۵۰۳🖤

" اگر توانایی رسیدن به چیزی رو نداشتی ... اون ایده ... هیچ وقت به ذهنت نمی رسید " 

 

 

آیا شما هم از این جمله انگیزشی عوقتون میگیره ؟؟

مثلا اونکه توانایی نداره میاد به دکتر شدن فکر کنه، مغزش میگه «درحال حاضر تماس با مشترک مورد نظر امکان پذیر نمیباشد. لطفا فقط به اعتیاد و بیماری و بدبختی و بی پولی فکر کنید»

ایده رو هر کس که مغز داشته باشه داره . چیزی که تعیین کننده هست جون کندن و پشتکار تو اون زمینه هست . حالا این خزعبلات رو بخونین و وایسین تا عمل کنه  

 

 

مافیای کنکور با  همین جمله ها بچه ها رو گول میزنن .

۵۰۲🖤

امروز پیامش رو دیدم که نوشت بود از همین الان شروع کن واسه ارشد

اون لحظه گفتم کارشناسی رو تموم کنم....  ارشد...  حوصله این سیستم رو ندارم 

پس جوابش رو هم ندادم

اما عصر بهم زنگ زد و یاداوری کرد از دوستام عقب افتاده ام ، از فلانی عقبم ... بعد ی جور حرف زد انگار از کار ازادم خوشش نمیاد 

 

 

 بعضی وقتا از ترس این مسیر ... باید تا صبح گریه کنم نمیدونم چجوری کند بودن کارا رو تحمل کنم و ناامید نشم و اتفاقات گوشه و کنار ... اطراف رو کنترل کنم واقعا اگر رفته بودم داده بودم اینقدر سختی نداشت

 

۵۰۱🖤

شاید واقعا همیشه زندگی همینقدر سخت بوده ؟ این فشارها که الان دارم تحمل میکنم فقط دارن یادم میدن که ی آدم عادی که دستش جایی بند نیست باید نشدن ... نرسیدن ... همیشه نه شنیدن ... کاری رو صد باره انجام دادن و بازم نرسیدن رو تا عمق وجودش درک کنه 

که دنیا اون چیز تو ذهنمون نیست اینکه همه چیز راحت باشه و فقط به اراده تو بستگی داره تا شروع کنی 

۵۰۰🖤

یکی از دخترای اتاق ارشد روانشناسیه واقعا داره اذیتم میکنه ... هر وقت باهاش هم کلام میشم تا داریم به قصد دعوا حرف میزنیم ! 

 

امروز  شیفت نداشت اتاق موند ... حس میکردم واقعا ی انرژی بهم بگه از اتاق برو بیرون سینتیا برو بیرون فقط جایی باش که این دختره نباشه ! 

پیش خودم گفتم آخه مشکلی پیش نیومده ، مگه باز میخواد چیکارم کنه ؟! 

که باز امشب من رو دید و گفت تو دست به وسایلام زدی ؟ 

 

 

دختره واقعا دیوونه هست ، اصلا سالم نیست ... تازه روان درمانگر بچه های بی سرپرست هم هست !!!!!!

 

پ.ن : چرا هیچ پسر ه رزه ای پیدا نمیشه به این تج       اوز کنه حال من خوب بشه ؟! تا بدونه تهمت زدن یعنی چی؟

 

 

 

 

۴۹۹⚘

عین این میمونه تو مسابقه دو میدانی اونی که راه نرفته اول بشه و بهش مدال طلا بدن ! 

بعد بگی طرف اصلا ندویده ! بگن نه دیگه اینا ژن خاصن -_-

 

مسابقه و کنکور تون چیه ؟! معیارتون چیه ؟ به جای سهمیه دادن پول بهش بدید چرا قیمه ها رو قاطی ماستا میکنید ؟! 

۴۹۸⚘

دبیرستان بودیم و سهمیه رو واسه کنکور درک نمیکردم ... و هر وقت میگفتم این حق نیست ! جز ریحون همه سکوت میکردن و سرشون رو زیر مینداختن نه تایید میکردن حرفم رو نه مخالفت 

ولی ی بار موقع ناهار که باز داشتم غر میزدم فلانی با سهمیه بهترین دانشگاه رو اورده  الهه گفت تو داری رابطه شغلی و خانوادگی ی شخص رو با هم قاطی میکنی (ودف ؟! ) اون الان ی پزشک هست و این حرف تو به ضرر اون هست و نباید به همه درباره سهمیه داشتنش حرفی بزنی -_- 

 

اون روز گذشت و الان بعد سالها الان که دوستام دارن فارغ‌التحصیل همیشه واسم سوال بود ما کنار هم درس میخوندیم ! اما چجوری یکی رتبه اورده و یکی نیاورده ؟! میشن پرده ها کنار رفتن و واقعیت آشکار شده ! 

بله ... همگی شون سهمیه داشتن ! چون مدرسه ما خاص بوده بچه های سهمیه دار همگی کنار هم بودن 

چقدر من افسردگی گرفتم و حس کردم خنگم که رتبه خوبی نمیارم و اونایی که اصلا نفهمیدن شکست یعنی چی؟ چقدر تو خانواده تحقیر شدم و گفتن تو خنگی 

 

 

لعنتیا چقدر آب زیر کاه بودن-___-

 

۴۹۷⚘

Clavemoney

 

با این برنامه میخوام ببینم پولام رو دارم چیکار میکنم ؟؟ اصلا ماهانه چقدر دارم خرج میکنم که این همه استرس گرفته ام 

 

من پام رو گذاشتم بیرون و به ی نفر رسیدم و قول دادم براش کفش بخرم 🤦‍♀️

وقتی رسیدم خوابگاه به خودم گفتم با کدوم پول همچین قولی دادم ؟! خوبه هنوز به درامد نرسیدم و بنگاه خیریه راه انداختم و بعد یادم افتاد سرپرست خوابگاه تهدیدم کرده پول کرایه رو باید بدم ... بعد یادم افتاد چیکار کردم موقع بیرون بودنم ... اون نونام که سر کار هست با پولاش اینجور نمیکنه که من با پول نداشته ام همچین قولایی میدم :/ 

۴۹۶⚘

به جای سارا باید زلیخا رو بذارم الگوم !!! 

زلیخا در هر شرایطی هم ارامش داره و هم پیشرفت 

 

اما سارا همیشه ی حالت خودنمایی داره ..

۴۹۵⚘

من هنوز هر کسی رو میبینم میگم دانشگاه قبلی هستم ... الان که چند ترم از رشته جدیدم گذشته به خودم میگم آخه چی باعث شده من این کارا رو کنم ؟ دروغ بگم از ترس قضاوتهای دیگران ... 

فری زنگ زد گفت بیا هم رو ببینیم اما من امتحان داشتم نرفتم آخه ما دیگه با هم دوست نیستیم ... و دقیقا یک سال قبلش بهش گفتم حس ششم من بهم میگه ما دوستی ما داره تموم میشه و قبول نکرد ... البته خیلی وقت پیش من گفتم بیا ببینمت اما اون گفت میخواد تعطیلات خونه باشه ... و هیچ کدوم واسه بهبود رابطه مون تلاش نکردیم و هر کدوم به فکر خودمون بودیم ... حتی وقتی بهش زنگ زدم گفتم بیا با هم صحبت کنیم روان شناسش رو بهونه کرد  و اینکه تمایلی به ویس فرستادن نداره و همینطور الان تو شرایطی نیست و میخواد تنها باشه انگار دچار ی حالت پوچی تو زندگی شده 

۴۹۴⚘

من آدرسم رو عوض کردم تا دیگه آشنایی از مشکلات و دغدغه هام چیزی ندونه 

جالب نبود کسی من رو بشناسه و مشکلاتم و گره هام رو بخونه 

 

پس اگر آشنا هستید لطفا کامنت نذارید و خودتون رو معرفی نکنید تا فکر کنم پیدام نکردین 

۴۹۳⚘

مثلا میدونم این هوا بدهی دارم اما ته ذهنم ی چیزی میگه پول بعدی که از سالن گیرم میاد باید صرف  شرتک جین آبی آسمونی بشه !

اصلا انگار نه انگار منطق من درک نمیکنه وضعیت مالی من تو چه وضعیتی هست ؟! 

 

ولی 

همیشه خرید لباس و استایل و مد رو دوست داشتم حتی بیشتر از طلا اونقدر که فقط دو هزارتا عکس لباس تو گالریم ذخیره کردم واسه روزی که بگیرمشون و شرتک جین اول لیسته🤦‍♀️

 

آخرش پولها همه صرف نیازی های اصلی مثل خوراک و کرایه خوابگاه و مواد آرایشی میشه و هیچ چیزی واسه فانتزی ها و دکتر و مراقبت پوستی و کلاس تپانچه نمیمونه و بعد آخر هر ماه میگم پس کی میشه تو این زندگی ی کاری رو واسه خوشحال کردن خودت انجام بدی ؟!

۴۹۲ ⚘

مادرم میگه از شرایط سخت بیرون میای 

 

ی وقتا فکر میکنم  بعد از شروع شدن بیماریم تو دبیرستان بعد از اون شرایط و شرایط های بعدش دیگه نمیتونم  استرس و ناامیدی و ترس رو کنار بزارم ... اینکه هر لحظه بترسی نکنه  شرایط بدتر بشه ، خدایا بدتر نشه ! ... ولی میبینی دقیقا افتادی تو جریان و کاری از دستت برنمیاد 

 

شاید این تابستون گشایش باشه... شاید 

۴۹۱⚘

ی سری وبلاگ هستن تقریبا جزو اولین وبلاگهایی بودن که وقتی وارد بلاگفا شدم شروع کردم به خوندنشون 

 

اون وبلاگها هنوز طرز نوشتنشون و قلمشون تغییر نکرده 

 

اون روزا خیلی دنبالشون میکردم و میخوندمش !! اما الان یک خط که از نوشته ااشون میخونم فورا وبلاگشون رو میبندم ... شاید چون بزرگتر شدم و دنیا برام واقعی تر شده (؟) و روزمرگی کاملا بی نقص و ایده ال اونها فقط باعث میشه ی جور ناامید بشم 

 

مثلا مت میگه ...شاید من از اقشار متوسط جامعه هستم درک نمیکنم، نمیدونم. ولی کلی آدم هستن هرشب باید بهشون زنگ بزنیم، اتاق فرست کلس رزرو میکنن یادشون می‌ره یا جای دیگه کار پیش میاد میرن. بدون کنسلی.
خرپولی هم عالمی داره بخدا.
چرا باید هتل رزرو کنین نیاین؟

۴۹۰⚘

خدا نکنه روزی بی پول بشی و از بچه آخری خونه پول بخوای ... مثل سگ پشیمون میشی

این چ درخواستی بود که کردم بلا نسبت سگ 🤦‍♀️ 

تو خونه ما هر کی کارمند شد گدا شد 😒 

۴۸۹⚘

صدای کولر اتاقمون انقدر بلند هست که هر کی پشت گوشی میشنوه میگه ساحل هستین ؟ صدا دریا میاد -_-😹😹😹🤦‍♀️😹😹😹

۴۸۸⚘

من حدود دو هفته پیش یک میلیون از خانواده گرفتم و همه خرج شد و واقعا خجالت میکشم زنگ بزنم بگم دوباره تموم کردم 

خیلی سعی میکنم بهینه مصرف کنم اما بازم کم میارم 

۴۸۷⚘

پول کرایه خوابگاه رو ندادم هنوز !

۳۰۰ پول مربی مونده 

۱۰۰ تومن پول بقیه وسایل تمرین میکاپ باید بخرم 

نونم هم تموم شده ! و چیزی ندارم بخورم امروز هم ۲۶ ام هست

 

همینا میشه یک میلیون :/

اما فقط ده هزارتومن تو کارتمه که برداشت نمیشه

حالا فرض کن مدل تمرین بردم سالن ، شخص مدل حین کار دو تا گوشی داشت یکی اپل یکی سامسونگ با دوست پ چت میکرد و منم حرص میخوردم چرا دستم سریع نیست ! و آخر کار بهش گفتم با برنامه آپ پول انتقال بده بهم گفت آپ ندارم !!!! 

یعنی من کلی رو پولی که مدل میخواست بهم بده سرمایه گذاری کرده بودم ! وقتی گفت برات کارت به کارت میکنم قلبم وایساد که مربی خودش گفت بیا واریز کن به سالن ... قلبم دوباره وایساد گفتم خدایا من این پول رو میخوام !!! واریز بشه به سالن که این پول میشه واسه مربی ... پس خودم چی ؟! تا خرخره زیر بدهیم ... دختره چیز دوتا گوشی  داری و برنامه آپ نداری ؟! 

قلبم شکست و دست خالی برگشتم خوابگاه 

۴۸۶⚘

خیلی گرمه ! خیلیییی خیلیییی دما بیشتر از ۳۵ درجه نمیشه اما رطوبت روزای خوب ۵۰ تا هست و الان حدود ۶۰ ... کاش زمستون میشد 

هنوز مرداد و شهریور مونده😨😱

 

پ.ن:موچول میگه اون قدیم نشنال جوگرافی گفته بوده اینجا منطقه گله و رمه هست🤦‍♀️ فقط واسه منافع اقتصادی و تجاری جمعیت دور خودش جمع کرده ... 

 یعنی ما از گونه های نادریم ؟!😹

۴۸۵⚘

چرا بعضیا میخوان حرفشون رو به کرسی بنشونن و خود شیرینی کنن میگن ما آدمای رکی هستیم و همیشه واقعیت رو میگیم ؟!

این جملاتی که خودشون فکر میکنن تعریف از شخصیتت محسوب میشه و فقط خودت میفهمی طرف داره خالی میبنده -_- 

 

 

ادامه نوشته

۴۸۴⚘

پسر خاله ! 

دختری رو تو دوره نوجوونی اش عاشق اش بوده و نرسید بهش ... اون دختر ازدواج کرده و بچه داره ... اما پسر خاله میگه اون برمیگرده بهم 

خیلی به این حرفش باور داره !!! 

گفتم تو چرا اون دختر رو فراموش نمیکنی ؟ 

گفت وقتی اون ازدواج کرد منم واسه تلافی(؟!) نمیدونم هر چی اسمش باشه ی دختر شبیه اش پیدا کردم و گفتم اون ازدواج کرد پس منم میرم با یکی شبیه اون ازدواج میکنم اما شبش خواب دیدم ی دختر کوچولویی اومده به خوابم و بهم میگه بابا از مامان طلاق نگیر 

 

پیش خودم گفتم این دیگه ی دیوونه کامل شده 👌

۴۸۳ ⚘

و خدا چشم و گوش و عقل داد تا بیاندیشید !!! 

 

واقعا از عروسمون خوشم نمیاد... وقتی تو بحث منطقی کم میاره مال و اموال باباش رو میکنه تو چشمت -_- ما ک شاسی بلند سوار میشیم ما ک کفش مارک میپوشیم -_- 

خب این دختر حرفش رو میزنه و بعد میگه چرا خواهر شوهرام با من آشتی نیستن! -_- 

پ.ن: هیچ دختری تو آشنا باهاش صمیمی نیست ، ایراد از من نیست ... همه اخلاقش رو میشناسن 

 

پسر خاله میگه دختری که دیگه حراج گذاشتن و پدر و مادر و عمو بیان التماس کنن بیا بگیرش همینه ... اگه چیز خوبی بود کسی واسطه نمیشد و تهدید نمیکرد 

 

 

۴۸۲⚘

 

 

به حول قوه الهی دیگه داره شماره ۴۰۰ تموم میشه ، واقعا خسته ام شده بود از گل لاله 

ادامه داستان

داخل بعضی فیلم ها دیدین ی خانمی روی سن داستان تعریف میکنه و خیلی خوب ادای شخصیتها رو درمیارن و همه میخ شدن گوش میدن ؟؟ مادربزرگ منم داستان تعریف کردنش همینجوریه ... جوری تعریف میکنه انگار واقعا اونجا بوده واقعا اتفاق افتاده و دیده !

 

ی بار مادربزرگم خواست ارشادمون کنه که هر جایی رفتیم باید دست مادرمون یا گوشه لباسش رو بگیریم تا گم نشیم 

پس داستان جدیدی رو گفت اینکه اون قدیم راهزنا ادم میدزدین و کنار چشمه همه رو تیکه پاره میکردن و بوی خون میومد 

ارشاد مادر بزرگ خیلی اثر بخش بود و وقتی رفتیم امام زاده چادر سیاه مادرم رو نشون کردم ی دقیقه بعد دیدم همه خانوما چادرشون مشکیه!😭🌚

 

 

 

راستی امروز مادربزرگ رو دیدم ، به مادرم گفت تو همیشه به بچه هات میوه داغ میدی ؟! مادرمم گفت آره اونم گفت بدبخت بچه هات چی میکشن😹😹😹😹😹 ی لحظه حس کردم بحث بین  خودم و مادرم هست😭😭🤣🤣🤣

 

 

۴۸۱⚘

ادامه داستان ترسناک 😹😹😹

مژگان ۲ اتاق گفت ی دختری تو خوابگاه بود خیلی خوشگل بود ... اما اون دختر عجیب غریب اتاقمون میگفت من هر وقت میبینمش تا ی پیرمرد خیلی پیر و زشت هست انگار اون پیرمرد واسه زندگی قبلیش بوده و الان فقط کالبدش عوض شده و وقتی ی نفر بهم میگه کمکش کنم میدونم داره واسه منفعت خودش بهم دروغ میگه

 

فیلم ادوارد کالن رو یادتونه ؟ به بلا گفت روزی که دیدمت...  نمیتونستم ذهنت رو بخونم برای همین درباره ات کنجکاو شدم🤔 

فکر میکنم تو افسانه هر کشوری رد ی خون آشام باشه 

مثلا مادربزرگم تو بچگی از اصرار بیخود ما خواست برامون قصه تعریف کنه ... ی داستان تعریف کرد گفت این قصه رو از مادربزرگش شنیده بوده !! 

داستانش اینجوری بوده ی پسر خون * آشام دنبال انسان بوده که واقعا بک*&^ شش (اصلا عشقی در کار نبوده) ... بعد خود مادربزرگم جوری برامون تعریف میکرد انگار واقعا اونجا بوده😹😹 ... مثلا ی جاییش زمین باز شد تا دختر داستان قایم بشه 

۴۸۰⚘

من واقعا از آشپزی کردن بدم میاد 🙂

۴۷۹⚘

حساسیت مژگان

ادامه نوشته

۴۷۸⚘

یک نفر گفت کاش مامانهایی که دختراشون ازشون دور هستن ما دخترهایی که مامانهامون فوت شدن رو به فرزندی قبول میکردن که بریم باهاشون ی چایی بخوریم   بیان خونمون

به دُلمه گرفتنمون ایراد میگرفتن و یادمون  میدادن بچه هامون بهشون بگن مامانی ، ام اونا انرژی بگیرن هم ما و بچه هامون مامان بزرگ دار بشن و قند تو دلشون آب بشه .

۴۷۷⚘

رطوبت امروز ۷۷ ... اصلا فرق نمیکنه صبح باشه ظهر باشه ... هر وقت بیرون باشی خیس عرق میشی 

با این حال بچه ها میگن هنوز جا داره گرم تر بشه🤠 

 

 

ادامه نوشته

۴۶۶⚘

ی داستان ترسناک🥲

 

یکی از بچه ها گفت قبل از اینکه بیای ی دختری تو اتاق بود خیلی عجیب غریب بود و با همه فرق داشت 

گفتم چجوری ؟! 

گفت مثلا ی شب بچه ها سر درد شدید داشت و اون گفت میتونم خوبش کنم ! و اون دختر بعد دو روز اون شب راحت خوابید 

یکی دیگه هم گفت آره ... از چیزایی حرف میزد که واقعا تعجب میکردی به من گفت چرا اون انگشترت که نگین بنفش داره رو نمیپوشی ؟ گفتم من همچین انگشتری ندارم ! گفت چرا تو کمد تو وسایل بدلیجاتت هست ... دست ادم خوبی بوده   بهتره اونو بپوشی ....

یا بار دیگه به ی نفر دیگه گفته بود داخل اون ظرف صورتیت اب بذار دختره گفته بود تنها ظرف صورتی خونمون همینه من آوردمش خوابگاه ! گفت نه منظورم با یکی دیگه هست که بزرگتره ... 

یا وقتی که ی نفر جدید واسه ی مدت کوتاه اومد تو اتاق جو اتاق خیلی سنگین بود و کسی با کسی حرف نمیزد خیلی یهویی همه ساکت شده بودن فکر کن ۶ نفر تو ی اتاق تو طول روز هیچ حرفی با هم نزنن !!... که بعد از چند روز اون دختر به تازه وارد اتاق گفت تو با خودت دعا آوردی تو اتاق ؟! 

تازه وارد گفت نه ... اونم گفت آوردی اینجا داری دروغ میگی  و تازه وارد بعد از کلی من من کردن گفت من ی دعایی دارم اما همراهم نیست و اون گفت که دعات خیلی سنگینه از این اتاق ببرش بیرون "اگر میخوای به خواسته ات برسی "

 

البته اون قسمت اخرش رو دروغ گفت ... بعدها گفت فقط گفتم ببره بیرون تا دیگه چیزی همراهش نباشه😹😹😹

بچه ها میگن واقعا از چیزایی خبر داشت که ما اون چیزا رو فراموش کرده بودیم 

 

۴۶۵⚘

۱- یک ماهه اینجام هنوز دریا نرفتم ! انقدر که هوا گرم بوده ... البته کسی هم نبوده باهاش برم :"))))

۲- وب قبلیم رو باز کردم :")))))))) 

۳- فردا آخرین امتحانمه و دیگه تموممممممممم:")))))))))

۴- وقتی میخواد خداحافظی کنه میگه مراقب مهربونیات باش😹😹😹😹 ... که چند دقیقه هنگ میکنم با خودم میگم مگه من آدم مهربونیم ؟!

۵- 

۴۶۴⚘

۱- یادی کنم وقتی داداش سینگل خواست بگه ذائقه ام تو غذا عوض شده ... اما به جاش گفت گر *&^ ایشم عوض شده ... منم هنگ نگاش میکردم این پسر داره چی میگه؟!

۲- قبلا قبلا ها...  عکس زمینه برنامه موسیقی گوشیم ی عکس فوق العاده خاکبرسری بود ... چیز خاصی نبود "فقط دو تا دست بود که هم رو گرفته بودن " اما اون پوزشن و اون موقعیت خاصش 🤣🤣 خیلی اوضاعش ناجور بود ... 

معمولا لیست آهنگها همیشه روی اون تصویر قرار میگرفت و کلا تم اون برنامه تیره بود و خودمم خیلی وقت بود فراموش کرده بودم که تو عالم مس*&^ تی چیکار کردم ؟! 

یک روز خیلی یهویی داداش سینگل اومد سر وقت گوشیم گفتم ی لحظه وایسا تا برنامه موسیقی باز بشه ! و اون برنامه همون لحظه هنگ کرد و تنها اون عکس ملعون شده رو تونست بالا بیاره و اون دایره همینطور پیچ میخورد که مثلا از هنگی خارج بشه 

اونجا به خودم گفتم این عکس هنوز زمینه بوده  ؟؟؟؟ سرم رو اوردم بالا دیدم داداش هم اول به ی حالت متفکری نگاه میکنه میگه خب این دو تا دسته ! بعد تو کسری از ثانیه متوجه اون پوزشن و موقعیت شد و دیدم چشاش گرد شد اندازه ی کاسه !!!! 😭😭🤣🤣🤣🤣🤣

بعد اون موقع گوشیم انگار به خودش اومد  و عکس رو پنهون کرد 🤣😭🤣😭🤣 

شبش برداشتم عکس رو ... ولی دیگه فایده نداشت 🤣😭😭

 

 ۳-  من با دوست پ مشکلی ندارم ! خیلی هم خوبه و مزایای خودش هم داره ... اما پسرای منطقه ما پای هر کاری که میکنن واینمیستن (؟!) و بی ابروت میکنن... خلاصه اصلا مسئولیت پذیر نیستن و من اینا رو میبینم میگم خدا کنه در آخر همه چیز به خوبی و خوشی تموم بشه . (جواب کامنت شخصی )

 

۴- امشب تنهام ... هیچکس تو اتاقمون نیست ... خانواده من رو گذاشته تو لیست سیاه ... زنگ میزنی یا پیام میدی گوشی رو برنمیدارن

 

 

۴۶۳⚘

به صاحب موچول(لاکپشت کوچولوی اتاق) ... گفتم چرا دوست پ نداری؟ گفت چه خوبی هست با پسرا بشینی لا*&^ س بزنی؟! 🤐 ... - پس چرا تا الان ازدواج نکردی ؟ + شاید کسی رو که بتونه خوش بختم کنه رو پیدا نکردم ؟ ... اصلا خودت چی ؟ همه اونایی که همسن توئن ی نفر رو دارن ! + من فقط میگم این همه درس خوندم باید به ی نتیجه برسه +آفرین 

 

 

پ.ن: فکر میکنم اگر ی حیوون به ساکتی موچول بهم بدن بازم تو آب خف *&^ ه میشه😶 ... نه اینکه یادم بره ... دو روز بگذره خسته میشم از مراقبت کردنش😩

۴۶۲⚘

مزه کدو سبز 🥒

شبیه

❤کلم بروکلیه🥦❤

 =)))

 

 

تازه اعتراضی هم وارد نیست :)))))))

۴۶۱⚘

صاحب موچول و کارش ! 

نونا و تجربه اش ! 

خاطره حلما 

خیلی زشته اینو عمومی میذاشتم ، بهتر میبود مخفیش میکردم 🐧

ادامه نوشته

۴۶۰⚘

از این سوالا :💫

۱- دو تا چیز که خوشحالم میکنن.
تنها بودن ، بدون دغدعه کارها رو پیش بردن

 
۲- یکی چیزی درباره‌م بهم گفت که هرگز فراموش نمی‌کنم...
کینه ای ! 
این روزا در رابطه با تهمت عروسمون بهم و نبخشیدنش هر روز میشنوم 


۳- کسی که الهام‌بخش منه.
مادرم ، سارا


۴- چطوری می‌شه مخ من رو زد؟ 
مودب باشی (همینقدر کم توقع😂)


۵- چطوری از ادما ناامید میشم.
دو رو بودن ، خی انت کار بودن 


۶- آخرین باری که هیجان‌زده شدم واسه چی بود؟
هیجان منفی توی خوابگاه


۷- فیلمی که حاضرم تا ابد از نو ببینم. 
... فیلما برام یک بار مصرفن .


۸- چیزی که دلتنگشم.
آینده ام که روش کراش دارم


۹- درس‌هایی که می‌خوام فرزندانم ازم یاد بگیرند .
وی به فرزند آوری فکر نمیکند 


۱۰- نامه‌ای به کسی‌. هرکسی.
نامه ای به منِ ۱۰ سال دیگه: روزای پر استرس و پر تلاشی رو میگذرونم، امیدوارم اون روزا حالت خوب باشه و نتیجه شو گرفته باشی


۱۱- چی الان داره داغونم می‌کنه؟
استرس کاری ، فشار خانواده ام درباره اینکه آشتی کنم با کسی که تهمت زده بهم و درباره ام حرف درآورده !


۱۲- چی باعث می‌شه از خنده پاره شم؟
داداش سینگل ... همونم میتونه ناامیدت کنه!


۱۳- چند کار که قبل از تولد بعدیم انجام می‌دم.
توی کارم حرفه‌ای میشم، مستقل میشم ، اون ترم ۲۴ واحد میگیرم ، ی ورزش رو شروع میکنم


۱۴- رابطه‌ی من و غذا چطوریه؟
ضعیف


۱۵- کاری که همیشه به تعویق می‌ندازم.
نماز


۱۶- به چه کسی حسودی می‌کنم؟
اونایی که مستقلن و سارا


۱۷- کاری که بیشتر مردم انجام دادن ولی من نه.
لاک زدن ، دوست پ داشتن


۱۸- اگر در زمان و مکان دیگه‌ای، مثلاً دوران باستان یا غرب وحشی یا قطب شمال بودم...

خدای من این چه سوالیه ؟! از کجا بدونم ؟!


۱۹- نظرم درباره جریان‌های سیاسی و اجتماعی داغ امروزی.
ی آدم عادی دیگه نمیتونه این دنیا رو نجات بده.


۲۰- وقتی خسته می‌شم.
مدتی دراز میکشم یا میشینم، شاید چیزی بخورم، چشمامو میبندم 


۲۱- می‌دونم که دارم چی‌کار می‌کنم؟
تقریبا...یکم دوران نابسامانی دارم


۲۲- چهار ویژگیِ عجیبم.
فکر کردن و نظر دادنم خیلی متفاوت با جامعه هست ... 
وقتی قربون صدقه ام میرن نمیدونم تو جواب باید چی بهشون بگم 🤣🤣
همین اولی به اندازه کافی منو عجیب جلوه داده ...

۲۳- نظری که دارم و اکثراً باهاش مخالفند.
اهمیت ندید


۲۴- اولین برداشت دیگران از من چیه؟
کم حرفِ مظلوم ... دو روز بعد کینه ای آتیشی  
من فقط میگم بیا معذرت خواهی کن... همینقدر منطقی ... 🤚


۲۵- دوست دارم جای دیگه‌ای زندگی کنم؟
هر جا که آفتاب باشه و سرد نباشه


۲۶- با بدنم چقدر راحتم؟
این یعنی چی؟!


۲۷- چیزی که الان نگرانشم.
آینده ام


۲۸- خانواده‌ام.
رییس امور مالی و الویت تو هر کاری 


۲۹- امروز چی پوشیدم، چرا؟
الان تو اتاق؟ خوابگااه ما دخترونه است خجالت بکشید با این سوالاتتون 😃


۳۰- امیدوارم آینده‌م این‌طور باشه...
آرامش، عشق، ثروت، تلاش 


۳۱- بهترین جمله‌ای که برای خداحافظی شنیدم.
مراقب خودت باش ... بابا❤م میگه

•✵꧁« Cynthia »꧂✵•

۴۵۹⚘

نونام قراره ۵ دقیقه بیاد داخل خوابگاه ببینه من رو ! و همین الان تو سوییت هم کف تخم مرغ سرخ کردن ... اصلا شانس ندارم ... وحشتناک بو تخم مرغ میاد 🤦‍♀️🤦‍♀️ کل ساختمون سده بوی تخم مرغ 

۴۵۸⚘

این قضیه یکی از بچه ها هست که روی یکی از کارمندای بانک کراش زده و واسه من نیست🤦‍♀️😹

 

گفت باید میرفتم پول انتقال میدادم که عابر بانک به مشکل خورد و رفتم بانک و شخص مسئول یعی کرد کمک کنه نشسته بودیم روی صندلی انتظار و اون داشت با گوشی من تلاش میکرد یکی یهو رد شد بهم سلام کرد 

منم اعصاب معصابم یک هفته تعطیل بود سرمو اوردم بالا و به طرف نگاه کردم و حواسم نبود و برگشتم توی گوشیم ... یهو مغزم الارم داد و دوباره سرم رو اوردم بالا دیدم دوباره سرش تکون داد و خندید

 

بقیه اش بعدا درس دارم 😀😃

ادامه اش:

خندید و دوباره سرشو تکون داد😆 منو میگی ... بین این همه مراجعه کننده در روز منو یادش رود ذوق مرررررگ 

بعد داشت همینطور واسه خودش رها داشت قدم میزد یعنی پشت میزش نبود که بگم بر حسب عادت که به مشتریا سلام میکنه به منم سلام کرده باشه 😃

منم معذب شدم چون با ظاهری آشفته و آب کشیده و بی اعصاب و بدترین لباسم رفتم بانک 🤣🤣 و اونم طبق معمول شسته رفته و مجلسی ... منم دیگه کلا گوشی و انتقال پول رو فراموش کردم و فتبارک الله کن زل زدهبودم به این 🤣🤣 امروز کلا ماسکش رو برداشته بود و منم به چشم خواهر برادری اصلا پلک نمیزدم 🤣 هیچی کارم با ابن کارمند به نتیجه نرسید و گفت برو پشت باجه دیگه خدارو شکر کارم مجدد افتاد به ایشون 😍🤣

خبر خوش اینکه دوباره فردا باید برم بانک ، قول میدم فردا تیپ رسمی بزنم 🤣

 

پ.ن: entj در آستانه ۳۰ سالگی☺

 

۴۵۷⚘

امشب 

ادامه نوشته

۴۵۶⚘

از جواب ندادن به تماسهام و پیام دادنام ... معلوم بود گذاشتنم تو تح *&^ ری*&^  م 

اومونی هم مثل همیشه اول از همه گفت اگر میخوای به جایی برسی خونواده ات رو رها نکن تو پدر نداشتی داداشت پول عمل ات رو داد !

گفتم من کسی رو رها نکردم ! ممنونم ازتون که تو تنگی بهم کمک کردین ... اما این آشتی کردن به نفع ما نیست ! پسرت مثل آدم مرفه بی درد شده که تنها کسریش اینه من بهش توجهی نمیکنم ! چرا هیچ کدومتون وضعیت من رو درک نمیکنین که گذاشتینم تو خوابگاه که اصلا چجوری روزم رو شب میکنم... فقط بهم زنگ میزنین بابت کاری که نکردم عذر خواهی کنم ؟ چرا ؟ چون پدری کرده برام؟

بیست سال بشین بین مردم آبرو جمع کن و تهمت دروغ بزنن بهت و چیزی نگی که چون طرف وقتی دانش آموز بودم شهریه ام رو میداده ؟

 

 

 

 

 

خوشم میاد هیچ کدوم کوتاه نمیایم !

 

۴۵۵⚘

میگه کاش دیگه نیای خونه ... همونجا بمون ی کار پاره وقت پیدا کن تا به پول برسی اما نیا 

ادامه نوشته