم کوچیکتر بودن😐😑

۵- آیه داشت تنهایی از خودش عکس میگرفت داداش سینگل میگفت هعی ! زن من نشدی حالا برو تنهایی عکس بگیر

یا کدوم آرایشگاه رفتین ؟ این آرایشگاه ده تومن هم بهش بدی کمه ! واقعا هلو و لولو و رو به پری تبدیل کرده... دستش نکنه من شما رو دیگه نمیشناسم

( به داداش سینگل گفتم مگه تو هنوز آیه رو میخوای که بهش پیام میدی ؟ گفت نه همون روز که بهم گفت من زن تو نمیشم بهش گفتم دختر دایی خواستن من دیگه تموم شد اگه ی وقت پیام بهت دادم ریپلای زدم استوریت رو یا شوخی باهات کردم منظور نگیر

۶ مدل لباس و مخصوصا مو هامون بابد دقیقا مثل این خانم بالایی میشد .. اگر مدل مو یکم پف تر یا فر میشد یا پف دامنت کم میشد یا ی چیزی که شبیه این عکس نباشی نمیشه ... باید دقیقا شبیه این عکس باشی وگرنه همگی طی جشن بهت میگن لباست ایراد داره یا مدل موهات اونجوری که باید نیست

۷- شب وقتی برگشتیم چون خیلی خسته بودم از پا درد از کش دامنا از صدای باند از همه چی ...پست گذاشتم عروسی تموم شد بالاخره همینجوری بدون اینکه صورت و موهام رو بشورم خوابیدم صبح وقتی بیدار شدم دیدم ی نفر بهم پیام داده جوش و قرمزی صورت مهم نیست پوست پرتقالی هیچی نمیتونه درمانش کنه ... همینکه این کامنت رو دیدم عین پلنگ جنگی رفتم صورتم رو شستم و بعد دوباره برگشتم زیر پتو برای ادامه خواب ( آخر شب سالسیلات پدر رو به کف پام زدم ... عاه خیلی خوب بود... آقا تقریبا همگی کفش کتونی زیر دامنهاشون پوشیده بودن حتی عروس من صندل ده سانتی پوشیدم من نمیدانستم :( ) ولی ی قرص فست اور هر ۲۴ ساعت میخورم جوش نزنم ( ولی شما قرص نخورید قرص خوب نیست به کلیه و کبد فشار میاد)

۸- وقتی این لباس رو میپوشی باید خرامان خرامان با ناز و طمانینه راه بری ... این خیلیییی مهمه ( البته این فوت کوزه گری برای خوب دیده شدن و ناز و غمزه اومدن جلو پسرا است تو عروسی ما که هیشکی نبود بلند بلند گام برمیداشتی و هپلی هپو به نظر میرسیدی بازم چیزی نبود)

۹-

۱۰-