۴۵۴⚘

۱- همیشه ی ظرف یک بار مصرف که سرش سوراخ بود رو کنار پنجره میدیدم ... امروز یکی از دخترا رو دیدم تو سینک داره ظرف رو میشوره و بعد چند سنگ رو شست ! 

گفتم داری سنگ میشوری ؟! 

گفت به نظرت این سنگه ؟؟ 

یک لاکپشت آبی خیلی کوچولو بود ... داد دستم سرش داخل بود وقتی من رو دید سر و دمش رو اورد بیرون منم ترسیدم پرتش کردم داخل سینک (خدا رو شکر جاییش نشکست 😶😶) 

گفتم اسمش چیه ؟ ... دلم میخواست بگه نداره و منم "تافی" رو پیشنهاد بدم (شکلات تافی 😹)اما گفت موچول 😹 ... یکی از بچه ها از بیرون بلند گفت اسمش کرامته😹😹😹😹😹🙅‍♀️🤦‍♀️

۲- یک هفته هست دارم میخونم واسه امتحان و عصر متوجه شدم کتابم اشتباه هست 🤦‍♀️ ... چیکار میکنم الان ؟ وضعیتم چیه ؟ نمونه سوال میخونم با اینکه کاملا شانسیه ولی راهی ندادم نمیتونم شب امتحان کلی داده وارد ذهنم کنم ... جام ؟ تو راهپله ! امشب هم دخترا دارن درباره پسرا صحبت میکنن 😹😹😹 میدونستین دخترا معیار مسئولیت پذیر بودن و خسیس نبودن پسرا رو خیلی بهش معتقدن ؟ 

 

۳- کبوتر میگه اون کسایی که کیس ازدواج ندارن خوشبخت ترن ، چون فرصت بیشتری برای موفقیت دارن ... مثل من 😹

۴- اون روز از خونه بهم زنگ زدن که روغن ماشین بگیرم ظاهرا ی جهش قیمت میخواست رخ بده و تو راه برگشت راننده تاکسی گیر بهم داده بود اینهمه روغن میخوای چیکار :/ ... و بعدش مثلا میپرسید اهل کجایی ؟ مجردی ؟ اینجا چیکار میکنی ؟ شماره ام رو بهت بدم هر وقت کاری داشتی به خودم زنگ بزن ! :/ ... خواستم بگم پدرجان تو اگر بیست سال جوون تر بودی این کارت میشد نخ دادن ؟ یا مزاحمت واسه حریم خصوصی ؟! 

مریم میگفت هر وقت سوال این شکلی راننده تاکسی ازم میپرسید یا میخواست وسایل رو تا خونه بیاره میگفتم متاهلم و شوهرم تو حمومه ! اومد بیرون وسایل رو میاره داخل ...🚶‍♀️

هر چی سنگه واسه پای لنگه ..🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

بین حرفاش گفت مهاجرم اهل اینجا و این منطقه نیستم 🥸

۵-امتحان بعدی یک روز دیگه هست و سایتی که فیلمهای استاد بوده ... همه پاک شدن ! چرا این ترم هر درس شده یک چالش ! 

من رو چی بخونم ؟! 

 

۶- قبلا که هم اتاقی افروز و امثالهم بودم چون از خونواده متوسط بودن خیلی واسشون خوب بود بعلاوه این خوابگاه اون محدودیت خونه رو برداشته بود اما اینجا دوتا از بچه های اتاق بی سرپرست هستن و واقعا میبینم چه فشاری روشون هست ! حال خوب و فکرایی که  همسن هاشون دارن... اینا اصلا نمیشناسن ! 

منظورم تنها اون بعد عاطفی پدر نیست  بلکه کل چیزایی که بر رو دوش پدر هست و با نبودش یدفعه فشار رو چند برابر میکنه رو بقیه اعضا .

۷- دلم میخواد ترم بعد بیوشیمی بگیرم... فقط مشکل اینه ... دلم میخواد ... 

۸- به صاحب موچول گفتم میگن دخترای بین ۳۰ تا ۵۰ سال باید ازدواج بین المللی کنن ! گفت من میخوام زن بر* پی* بشم 😹😹😹😹😹

 

۹- به صاحب موچول ( موچول :  لاک پشت آبی کوچولوی اتاق ) گفتم از دختری که مو رو کراتین میکنه پرسیدم گفت ۱و نیم میگیره گفت میخوای پلنگ بشی 😹😹😹😹😹

گفتم بیا با هم بریم دو تایی پلنگ بشیم 😎 گفت این واسه این بوده که موهات ته اش فر هست واسه این گرون تر شده ولی بازم بهتر از بیرونه ، بیرون دو و نیم میلیون میگیرن ! 

 

به نونا گفتم کراتین یک و نیم میلیونی پیدا کردم گفت چه خبره وایسا خودم برم کلاسش ... خودم موهات رو صاف میکنم ! میدونی فهمیدم وقتی ۶ ساعت تو درمونگاه کنار ادمای مریضم فقط ۱۲۰ تومن بهم میدن و بعد کراتین انقدرم نمیخواد وایسی و انقدر پول میگیری !🤧

 

۱۰- چجوری دخترا میرن بیرون سر قرار ! اینجا خیلی گرمه ... 

۱۱- امروز قرار گذاشتم با خودم تمام تلاشم رو کنم ... تا حدودی موفق بودم و راضی بودم از خودم ❤ اما مریض شدم انگار بیش از حد به خودم فشار اوردم ولی اگر هم به اندازه کافی تلاش نمیکردم خودم سرزنش میکردم همه تلاشم رو نکردم وگرنه میشد ! ... ولی خوشحالم انجامش دادم این مریض شدن هم جزوی از روند کاره 

 

۱۲- من واقعا از آشپزی کردن خوشم نمیاد 

۱۳- ی واقعیت درباره آشپزیم اینه که بلد نیستم واسه یک نفر پیمونه بریزم ! شاید ته ذهنم فکر میکنم هنوز خونه ام و با کم کم اش واسه ۴-۵ نفر غذا درست کنم !!!

۱۴- نونا گفت هم اتاقی من رژیمه.. .گفتم نگفته بودی اضافه وزن داره ! گفت نه اضافه وزن نداره مثل تو فقط از آشپزی کردن خوشش نمیاد یعنی از گشنگی بمیره نمیره آشپزی کنه دقیقا مثل تو !! گفتم اصلا هم شبیه من نیست ، من فقط الان پول ندارم  :/ گفت بیا این جوراب واسه کیه ؟ تو ؟ زیر بالشت چیکار میکنه ؟؟دقیقا مثل هم اتاقیم هستی ... گفتم ما شبیه هم نیستیم اون برنامه ریزی میکنه ! گفت نه اون برنامه ریزی رو دیوار نمادینه ... کپی خودته ! من از رو تخت بلند میشم تخت صدا میده اون یدفعه واقعا یدفعه خیلی وحشتناک از خواب میپره ... بازم میگی شبیه هم نیستین ؟!

-______-  

 

۱۵- من عاشق وقت هایی هستم که هیچ کدوم از دخترا نیستن 🥰🥰🥰🥰🥰🥰 خیلی خوبه به نونا هم گفتم اما اون خیلی گارد گرفت و گفت مجردی اونم خودت کل ماه رو تو خونه تنها باشی اصلا حال نمیده و اگر قراره دور از خانواده ات باشی باید شوهرت حداقل کنارت باشه آخه خودت تنها باشی اصلا باحال نیست ! 

 

۱۶- تو خوابگاه دخترای xxxj واقعا از اینکه دخترای xxxp رو میبینن عذاب میکشن ! وقتی کارهای xxxp ها رو میبینن کلی انتقاد ازشون میکنن ... یکی از دخترای xxxj میگفت من از این خوابگاه اگر برم فقط واسه xxxp ها هست چون نمیتونم درک شون کنم که چرا همچین کارایی میکنن 

از نظر منِ xxxp...اونا xxxj ها فقط دارن به همه چیز بیش از حد سخت میگیرن و میخوان همه چیز خشک و مقرارتی باشه ، اینا رومیبینم فقط پادگان میاد تو ذهنم و وقتی xxxpها رو میبینم میگم اینا آدمای واقعی و  نرمالن که انعطاف دارن🤦‍♀️😹😹😹😹 

۱۷-

دلم میخواد برم خونمون اما وضعیت خونمون  یک هفته هست خیلی بد شده ... برگشتنم اصلا تو این وضعیت خوب نیست 

 

۱۸- 

 

 

۴۵۳⚘

۱- چرا شبای امتحان من انقد نحسن ! من باز تو راهپله نشستم و دو نفر دارن رابطه شون رو تموم میکنن😶

یکیش میگه ی بار گفتی تو اهل شهر ما نیستی ! ی بار بحث ازدواج شد گفتی پوستت اینجوره ، بدنت اینجوره ،چشمت اینجوره ، دماغت اینجوره 

اون یکی میگه همیشه تعریف نازی رو میدی پس چرا با نازی دوست نشدی ؟ 

۲- ان شاءالله امتحان فردام رو خوب بدم 

۳- مردم این شهر خیلی سنتی طور و اروم هستن ... اما مهاجرا خیلی تو فاز دیگه ای هستن ... یعنی این رو همه میگن ... چجوری این دخترا میگن رفتن کافه چندین مرد بهشون پیشنهاد دادن ؟! فکر کنم جلو دوست پ داشت خالی میبست که اگر من رو نخوای همه من رو میخوان ...   

۴- هر روز تو ذهنم چندین بار سناریو این رو میچینم که دارم با داداشم حرف میزنم تا این پسر رو متقاعد کنم ... ولی میدونم وقتی تو واقعیت محکم بگه نه! اونقدر نه گفتنش محکمه  که من گریه ام میگیره و همه اون حرفهایی که آماده کردم بهش بگم یادم میره -_-

داداش متاهل ؟ اون فعلا نظرش هیچ ارزشی نداره ... اونقدر ازش بدم میاد که اگر جایی دیدمش توجهی نمیکنم که هست ... (ولی بازم ی نفر  دلش انقدر تنگ شده که تو خیابون راه میره ماشین سفیدا رو چک میکنه که شاید اون پشت فرمون باشه )

 

۵- انگار مو فرفری ها دارن منقرض میشن ! انگار فقط منم ... البته منم مجعد بودم از هوای مرطوب فرفری شدم

۶- بقیه فکر میکنن خیلی بده که تخت بالا باشی ... ولی من تخت بالا رو دوست دارم کسی روش نمیشینه و نورش خیلی خوبه... 

۷- امشب سرپرست رو دیدم ! چرا فکر میکردم با ی خانم جا افتاده طرفم ؟! 

۸- هفته دیگه سه تا امتحان سخت دارم 

۹- امروز ی نفر رو تو خوابگاه تو آشپزخونه دیدم که قبلا دانشگاه خودمون رشته خودم بوده و پارسال تموم کرده بوده و الان سرکاره ! 

۱۰- نونام دست خالی میره دکتر ! بعد به من زنگ میزنه از پول تو جیبیت بهم بده باید ویزیت دکتر بدم ! گفتم باشه ( این درحالیه که خودم باید تا میتونم ذخیره کنم تا وسایل کار رو بخرم !!!!) امروز به این بهونه زنگ زدم بهش که ماشین بابا روغن میخواد و من باید بخرم اما پولم رو دادم به تو ... بهم برگردون . اون جواب داده کمتر تیغ بزن !!!!!!!!!! 

گفتم تو الان عصبی کل پولم رو دادم بهت هزارتومن ندارم نون بگیرم ؟! اون روز پول کل سالت رو درمونگاه داد !!!!! گفت نه فقط دارم حرفم رو میزنم ! پول ندارم 

مرغ سوخاری و سس میخوره و پولم رو نمیده  😑😑😑😑  دختر پررو

ادامه نوشته

۴۵۱⚘

حلما گفت به عنوان دبیر دخترای مدرسه رو بردیم پارک ... بعد مدتی از دور دیدم چند پسر کنار موتور وایسادن دخترا هم کنارشون ! من واسم ایرادی نداره اما اگر اتفاقی براشون می افتاد و یکی شون سوار موتور میشد و میرفت پدر مادر همین آتیش پاره ها میگفتن شما دختر ما رو بردید بیرون و اصلا قانع نمیشن که دختر خودشون سوار موتور شده .

گفتم مگه دختر چادریم بین شون بود ؟! گفت آره دوتا چادری یک مانتویی ... از ته همون پارک که دیدمشون ی چوب بلند برداشتم گفتم یاااااااا !!!! چیکار میکنید ؟؟؟  اوناهم تا من رو دیدن فرار کردن 😹😹😹😹😹😹😹

۴۵۰⚘

۱- دیشب حدیث میگفت من تو سوییت مون تنهام و نگهبان اینجا کلید همه جا رو داره میترسم اتفاقی بیوفته 😃😅🤣 گفتم اتفاقا منم تنهام خیلی خوشحالم تو هم لذت ببر 🥰 گفت تو متوجهی من چی میگم ؟! میگم فقط من و نگهبات تو ساختمونیم !

گفتم ببین ی مسولیتی داره ، الکی که نیست ! گفت اتفاقا اون دختره رو تو کاروان ***** زدن ناکارش کردن که آبرو خودش و اون مرده رفت دیگه مسئوليت بالا تر از اون نبود 😐😑 

۲- مثلا من موم رو رنگ کنم و بعد بیام به داداشم جواب پس بدم که چرا بین درس خوندن موهام رو این شکلی کردم 😶😑 ... بعد اونم ی پوزخند بزنه بگه **** تو هیچی نمیشی .

۳- چقدر جالبه... اینجا دما ۳۷ درجه هست شب فقط ۵ تا ۱۰ درجه دما میاد پایین ، معمولارطوبت ۵۰ هست و خونمون الان ۴۶ هست تا شب  ۱۵ تا ۲۰ درجه پایین میاد و رطوبت تنها ۱۰ درصد هست ... اما اینجا شب و روزش دما و رطوبت همیشه ثابت میمونه ... که خب موهام به طور حداکثری فر شدن و وز 🙅‍♀️

۴- فقط کافیه اون دختر بره از بچه های ترم بالا اسمم رو بپرسه و اونا حقیقت رو بهش بگن ... خدا کنه تا این حد کنجکاو نباشه 

 

 

 

۵- فقط چند روز اومدم خوابگاه اینوه پشت تلفن مادرم میگه همه خوبیم همه چیز خوبه هیچ خبری نیست ... با این حرفا و ندیدنشون فکر کردم واقعا دیگه هیچ مشکلی نداریم ! 

خودمم تعجب میکردم واقعا معجزه شده ؟ همه چیز داره خوب پیش میره ... بالاخره خونواده از استرس و فشار دراومده ؟! 

تا اینکه بستنی که خواهرم گرفته بود رو داشتم میخوردم و خیلی خوشحال بودم و به داداش سینگل زنگ زدم و بعد چند تا جمله گفت خوشحالی میخندی ... + تو خوشحالی ؟ - نه... +چطور ؟ - فقط خیلی خسته ام خیلی ... نخوابیدمه + بابا نمیتونه به جات باشه ؟ - نه حرف اون  رو نزن... و درباره خوابگاه یا هر چیزی که بخوای من فعلا نمیتونم کمکی بهت کنم 

و بعد به مادرم زنگ زدم و اونم گفت کاری نمیتونه کنه 

چرا قبل زنگ زدن فکر کردم همه مشکلات حل شدن ... فقط همین دو نفر نای حرف زدن نداشتن 

 

۶- وقتی رفتم پیش خواهرم فهمیدم کیفیت زندگی ی سخص کارمند چجوریه ! اینکه مرغ سوخاری بخوری با سس تند ... درحالی که تو خونه خودمون اینجوری مرغ خوردن اصلا معنی نمیده ... 

 

۷- نمیدونم بقیه چجوری با این قضیه تا میکنن ... وقتی بری خونه خواهرت یا برادرت و ببینی سطح زندگی اون از تو بالاتر یا پایین تر هست 

وقتی نونا اومد خوابگاه ... اتاق ما خیلی بهم ریخته بود ... چهار تا از بچه های هنر وسایل پروژه شون رو ریخته بودن کف اتاق ... خیلی وضعیت چندشی بود 

و بعد چند روز بعدش من رفتم پیشش پانسیونی که داشتن و من ی لحظه دلم گرفت وقتی امکاناتشون رو دیدم و اتاق ما ی همچین امکاناتی نداشت !... بعد خودم رو سرزنش کردم اگر انصراف نداده بودی و... شاید شرایطت بهتر بود ! ی حس خیلی خجالت بود ک چرا بچه های هنر با شلخته بازیشون ابروم رو بردن 

 

۸- البته بچه های هنر هم تقصیری ندارن همیشه سرشون شلوغه و دارن طراحی میکنن و کلی وسیله باید داشته باشن

 

۹- یکی از بچه های هنر شماره ای بهم داده و تا سوالاتم رو درباره اون شغل بپرسم ... فکر میکردم سوالاتم خیلی کوتاه و جمع جور هستن اما ... ی دفعه گفت اینهمه سوال که داری واسه استرسه خودت ورود پیدا کنی جواب سوالاتت رو پیدا میکنی 🤔

۱۰- خیلی دلم میخواد از هم اتاقیم بپرسم چجوری وضو میگیری وقتی لاک رو ناخن هاته ؟🤔 کدوم مرجع تقلید اینو گفته ؟!

 

۴۴۹⚘

خودم خجالت میکشم انقدر  اسم دختر میندیسم تو وبلاگم

 

 

 

حدیث گفت تو هنوز مهندسی میخونی ؟ گفتم اره من هنوز اون دانشگام 🤡🤡🤡

+این دختر رو میبینی ، خواهر دوقولوش مهندسی عمران دانشگاه تو میخونه ، تا حالا قولش رو دیدیش تو دانشگاتون ؟؟ 

ی لحظه قلبم ایستاد گفتم تو دانشگاه ماست ؟؟

گفت اره مهندسیه دیگه هم رشته ات هست ، الان کجایی تو خوابگاه ؟ راستی ترم چند هستی ؟؟ 

که یدفعه من بحث رو ۱۸۰ درجه چرخوندم گفتم فردا امتحان دارم ،(فرداهم جمعه هست !!!) استادمون یکم لجه امتحانای شما شروع شده ؟ 

گفت ما که تازه یک هفته هست اومدیم چی میگی !

بعد فورا خداحافطی کردم 

 

پ.ن: نزدیک بود کل پته ام رو اب بریزه ، این انصراف دادن منم ی معضلی شده ... 😨😨🤦‍♀️

۴۴۸⚘

امروز اینجور گذشت که سعی کردم به خواهرم درباره کار کردن صحبت کنم 
ولی جواب اون : مگه بچه ات گشنه هست که میخوای بری همچین محیطی کار کنی ؟ 
گفتم پس میگی چیکار کنم ؟ 
گفت مثل من مثل بقیه برادرات که درس خوندن و رفتن سرکار تو هم میخونی و منتظر میشینی تا استخدام بشی 
گفتم تو رشته ات بازار کارش خوبه ! من هیچ آشنایی ندارم که بعد از تموم کردن درسم بتونم برم سر کار و داداش سینگل هنوز نتونسته بره سر کار ! 
گفت میدونی محیطش چجوریه ؟ تا حالا رفتی ؟ من میترسم بری درگیر کار بشی و درس خوندن رو یادت بره ...
گفتم تو نمیدونی من میخوام برای چی کار کنم ! من واسه آ**** با قیمت الان شش میلیون میخوام هیچکس به من این پول رو نمیده ، بابا کار نمیکنه ، مامان پاش درده و میره سر کار و داداش سینگل وقتی رفت تهران کی میخواد خرج خونه رو بده ؟! تو نمیدونی من چی میگم چون تو خونه نیستی وضعیت تو خونه رو نمیبنی 
گفت من قبلا موافق بودم ، نمیدونم آخه تو فروشگاه درس ات چی میشه ؟
گفتم من نگفتم فروشگاه میخوام برم که تو هی این کلمه رو میگی🙅‍♀️🙅‍♀️🙅‍♀️

 

پ.ن: انقدر گفت میترسم درس ات رو کنار بذاری ، اون اطمینان از خودم که با درس میتونم کار کنم شد صفر ...🤦‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۴۴۷⚘

۱- امتحان میکروبیولوژی  خیلی سخت بود ! خیلی سخت ! کاش نمونه سوال نمیخوندم ... قبل از اینکه امتحان شروع بشه به نونا  گفتم هر سوالی بلد نبودیم فقط گزیه الف رو میزنیم ✌ نونا پشت سرم مینشست و امتحان دادم و پاشدم 

نمره ام خیلی بد شد 🌚🤣 وقتی بلند شدم اروم به نونا گفتم  الف ها رو نزن😃🤣🤣🤣🤣🤦‍♀️

بیرون منتظر نونام بودم اومد بیرون گفت نمره ات رو دیدم 🤣🤣🤣🤣 و بعد از اون هر سوالی رو که از رو دستت زدم و رو باز پاک کردم و خودم ی چیز دیگه زدم 😹😹😹😹

هممم ... خیلی سخت بود تازه من نیم نمره میکروبیولوژی رو از تاپ کلاسمون بهتر شدم 😍😹😹😹😹😹😹😹

چرا وقتی ناراحتم انقدر میخندم ؟!😐🤷🏻‍♀️

۲- چند وقت بود همه موافق بودیم کارمندای استان تو هر شاخه ای  هیچ کدوم بومی خود استان نیستن !!! همه از استانهای کناری هستن

نمونه اش مدیر گروه این رشته و رشته قبلیم ... فکر میکنم اینکه انقدر تفاوت باشه به گذشته برمیگرده ... که اینجا تو شهر ما امکانات تحصیل دانشگاهی نبوده ولی استانهای بغلی همه ی دانشگاه تو مرکز رو داشتن !

الان مردم شریف همت گذاشتن و ی نفر بومی بخواد استخدام بشه نمیتونه بشه چون رییس اونجا ی غیر بومیه که ادمای خودش رو داره :/ ... 

البته مدیر گروه ما که خودش اهل اینجا نیست به این سوال گفت اصلا معنی نمیده حرفهاتون چون اصفهانیا که کنار استان ما هست همگی پست های مهم ما  رو واسه خودشون کردن و کل ایران سیستمش همینه . 

مدیر گروه درست میگه ولی منم درست میگم 

۳- ی دختری رو تو آشپزخونه میبینم خیلی خوشگله🥰🥰🥰🥰🥰 خیلی ... نکته مثبتش لباس پوشیدنشه ... خوشگل هست اما نمیریزه بیرون مثل بقیه ... ها *&^ وایی لباس نمیپوشه 

تنها چیزی که ازش میدونم به اسم "دختر آبیه" هست🥰😍😹😹😹😹

۴- قبلا که پیش افروز و همشهریای افروز بودم همه چی مون رو تقسیم میکردیم میخوردیم ! تقسیم نمیکردیم تعارف میکردیم چون ی نفر کنارمون بود ...  الان این اتاقه هر کی پرده تختش رو میکشه چیپسش باز میکنه خرچ خرچ میخوره ! 

اما من تخت بالام اشراف دارم به همه چیز ...  ادم هنگ میکنه بچه نیستنا !!! من کوچیکشون هستم ! این فرهنگ قشنگ رو کجا یادگرفتن؟! ... تازه اون دختر ۳۲ ایه روان شناسی میخونه (بدنم یخ زد فهمیدم رشته اش چیه و رفتارش چجوریه )... وقتی سلامش میکنم جواب نمیده ! 

حرف من خوردن خوراکی نیست ... اصلا ی ادم اجتماعی همچین رفتاری رو برنمیتابه 😶😐 

خیلی زشته بری زیر پتو چیپس بخوری 

۵-  پسرخاله میگه اخلاق خواهرت مثل داداش متاهلته اما ده درجه بدتر ، واسه ازدواجش هم گوش به حرف کسی نمیکنه و خودش تنها تصمیم میگیره این خط این نشون .

۶- پایین رمز دار

۷- نونا گفت هم اتاقیات چجورن ؟ گفتم ی مشت گاو ! گفت چرا اینجور میگی ؟ باورت میشه من وقتی از اتاق تو خوابگاه خواستم برم بچه ها گریه کردن گفتن نرو ! 

گفتم تو باروت میشه دختری که شاغله و تو دهه سی هست زیر پتو چیپس میخوره ؟؟؟!!! وقتی فهمیدم رشته اش چیه و بهش سلام کردم و جواب نداد ازش ناامید شدم ! 

گفت تو چرا از هم اتاقی شانس نداری ؟!

 

۸- من از آشپزی کردن خوشم نمیاد 

ادامه نوشته

۴۶۶⚘

تو داستان B که قبلا اینجا درباره اش نوشتم ... اسم حیوون های خونگی سوهیون ... دوتا حیوونی که پسربچه باهاشون بازی میکرد ... بیسکیت و تافی بود !!!! 

بیسیکیت ی سگ کوچولو سفید و تافی ی شیببر بود ...

اسم دوتا خوراکی 

تافی دست B رو ی بار گاز گرفت ! و کلا پسر کوچیکه خیلی با حیوون بزرگه رفیق بود !!!!

 

 

اسم داستان : کسی که جسد رو داخل قبر میذاره (فکر نمیکنم همچین کلمه ای تو فارسی داشته باشیم Under taker ) 

 

 داخل پرانتز:

دست خودم نیست‌. وقتی استرس دارم همیشه همین کارای عجیب میکنم.

سر یه کنکوری داشتم گوشه ها و دستگاهای موسیقی ایرانی رو خیلی عمیق و جزئی مطالعه میکردم.

الانم دارم درباره تافی و بیسکیت میگم ... انگار نه انگار فردا امتحان دارم !

۴۶۵⚘

۱- این اتاق جدید 
اون دختره که ۳۲ سالشه بهم گفت بچه های اتاق از اون دخترای تخس بداخلاق بی اعصابن که به همه چیز گیر میدن ! 
من با همین چهار کلمه ترسیدم گفتم چه غلطی کردم اتاقم رو عوض کردم پیش همشریای افروز بودم با اینکه همیشه شلوغ بود بهتر از این گودزیلا ها بودن ... از چاله افتادم تو چاه :'(

۲- من واقعا از اینا میترسم

۳- اون دختره که ۳۲ سالشه ... دیوونه است غیر از این اسمی نمیتونم براش پیدا کنم ، چرا میخواستم باهاش صمیمی بشم ؟ 

۴- این دخترا رو از تو اتاق بیرون کردن گفتن حرف میزنین اومدن تو راهپله نشستن ... منم اومدم بیرون اتاق تو همون راهپله درس بخونم ، بعد یکی بالا نشسته داره با دوست پ حرف میزنه پایینی داره دعوا میکنه ... خیلی بد داره دعوا میکنه :/ ، پسره میگه گرفتار بودم نتونستم بهت زنگ بزنم 

پسره میگه پرو شدی ؟ دختره میگه تو پرو شدی واست شهر ش گذاشتن خنده هات شیطانی شده من دیونه بودم بهت زنگ زدم تولدم رو یادت رفته ... (راست میگه دختره  نباید یادش میرفت الان پسره هی بگه حوصله ندارم ولم کن ) 

یعنی انقدر صدای پسره بلند هست از پشت گوشی که من نمیتونم تمرکز کنم رو متن کتاب ... هی دارم میخونم "سیستم انتقال قند " باز صدای این دو تا دختر یکی از بالا (بالایی داره خودش رو واسه دوست پ اش لوس میکنه :/ ) میاد 

و بعد من تا بخوام تمرکز کنم یادم میره "سیستم انتقال قند" چ بوده؟!

یکی از دخترا تو آشپز خونه هست صداش رو تن بالاست و انگار با ی حالت دعوا صحبت میکنه .... 

این خوابگاه اتاق مطالعه نداره:/

 

۵- از همون اول ترم به نونا گفتم برو کتابفروشی کتابای این ترممون رو بگیر . گفت نه کتابا گرونن میرم دست دوم فروشی کتاب نو میگیرم ... هی نرفت و دست دست کرد و آخر اون کتاب فروشی دست دومم گفت ندارم و یک هفته قبل از امتحان خودم اومدم شهر دانشجویی ، اصل کتاب نو رو گرفتم از پول خودم -__- 

هیچی از کتاب نمیفهمم ! چون  پر از اصطلاحات جدید هست :'/

شب امتحان بی خیال کتاب شدم و نمونه سوال سالهای قبل میخونم !!!! 

نمیدونم چرا همچین ریسکی میکنم فقط میدونم نباید بیوفتم 

 

۴۶۴⚘

۱- این روزا همه وقتی میخوان احوال نونا رو بپرسن میگن چقدر میگیره ؟ اما من که خواهرشمم اینو ازش نمیپرسم :| 

۲- چهارشنبه باید برم شهر دانشجویی ! خوابگاه اتاق گرفتم 

۳- سال بالایی خواست نصیحت کنه  گفت دروس عمومی رو مراقب یک دقیقه میره بیرون میشه شاید جوابات به اشتراک بذاری اما دروس تخصصی اگر سرت رو تکون بدی واقعا برگه ات رو پاره میکنن (چقدر خشمناک ) 

۴- واقعا دلم میخواد وقتی نونا فارغ‌التحصیل شد براش دست گل بگیرم ^-^ 

۵- قبلا فکر میکردم گل اختر ، بوته میوه موز هست 

۶- الان یادم اومد همه تیشرتها رو نونام با خودش برده ، من رفتم خوابگاه باید چی بپوشم ؟! بعد خودش همیشه شاکیه میگه من لباساش میپوشم -_-

۷- رفت تو قسمت رمز دار پست

۸- از استرس به اوج عرفان رسیدم همینجوری میخندم 

۹- به بی خیالی مطلق رسیدم !

۱۰ -اینم رفت تو قسمت رمز

۱۱- مادر من به چه خیالی من رو میخواد بفرسته خوابگاه

 

۱۲- پام برسه به خوابگاه همه اعضای این خانواده رو بلاک میکنم

۱۵- وزیر از رییس دانشگاهمون پرسیده دانشجوهات حرفایی رو که میگن حقیقت داره ؟؟ رییس دانشگاه ما هم گفت دروغ و کذبه محضه و به حرفاشون گوش نکنید 

و جناب وز*&^ یرم یک طرف قاضی رفت و گفت من حرف رییس دانشگاه رو باور میکنم نه حرف چهارتا دانشجو رو

تف به من که به کسی ر*&^ ای دادم که تو رو کنه وز*&^ یر  

۱۴- چرا اخ*&^ بار همیشه جوری حرف میزنه انگار همه چیز رو بیان میکنه و مسئولین جوری حرف میزنن انگار راستگو تر از اونها کسی نیست و این مردمن که توهم دارن که بهشون ناعدالتی شده ؟ 

۱۵- حالم از تلوزیون بهم میخوره همه اش ش*&^ عار ... ما بهترینِ م*&^ لت و جا*&^ معه در دنیا هستیم جز با یکسری مشکلات اندک که اونهم برای همه جوامع بشری رخ میده!

 

 

ورود به خوابگاه : 

۱۷- ی نفر اینجا میگفت تمام اعضای خانواده رو بعد از اینکه رسید خوابگاه بلاک میکنه اما الان ناراحته چرا مادرش زنگ نمیزنه 🙄🤫 چرا خواهرش نمیگه بیا بریم بیرون 

۱۸- این خوابگاه یک طبقه هست ... این دو طبقه ادماشون کاملا باهم  متفاوتن !!!هم کف  از لحاظ پوشش انگار خانه های فس*&^ ق و فج*&^ ور تو تایلند هست ... بعلاوه تاریک و بهم ریخته هر لحظه بو ی چیز میاد و یخبندون 

اما طبقه اول ادم حسابیا ، نورانی و تمیز ... وقتی وارد شدم همینجوری بی حوصله بودم که الان میخواد چی بشه ؟ همون لحظه دختری دیدم با لباس ک***** ... دهنم باز مونده بود یدفعه ی عمل ناهنجار از ی دختر دیگه دیدم (مثلا سا*&^سور) گفتم اینجا دیگه کجاست؟! 

حس ام به خودم ؟ مریم مقدس

۱۹- چقدر جالب ! هم شهریای افروز هم اتاقیم هستن و همه مثل افروز دوست پ دارن !  

۲۰ - ادامه مطلبه

۲۱- اتاقم رو عوض کردم و اومدم طبقه اول ! 

۲۲- اتاق قبلی ، یکی از دخترا خواست بچه های اتاق رو بهم معرفی کنه ... توضیح دادنش خیلی بد بود ولی به نفعم شد یدفعه گفت صاحب این تخت مرجان فلانی  هست درسش تموم شده پیج x داره و بعضی وقتا میاد ... باورم نمیشد دوست دوره راهنماییم هم اتاقیمه !!!! دیگه من به روی خودم نیاوردم مرجان رو میشناسم ! 

البته...  از طرز نگاهش اینکه انصراف دادم میترسیدم ... این دوستام که فرهنگیانی هستن مثل بچه های اول دبستانی چشم و هم چشمی دارن !!!! اینم از هموناست -_-

۲۳- از آشپزی بدم میاد 

۲۴- اومدم ی قابلمه کدو سبز با ماست درست کردم تا چند روز فریز باشه راحت باشم ولی خیلی بی مزه هست ! مزه آب میده ... این هوا درست کردم ... نمیخوام باید خوشمزه میشد ... البته تو مغازه دیدم کدوها همه سفیدن ولی گفتم نه خوشمزه میشه ! ... نمیخوام ‌... چرا اینجور شد 

 

۲۴- خدایی من خیلی تجربه خوابگاهی بودن دارم ، تقریبا هیچ وقت کسی از خانواده ام بهم زنگ نمیزد ... اون روز نونام گوشیش واسه ۴۵ دقیقه از دسترس خارج شد و داداشا ماهم یکدفعه ! دختر رو که تنها فرستادین شهر غریب معلوم نیست با کی میاد با کی میره همینه ! 

اون لحظه شاید ۲۰ تا ۳۰ مرتبه بهش زنگ زدیم ... حالا من اومدم خوابگاه ۱۵ دقیقه از گوشیم جدا شدم برم آشپزخونه تا مادر و پدرم چهار بار زنگ زدن 

آدم میترسه ...

۲۵- به مادرم میگم من اومدم خوابگاه باید چیکار کنم ؟ میگه ی تومن میریزه گفتم ولی من دلم نمیاد پولایی رو که تو واسه بدست اوردنش زحمت میکشی خرج کنم . میگه آدمی زنده است کار کنه 

 

 

ادامه نوشته

۴۶۳⚘

امروز داداش سینگل از اداره برگشت یدفعه کنارم نشست با ی حالت متفکری به پتوم نگاه میکرد o_O و ی دستش رو پیشونیش بود 

گفت امروز تو اداره "دختر چادری" دیدم ... بهش گفتم ازدواج کردی؟

همینکه این حرف رو که از داداش سینگل شنیدم ی لحظه پیش خودم گفتم این داداش من عقلش کجاست ؟! آخه این چه سوالیه ؟ از بس به اون اداره رفته و اومده همه اسمش رو میدونن اگر دختره با کیفش میزد تو سر و صورتش ! یا داد میزد ... نمیگفتن آقا خجالت بکش چرا مزاحم ناموس مردم  میشی؟؟ این میخواست چیکار کنه ؟... تو همین فکرا بودم که بالاخره ادامه حرفش رو گفت :

-میدونی دختره بهم چی گفت ؟؟؟ 

+ نه !

- گفت مگه دیوونه ام ! 

۴۶۲⚘

۱- خدا دوباره شما رو سر پا میکنه ، 

دقیقا جلوی کسانی که شما رو شکستند !

بهش اعتماد کنید .

 

۲- خانم بهرامی میگه اینکه پیامبر گفته اگر علم چین باشه ، ایرانیا بهش میرسن ... اشاره به مسافت نداره( ، یکم عمیق فکر کنید) ! بلکه چینیا نماد آدمایی هستن که انگار یک راکتور هسته ای داخل مغزشون قرار گرفته برای یادگیری و اگر شما و یک چینی  همزمان با هم به یک مدرسه برید بعد دو سال متوجه میشید اون خیلی از شما جلو تر هست اونقدر که میگی نکنه نخبه هست !

🤔🤔🤔🤔🤨

 

۳- خدایا 🤍🌌 . در جست وجوی آنچه برایم مقدر نکرده ای خسته ام مکن !⛱

۴- منتظر ی بیانیه از دانشگاه ام ... حوصله ام نمیشه درس بخونم ، از صبح به خودم میگم الان میرم بخونم و نیم ساعت دیگه اذونه ! چقدر انتظار حس مزخرفیه. ای خدا بیا کمک تا هر چه زودتر دانشگاهمون تکلیفمون رو مشخص کنه .

۵- دیشب نیلی خونمون بود 

۶- این دوست جدید من اصلا نمیتونه املای اسمم رو درست بنویسه !!!! دو تا حرف "عین" تو اسمم مینویسه !!!!!! نمیدونم چجوری بهش بگم بهش برنخوره ... 

ی بار بهم گفت چرا با فری انقدر میتونی راحت باشی که درباره این مسئله حرف بزنی ؟ باید با منم حرف بزنی 

دخترکم من با این خانم سه ساله فقط چت میکنم و بعد سه سال تااازه درباره این مسائل حرف میزنیم :/ از من نخواه وقتی ۴۸ ساعت از آشناییمون گذشته چنین حرفایی رو بزنم ... والا :/

۷- سفی میگه ان شاءالله عروس شدنت ... تو دلم میگم ان شاءالله موفقیتام

"ادامه پستها "

۸- انقدر استرس دانشگاه رو دارم که فقط پاهام رو نصف شبی تکون میدم ، دانشگاهمون ؟ ... خب اون اصلا هیچ اهمیتی نمیده ... نمیدونم چرا وقتی من میدونم آبی از اینا گرم نمیشه بازم امید دارم ؟؟! 

و هی به خودم میگم درست میشه ! 

۹- ی مدت هست داداش سینگل میگه به هر کسی که به پول نیاز داشته باشه و بدونه کلکی تو کارش نباشه کمک میکنه ! 

اینکه یدفعه انقدر خیر خواه شده باعث میشه شاخ دربیارم یدفعه فکر کنم نکنه قضیه پول تابستون تو وبلاگ کار خودش بوده ؟!!! پس میخوام برم بانک و مشخص کنم و واقعا بهش بگم تو از اذیت کردن من خوشت میاد؟

۱۰- یکی از دخترای کلاس گفت روزی که اولین امتحان پایانترم داریم عصرش مراسم عقدش هست و روز بعدش کلاس زبان داره و میگفت میترسم به امتحان نرسم 

بعد من باز یادم اومد زبانم خیلی ضعیفه و کلی افسرده شدم ی ادمی که انقدر مشغله داره اینقدر اهمیت میده به کاراش تا تهش میره و بعد یاد درجا زدنم افتادم حس کردم خیلی خنگم و الان نوتفیکیشن گوشیم واسه زبان رو میبینم(الان ساعت ۰۰:۳۸) میگم بهتر نیست واسه چند هفته یا چند ماه رهاش کنم ؟

۱۱- 

کاش میتونستم سریالی رو ببینن یا چیزی بخونم ... تا استرسم کمتر بشه ! ولی اینا الان اصلا فایده نره ، حس خفگی که از استرس دارم اصلا نمیذاره رو چیزی تمرکز کنم 

 

 

۱۲- خیلی سال پیش که مدرسه بودم ، تو دورهمی....  یکی از دخترا خطاب به یکی از دخترای گروه گفت چرا داداشت دوستت رو نمیگیره؟

اون دختر هم گفت این دختر در حد داداش من نیست (یکی از ویژگیهای ظاهری اون دختر رو مسخره کرد ) ..

و منم چون اونجا بودم با این حرفش  فکر کردم شاید داداش خیلی خفنی داره ...

تا اینکه چند وقت پیش تو اینستاگرام دور میزدم یدفعه عکس داداش اون دختر رو دیدم! 

نمیگم ظاهرش ، ژستش و لباسش چجور بود ... چون ممکنه با همه اینا برای بعضیا ایده ال باشه ! 

اما به اون حد خفن نبود ... انتظار نداشتم اندازه تامی شلبی باشه ... اما اون اندازه که اون موقع تو جمع اون دختر رو خورد کرد واسه چهره اش ... داداشش خیلی خیلی پایین تر بود 

 

(چقدر شماره دوازده رو تعارف کردم تو نوشتن تا به کسی بر نخوره )

 

۱۳- یکی از اعضای کمیسیون دیده بان شفافیت و عدالت گفته تو سالهای اخیر دانش آموزی که رتبه اش ۱۶۰ هزار شده از طریق سهمیه هیئت علمی والدینش تونسته تو بهترین دانشگاه کشور <<<<تهران تحصیل کنه . 

این رقم اونقدر بالا بوده که حدود ۱۰۰۰تا ۱۵۰۰ دانش آموز از این سهمیه استفاده کردند حتی  میانگین دروس اختصاصی شون تنها ۸٪ بوده 

بعد چقدر دانش آموز تو مناطق محروم و مدارس عادی باید افسردگی بگیرن واسه ناعد*&^ التی.

۱۴- همه وقتی میخوان درس بخونن یا صدا نباید باشه یا ی اهنگ خیلی ملایم ... الان انقدر استرس دارم که پی دی اف ها رو باید با اهنگ رپ بخونم ... حس خفگی هنوز هست ، پام رو تکون مردم انگار کمتر میشه !

۱۵- خیلی عذر میخوام اما ... دانشگاه ما مثل شتر مرغ میمونه ! 

بهش میگی تخم بزار میگه من بار میبرم ! 

بهش میگی بار ببر میگه من تخم میزارم 

 

۱۶ - امشب یکی از پسرای مهندسی ی  ویس گذاشت بابت ماف*^٪ یای دانشگاهمون ... با اینکه حق باماست شنیدن اون ویس فقط ناراحت ترمون میکرد ... 

۱۷- چرا بهشون امید دارم ؟ چون دیوونه ام ... اونقدر که میگم کف آسفالت آفتابگردون گل میده 

۱۸- من فقط هنگ میکنم موقعی رو که دخترا گفتن واسه امنیت و اینکه اون ساعت شب ماشین نیست و خطرناکه ، با اتوبوس خوابگاه پسرا بیان و رییس دانشگاه گفت نه ! دختر و پسر تو ی اتوبوس !! دقیقا دانشگاه ما هم حکم شتر مرغ رو داره -_____________-

۱۹- قبلا فکر میکردم هر کی ریش داره ، صالح ترینه ، اما الان حالم بهم میخوره ... دقیقا ... رییس دانشگاهمون ی ریش مشتی داره ... الان واسم شده نماد دورویی ، ریا ، دزدی ، خفه کردن صدای مظلوم 

۲۰- خیلی ناراحتم

۲۱- خیلی ناراحتم این ترم مشروط میشم بدبخت میشم

۲۲- دانشگاه قبلی دانشکده پگاه (هم اتاقی سابق) همین مشکل پیش اومد و دو هفته قبل ی بیانیه دادن تنها دلیلشون این بود دانشجو هامون "استرس" دارن !!! 

 

۲۴- دوباره بیانیه داده من از اول بهتون گفته بودم سیستم اینجوریه ... هیچی تغییر نمیکنه 

لعنتی این چی میگه ؟! ما بهش گفتیم کلاسات کیفیت نداشتن و اون حرف جیبش رو میزنه ؟

۲۵- چرا من به این الاغا ر*&^ ا*^$ ی دادم ؟؟؟ چرا هیچکس نمیخواد طرفدار ما باشه و صدامون رو بشنوه ؟

۲۶ - 

چرا هیچ وقت هیچ چیز اون طوری که میخوای پیش نمیره ، خدایا این فقط با معجزه حل میشه🥺😢😭

۲۷- چرا هیشکی تو خونه نمیفهمه نگرانی من بابت چیه ؟ 

۲۸- بعد کلی توضیح داداش سینگلی یکمی درک کرده عمق نگرانیم بابت چیه و میگه ببین فوقش حذف ترم میکنی 

الان من لیسانس دارم چی شد ؟ برگ شلغمم بهم نمیدن مدرک تو جمه*&^ وری اس*&^ لامی  به درد نمیخوره ... دوستام همه گریه میکنن و اونی که رفته سرکار میگه خوبه بیمه ام رو رد میکنن ... آخه این چیش خوبه ؟ کسی که سر کار هم نیست میتونه خودش بیمه اش رو پرداخت کنه .

۲۹- خدایا واقعا کمک کن ، من نمیدونم چیکار کنم 🥺

۳۰- دیگه چیزی نمینویسم اگر خبری شد باز ی شماره مینویسم نتیجه رو میگم ... که فکر نمیکنن همچین اتفاقی بیوفته.

۴۶۱⚘

متن پایینی خیلی مبهم نوشتم 

اگر ی نفر کامنت کرد حالا منظومه شمسی از خیابون شما رد میشه 

نباید تعجب کنم که ... کی درباره منظومه شمسی حرف زدم ؟!

 

اینکه تو وبلاگهای بروز شده چند تا چندتا پست میزارم خودم خجالت میکشم :/ 

اونی که ادرس من رو ذخیره داره ... هی اذیت بشه و هی چک کنه و بیاد و بره 

 

پس سعی میکنم همه چیز که میخوام بگم رو تو ی پست بگم :*)

۴۶۰⚘

حدیث esfj هست (اینم ی شخصیت رهبره) 

گفت من دلم میخواد اگر ازدواج کنم ، اون شخص شخصیتش رهبر و فرمانده  نباشه تا خودم مدیریت ی خونه رو به عهده بگیرم و بهش کمک کنم ! و میدونم اگر همه چیز به عهده خودم باشه میتونم اون رو بالا بکشم 

جالب بود 

ولی گفتم من درباره خودم اون شخص حتما باید بتونه خودش تصمیم بگیره و مدیریت کنه ، من اصلا توانایی مدیریت چیزی رو ندارم پس واسه زندگیم اون شخص نباید مثل من باشه 

 

منظور حدیث و اون چیزی که من ازش دیدم ... فقط ی حرف ساده اینکه میگه مدیریت کنم "همه چیز " چیه ؟؟ 

تمااام کارها و مشورت ها باید با نظر نهایی اون انجام بشه ... این بد نیست چون بهترین تصمیم ها رو میگیره و همیشه باور داره و میگه نظر من بهترینه ... عقل من بیشتر از توعه (این جمله رو به ی پسر بگی فکر نکنم خوب بااشه حس برگ شلغم بودن به آدم دست میده )

مسئولیت تمام کارها به عهده حدیث هست ... پس قطعا یدفعه بهت گفت زندگی که داری از منه ... نباید بدت بیاد 

بقیه اش بعدا میگم ... خوبی دخترای رهبر چیه

 

۴۵۹⚘

 

فرجه امتحاناتم شروع شده ... 

XJXX ,  XTXX

حرف سارا و آیه 

 

۴۵۸⚘

فراموش کردن کارهای بقیه

ادامه نوشته