۱- خیلی خیلی خستمه غذای فردا ظهرم رو باید درست کنم ولی خیلی خستمه دلم میخواد همین الان بخوابم و فردا صبح ساعت ۷ بلند بشم برم ایستگاه اتوبوس

۲- 💔 خوابم میاد

۳- تازه متوجه شدم موهامم چربه

۴- امروز باید دکتر هم میرفتم و نرفتم ... چون از قرص هورمون خسته شدم

۵- مرجان واسم ی نوشابه کوچیک گرفت و دلم نیومد ردش کنم و بگم دندونم درده و بعلاوه ***** ام ، پس با نیشخند به خودم اندر دهانم گذاردم و به خودم گفتم اگر خدا هورمونهای کوفتیم رو تنظیم نکنه واقعا حق داره چون من واقعا ناپرهیزی میکنم

۶- ساکورا میگه این چند سال انقدر قرص و آمپول آلرژی مصرف کردم و تغییر نکردم واقعا دارم عصبی میشم من گفتم منم همینطور وقتی قرصام تموم میشه حس میکنم آزاد شدمه

۷- یکی میگفت آدم یا ۱۸ سالگی گواهینامه میگیره یا همیشه یک مترو سوار بدبخته ( اینا چه جملات مزخرفیه که رسم میکنن)

۸- تصمیم گرفتم ناهار فردام رو درست نکنم و درسم رو بخونم ( احتمالا نمیخونم الکی میگم چون خیلی خستمه و دارم بیهوش میشم ) و بخوابم و فردا که ساعت ۳ برگشتم ماکارونی رو درست کنم ... حیح

۹ - و ساعت ۵ که ماکارونی درست بشه و بخورم و بخوابم

۱۰ - همین الان یادم اومد من تخم مرغ دارم ... فردا ظهر تخم مرغ میخورم ... خدا رو شکر ماکارونی پروسه اش لغو شد ... فقط همینطور با خودم تکرار کنم تا یادم نره و یدفعه فردا عصر با شکم گشنه موقعی که دارم ماکارونی رو دم میزنم یادم نیاد عه ! من قرار بود تخم مرغ میخوردم ... 💁‍♀️