۳۹۷🦊

ی بار تو خونه نشسته بودیم و نونام گفت همه چیز رو تیلیت نکن ! واقعا حال بهم زنه !

گفتم تو واقعا میتونی نون بزنی تو اون آب ... شُررررر بریزه تا برسه به دهنت ... اینجوری بی صدا میخوری !🙄

گفت نکن من نمیتونم بخورم 

.....

کنار زن دایی نشسته ام نگاه آبگوشت میکنم و حرفای نونام یادم میاد که میگفت زشته دختر تیلیت کنه

زندایی منظر من بخورم ... و من موندم چجوری شُررر باید بریزه؟ با صدا بخوری که زشت تره 

زندایی میگه ببخش تو را خدا ، گوشت اش رو آیه ظهر خورده و فقط اب واست گذاشتم ! 

گفتم نه اشکال نداره هم زدم ، لعتتی لپه هم توش نبود 🙄😑🤣🤣🤣

میخوام تیلیت کنم چون ظهر خونه خودمون ناهار بهم نرسید چون دیر اومده بودم ؟! (یادم نیست هر چی بو د خیلی وقت بود گشنه بودم )

ولی حرف نونام یادم میومد که تیلیت کردن حال بهم زن ترینه

نیلی هم نشست 

و هی گفت چرا نمیخوری ؟ 

با برنج خواستم بخورم ... که برنج واقعا زنده  بود یعنی سنگ بود اون لحظه فقط میگفتم زندایی فقط تعریف دختراش رو میده ! من از صبح گشنه ام! ... این غذا که نیلی پخته واقعا بلد نبوده ؟!

 

۳۹۶🦊

چند روز دیگه عروسی دختر خاله هست 

اگه به دوره دبیرستان بود اصلا عروسی رفتن برام مهم نبود ، اما الان داخل ی  رقابت ناخواسته افتادم ... به اسم "کی از همه خوشگل تره" !:/ 

 

دوباره حرفای زندایی وقتی کنارش هستم  : 

دلم خیلی برای خواهرت تنگ شده 

واقعا خواهرت خانومیه ... چرا تو شبیهش نیستی ؟! 

من حرفام فقط واسه دلسوزیه ! به خاطر خودت میگم تو هیچ چیزت شبیه مادرت نیست ... واقعا از مادرت بعیده دختری مثل تو داشته باشه! ی دختر چشماش رو تو حرقه نمیچرخونه !!

 

 

نمیدونم برای میانترم و پایانترم بخونم تو عید ... یا بگردم دنبال ارایشگاه خوب واسه ابرو ! 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

 

۳۸۵🦊

امروز ی دعوا داشتیم اون جوری از خودش دفاع میکرد انگار من بهش گفتم تو داری خ *&^ یانت میکنی ! و اون میگفت نه حس های تو اشتباه میگن 

دکتر ا ن و**^ شه هم میگه حس خانوما رو تو خی*&^ انت دست کم نگیرید وقتی ی چیز رو حس کنن درست حس میکنن🥲🥲

حالا اینم بهم میگفت نه بیا ثابت کن ! این تهمته ! 

۳۷۸🦊

چند روزی هست داداش سینگل گیر داده کیک باید درست کنی 

ولی من دیگه خاطره خوبی از کیک درست کردن ندارم چون سال اولی که دانشگاه قبلی بودم و درست میکردم اون هی میگفت من تو رو فرستادم درس بخونی یا کیک درست کنی ؟ یجوری صحبت میکرد انگار کیک درست کردن تن **&    ف *& روشی بوده !! 

و واقعا دیگه دلم نمیخواد کیک درست کنم تا اون حرفا و برخورد هاش دوباره یادم بیاد !

 

۳۷۵🦊

بوی عید میاد ❤🧡💜

 

ولی کاش عید نمیشد ... چون دو تا عروسی هم داریم و من دلم نمیخواد ضعیف نشون داده بشم (خیلی جمله مبهمیه ولی دیگه همینقدر میتونم حالم رو نشون بدم ) 

با نونام ویدیو کال گرفتیم ! داشت میگفت لباس و کفش و عینک گرفته 

من خوشم نمیاد ازش پول بگیرم با اینکه خودش میگفت هر چی میخوای بهم بگو چون میشناسمش و میدونم این تعارف کردنا خیلی براش سخته چون میدونه برای هر هزار تومنیش زحمت کشیده 

و بعد میگفت اومونی چرا لباس برا دخترت نمیگیری یعنی پول لباسی نداری ؟ اومونی به فکر خودت باش و به پوستت برس ... این حرف ی معنی داشت اینکه اون وضعیت خونه رو کامل فراموش کرده! 

خدا رو شکر نونا ماشاءالله بهت اما از ی جایی این طور حرف زدن باعث میشه فقط من ازت فاصله بگیرم چون انگار دیگه مشکلات من رو درک نمیکنی 

۳۷۴🦊

اومدیم پیش سفیا اینا ... مامانم میگه پیش زندایی ات هم بریم گفتم اگه رفتیم خونه اش منو میکشه 

چی میگه؟؟!

دختر من روزی ۴ تا خواستگار داره ، چرا حواست به بدنت نیس ، چرا فکر زندگیت نیستی ؟؟ من نمیدونم چرا دخترش رو که کارمند هست ، درس نداره ، بیمه داره تو شهر ایکس ی خونه مجردی گرفته کیف دنیا رو میبره ... بعد منه دانشجو یکم گرو دو ام هست چه انتظاراتی داره !

 

نونام کل لباساش جارو کرده برده 😩😩😩 

 

داداش سینگل میگه همه تو این خونه پول درمیارن ، به ی چیزی رسیدن به جز تو ! تو تو زندگیت به هیچی نرسیدی .... الان این تو دانشجو بودن من داره چی میگه ؟ عقلش کجاست؟

۳۶۲🦊

عروس و مشاور و روان شناس خانواده

ادامه نوشته

۳۴۸🦊

ادامه نوشته

۳۳۵🦊

این اومونی از در اومد داخل نگاه من کرد گفت کی به دخترم گفت من لضافه کاری وایمیسم ؟؟

همچنان نگاه من میگرد ، انگار به اولین نفری که شک داشت من بودم ! منم گفتم چیزی بهش نگفتم واقعا راست میگم 

و بعد اونونی سرش رو برگردوند سمت داداش سینگل ... اونم نتونست تحمل کنه و با ی لبخند گفت آرررره زنگ بهم زد گفت مامان کجاست منم گفتم سرکاره دیر میاد و بعد اونم گفت چرا دیر میاد مگه پولاتون تموم شده که اومونی اضافه کاری وایمیسه ؟؟!

و بعد مامان هم گفت من شک نداشتم کار خودت بوده و نتونستی جلو زبونت رو بگیری و دخترم رو ناراحت کردی و... زنگ زد بهم گفت کجایی ؟ گفتم خونه ام اونم گفته داری دروغ میگی ! مگه نگفتم دیگه نوایس ! دیگه باهات قهرم و باهات حرفی نمیزنم و اینا 

و خب مادرمم کلی ناراحت بود و کارد میزدی خونش درنمیومد ( ؟!) 

 

 

پ.ن: من خدا رو شکر میکنم اون جوری که مادرم با من رفتار میکنه با خواهرم رفتار نمیکنه ... چون نونام  درسته هر چیزی ناراحتش کنه براش فرقی نمیکنه طرف مقابلش کیه و زود بیانش میکنه و مثل من نیست اما از اون طرف ی بعد مخفی خیلی خیلی حساسی داره 

 

۳۱۴🦊

فکر کردم اگه قرار باشه باز خوابگاهی بشم و از خونه دور بشم و چیکار کنم دلم برای دورهمی ها تنگ نشه 😕😢

و خب صدا ها رو ضبط میکنم و وقتی حواسشون نیست عکس میگیرم ... گرچه اومونی میگه این عکسا خیلی غیر حرفه ای و حال بهم زنن و حداقل ی عکس درست بگیر ... آخه بابات با زیرشلواری صورتی زشته دیگه🤣🤣🤣🤣🤣🍃🍃🍃

اما من هر وقت ریکورد گوشی رو روشن میکنم همون لحظه غیبت میکنن😑😑😑🤣🤣🤣🤣

ی دفعه نیلی میگه پسر فلانی فک میکنی واسه چی جدا شدن ؟؟ چون به دختره میگفت تو رو گرفتم تا کار خونمون کنی و تو نباید بیرون کار کنی و دخترم میگفت نه اصلا من باید اختیار خودم رو داشته باشم و کلفت خونواده تو نیستم ... اصلا پسره انگار عقایدش واسه عهد قاجاره میگه تو خونه تیشرت هم نپوشی بعد خودش اب شنگولی میخوره و با شرتک تو خونه راه میره 😑😑😑

بار بعدی همه دارن خاطره میگن ... باز داداش سینگل میگه اصلا دختری رو که حراج بزارن و خانواده دختره بیان التماست کنن مفت نمی ارزه 😑😑😑😑😑 اصلا هم منظورم با عروس نیست ... که کل خانواده شون تهدیدت میکنن دخترشون رو بگیری درحالی ک دختره تازه ۱۳ سالشه ، اصلا این همه عجله واسه چیه؟! 😑😑😑😑😑 

 

مثلا بعد ها این صدا ها رو باز کنم به غیبت کردناشون بخندم🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

 

۳۱۱🦊

من واقعا نمیفهمم چرا رفتار  داداشم باید با من مثل پسرای لات باشه !

انگار رفیق فابریک پسرش باشی و اون هر چی بخواد بگه 

 

 

من واقعا بدم میاد وقتی ی پسر حتی داداشم باهام اینجوری صحبت میکنه ... مگه من پسرم !؟😑😑😑

بعد بهم انگ بی جنبه بودن میزنه

بهش میگم اینجوری باهام حرف نزن ... مادرم طرفش رو میگیره ، چیزی نمیگه داره شوخی میکنه! بعد خودش اگه بخوای اینجوری با داداشت برخورد کنی نمیتونی در اینده با مردم (شوهرت ) کنار بیای!

دلم میخوا به عنوان ی پسر بهم احترام بزاره و حرفام رو جدی بگیره 

 

اما در واقعیت همین ک میخوای حرف رو جدی پیش ببری کلی تحقیرت میکنه و ک خ میفهمی ؟ 

یا تحقیر و مسخره و تیکه میندازه !

بعد دختری رو میخواست خ متین موقر وایساده بود به حرفاش گوش میداد و من به خودم میگفتم وااااو چقدر خوب خودت رو کاور میکنی 

اصلا انگار نه انگار چ ادمی هستی...

همشون همین طورن

برای همین رمانتیک بازیاشون باور نمیکنم چون میدونم تو خونه با خواهر مادر خودشون چطورن

با دختر مردم چطور

 

 

یعنی خرشون ک از پل گذشت همشون همینطورن😪😑

 

 

۳۰۳🦊

گشنگی ۱

 

ی عکس ژله دیدم که کلی میوه مثل کیوی و خیار و... داخلش بود و قالب دراومده بود!!! و قسمت زیرش بستنی و بیسکوییت بود .

منم چون از صبح گشنه بودم 😩😩😩 گفتم مایع ژله رو غلیظ درست میکنم تا سه سوت ژله میوه ای ببنده !😌😌😌😌

ی کیوی و ی نارنگی و ی انار ته یخچال بود خوردشون کردم و ژله ریختم توشون و گذاشتم ببنده 😃 ولی نبست😭😭🤣🤣🤣😭😭🤣

گفتم حتما دو ساعت کمه ، دو ساعت دیگه هم وایمیسم 😑😑🤣🤣😑😑 

منم گشنههههه هر چی نگاه میکردم و انگشت میزدم ابکی بود ، باز غلیظ ترش کردم 😩😩😭😭🤣🤣🤣

خوابیدم و گفتم فردا صبح حتما قالبی میشه🥰😩🤣

ظهر فرداش ... قاشق برداشتم دیدم کف اش یکم ژله اش خوب شده و اما خب بیشتراش اب بود و دیگه ترجیح دادم این اشغالی ک درست کردم رو بخورم (خدایا توبه ) 🤢🤢🤣🤣

خدا رو شکر عقلی کردم فقط تو دو تا کاسه کوچولو درست کردم 

اون یکی کاسه رو یدفعه بردم گذاشتم جلو داداشم داشت کتاب میخوند یدفعه هنگ کرد و گفت این واسه منه ؟؟ تو واسه من درست کردی!!!😍 و کلی تشکر که لازم نبود 😅😅😅

نگاهش کرد گفت این چیه؟ سالاد میوه است ؟! چرا ابکیه؟! اب توش ریختی !

گفتم نه ژله میوه ایه ولی نبسته 🥲🥲🤣🤣

گفت حالا میخورمش 

این داداشم سنگ هم بدیش میخوره فقط طعمش خوب باشه 

گذاشت دهنش گفت عق ، این چیه دیگه؟🤢🤢😭😭🤣🤣😪😢

گفت میدونم واسم درست کردی ولی معده ام بهش تعجب کرده و فعلا میذارمش اینجا 

 

بعد منم برداشتمش ریختم تو سطل زباله تا یکی نبینه 

 

 

پ.ن: الان فهمیدم میوه هایی که اب میندازن مثل نارنگی ، کیوی ، خیار ، هندوانه،  هلو ابکی نباید انداخت چون نمیذاره ژله ببنده😑😑😑😑🤣🤣😭😭🤣🤣

۲۹۹🐈‍⬛

" همیشه فکر میکردم بدترین چیز توی دنیا از دست دادنته اما حالا فهمیدم بدترین چیز ممکن غمگین دیدن توئه ... "

 

 

 

 

 

 

 تصمیم گرفتم تو دعوای خانواده ام و مادر و پدرم دخالت نکنم ... چون فایده ای نداره!🧘‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️ انگار عاشقانه هاشون تو بحث کردن و حرص دادن هم دیگه خلاصه میشه مثلا خجالت میکشن بهم  دیگه بگن  دوستت دارم 🤣🤣🤣🤣🤣 و تو ک بچه شونی استرس میگرتت چی شده ؟! اگه بچه باشی میگی چرا اونی رو که بیشتر دوست داری این وضعیت رو تحمل میکنه و از این خونه نمیره و بعد اگه بره کلی عصبی میشی نکنه فراموشت کنه😩😩🤧 ... در حالی که پدر و مادرت دارن عاشقانه های کلامیشون رو ابراز میکنن و روز بعد میبینی با ارامش کنار هم وایسادن !😑 🤣🤣🤣😑🤣🤣🤣

 

این دوگانگی رفتاریشون که معلوم نیس با خودشون چند چندن ادم عصبی میکنه 😢😢😢

 

نونام بعد مدتها اومده و دعوا و بحث ها رو فراموش کرده و میبینه واکنش نشون نمیدم عصبی میشه میگه تو انگار جزءاین خونه نیستی ! 😑🤣🤣🤣 گفتم تو هم جای من بودی دیوونه میشدی 😢😓🤣🤣

 

بار قبل اومدم جدا شون کنم هی این گفت نباید به پسرت اینو میگفتی اون گفت مرد پست تر از تو ندیدم این گفت خوب گفتم ... منم اینور داد میزدم بس کنینننننن ، تمووومش کنین 😑😑🤣🤣🤣🤣 ...آخرم آژیر زدم و الان همسایه مون میگه تو دختر به این آرومی اون روز چت بود انقدر صدا میومد خونتون 😢😢😢😩😩😩🤣🤣🤣🤣

 

 

و باز بابام مامانم رو عصبی میکرد و حرصش میاورد گفتم مامان بابا خجالت میکشه بهت بگه دوست داره داره اینجوری ابراز میکنه و بعد مامان لبان خود را در دهان برده و ی لبخند بهم زد 🤣🤣🤣🤣

 

پ.ن: خیلیییییی طول کشید تا فهمیدم اینا دعوا نمیکنن 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🧘‍♀️🧘‍♀️🧘‍♀️ قبلش فکر میکردیم الان بلایی سر هم میارن و یکی کرور کرور اشک میریخت و یکی با تعجب نگاه میکرد اینا چشونه یکی دست اون یکی میگرفت میکشید این ور 😑🤣🤣🤣

 

سو ... اگر ازدواج کردم ک نمیکنم .... اینکه میگن دعوا نمک زندگی اصلا باور ندارم ، من اعصابم سر راه اومده هر روز دعوا باشه و بعد آشتی 😑 قبلا این پروسه رو رفتم و واقعا دلم همچین چیزایی نمیخواد ... اگه دعوا و اشتی بخوام و الانم میبینم و دلم نمیخواد 🧘‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️ 

 

۲۹۰🐈‍⬛

نیلی ی سال ازم بزرگتره و تقریبا پسرش رو جوری بزرگ میکنه که علایق اش خط کشی شده نباشه 

جوری که از شلوار صورتی و عروسک میکی موس خوشش میاد نمیگه اینا واسه دختراست 

.

.

.

اما همه ک مثل نیلی فکر نمیکنن کافیه پسرکش بره کلاس اول ابتدایی تا همه بهش بخندن کیفت دخترونه است ! پسرا بن تنی هستن ! کلا صورتی قرمز و رنگای شاد واسه دختراست🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۲۸۱🐈‍⬛

دعوای پدر و مادر ۲

تعمیرکار زنگ زده بود به بابام و میپرسید فلانی چجور آدمیه ؟؟ اگه واسش کار کنم پولم رو میده ؟! بعد پدرم به صورت خیلی جوگیرانه گفت داداشم اگه نداد با من ! خودم پولت رو میدم 🧘‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

داداش سینگلم با ی حالت مسخ شده بابام رو نگاه میکرد با شک و تردید گفت بابا تو مطمئنی پول داری بدهی ی نفر دیگه رو بدی ؟! 

بعد بابا هم میگفت من ضمانت میکنم 😩🤣🤣🤣

بعددد شب شد داداش سینگل به مامانم یواشکی و آروم گفت بابا به تعمیر کار گفته اگه عمو پول نداد از ما بگیره 💣🐈‍⬛

بعد مامان بابام صدا زد گفت راستی داداشت تعمیر کار رو چیکار کرد ؟! بابا هم گفت اره میاد

مامان : حواست هست داداشت بد حسابه ؟ 

پدر : از کجا معلوم ! 

م: همه میدونن ! و ما هم پولی نداریم که حساب یکی دیگه رو بدیم.😐

چند دقیقه بعد تعمیر کار زنگ زد و مامان جوابش رو داد خلاصه اش این بود پولت رو از همون شخص میگیری نه از ما !

.

.

.

مادرم بابام رو صدا زد گفت راستی خانم فلانی بدهکارمون بود ، گرفتی ازش ! امروز رفتی پیشش...

پ: نه 

م: چرا ؟! 

پ: زحمت میکشه هر وقت میرم پیشش فشارم رو میگیره ، آمپولام رو میزنه و بهش گفتم نده هم اشکال نداره ..

من: بابا اون شغلشه ، اون پول میگیره مجانی ک انجام نمیده 😶

م: واقعا تو ازش نگرفتی ؟؟؟!!!!!

 

بعد بابام به مامانم میگه من از دست تو باید خودم‌رو بک**،شم ، فشار خون من از توعه 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

 

۲۸۰🐈‍⬛

داشتم میگفتم چون موهام خشک هست و تارشون نازکه خیلی اذیت میشم تو شونه کردم چون از نوک موهام تا خود ریشه داشتم گیر هاش رو باز میکردم واقعا کلافه شده بودم 

بعد گفتم این داداش سینگل هم کنارم بود میگفت واااهای موهات رو ببند ، چرا موهات لَخت نیستن 

ولی با همه اینا من موهام رو دوست دارم فقط اگه حرف کراتینه رو میزنم چون شونه کردنش واقعا کلافه ام میکنه و دلم میخواد پسرونه باشه 

گفتم نازنین اومده بود بعد موهام رو گیس نکرده بودم ک حداقل منظم باشن و همینطور پف بود ، بعد نازنیم میگفت من از موی فر خوشم میاد موهام نشونش دادم گفتم یعنی آرزو موهای منو داری ؟؟؟؟؟! یدفعه ذوق زده گفت وااای چه موهات خوشگلن 🤩🤩🤩🤩😭😭😭😭 منم واقعا تعجب کرده بودم چون بار اولم بود همچین چیزی میشنیدم !

گفت تو موهات خوبه ک 

گفتم آرره خیلیی خوبه! عین قارچ میمونه 😑😭😭😭🤣🤣

اونم خندید 🤣🤣🤣 دیگه تموم هم نمیکرد 

گفتم الان به قارچی که من گفتم داری میخندی ؟! 😑😑

باز خندید ..

گفت واقعا چرا موهای شما ک مجعد و فر هستین اینجوریه ؟! 

 

خدایی چتریام که الان بلند شده  انگار به الکتریسیته وصله😭😭😭🤣🤣🤣😭😭

 

۲۷۹ 🐈‍⬛

عروس به داداش سینگلم باز پیام داده به داداشت بگو بیا وسایلاش ببره ، من شکایتم رو کردم میخوام جدا شم...😶

 

زوجین نسل جدید دوست داشتن شون اینطوریه که راحت کلمه ت**لاق رو میگن ؟؟ 😐🧐 (خدایا توبه)

 

 

۲۷۷🐈‍⬛

من همیشه میگفتم دخترای فلان منطقه خیلی قالتاق-غ هستن بعد متوجه شدم این خواهرم که کنارمه دست همه رو از پشت بسته😭😭

داشتم براش میگفتم پول آزاد کردن مدرک قبلیم رو واریز کردم واسه شهریه دانشگاهش بیا پولم رو بده ... ی دفعه حساب ی سال پیش رو آورد که پول کشیده بوده ۲۵۰ پول ثابت ،  ۴۰ تومن پول اسنپ ، ۱۰۰ تومن پول تاییدیه ، ۳۰ تومن پول اون ظهری که ناهر نخورده بوده ، پول گرم بودن هوا و عرق کردنش و تا ساعت سه عصر منتظر کارمند اداره بوده 

گفت تو هم باید پولم رو بدی 😭😭😭🤣

گفتم فک کنم اگه چند دقیقه بیشتر پیشت باشم ی چیزی بدهکار میشم 😭😭😭😭😭🤣🤣🤣

پ.ن: چند دقیقه تو شوک بودم😭😭🤣🤣🤣 ... باز فکرم شده چجوری مدرکم رو آزاد کنم ؟! 

چقدر ظالم بود😭😭🤣 اون داداشم بهش میگفت  تو داری خسیس میشی سر ماه پولت رو میدن ک 

۲۷۳🐈‍⬛

اتک عروس ! 

یکی از حملات  عروس اولا قبل رسمی شدنشون این بود ... عروس یدفعه گفت مهریه یا تاریخ تولدم یا بیا وسایلت رو ببر ! 

که خب اون داداش متاهلم با ی گل رفت دم در خونشون و کوتاه اومد و بعد واسه دیگران تعریف میکرد شوهرم عااااشق منه 😐، قبل عقد گفتم بیا وسایلت ببر شما نمیدونی چقددددر التماس کرد و گفت دوسم داااره 😶😶😶

حالا این بار 

من در کنج خونه نشسته بودم داداش سینگلم اومد یواشکی گفت عروس بهم پیام داده من میخوام از داداشت جدا شم ؟! تو چیزی میدونی؟! که یدفعه مامانم اومد داخل بحث رو عوض کرد 🤣🤣🤣و منم راهم رو کج کردم سمت مستراح 

داداش سینگلم اومد گفت بیا میخوام باهات حرف بزنم منو کشوند ببره تو پارکینگ گفت میخوام درمورد عروس صحبت کنم یدفعه اون داداش متاهل از در خونه اومد بیرون ... اینم گفت بشین بشین تا نبینت 🤣🤣

اون رفت مستراح ... من پاشدم حرف بزنیم 

در حیاط باز بود پسر همسایه داداش سینگل رو دید گفت چطوری ؟ 🤣🤣🤣🤣🤣

در ماشین باز کرد گفت تو قایم شو تا باز اون از مستراح بیرون نیاد 

چند لحظه منتظر شدم دیدم خبری نیست 

هوا سرد بود منم گرمکن تنم نبود اومدم بیرون رفتم تو خونه😑

دیگه منو تو آشپزخونه دید و فهمیدم عروس پیام بهش داده 

: دیگه همه چیز بین منو داداشت تموم شد ، من رفتم دادگاه شکایتم رو ثبت کردم ! واسه اونم ثبت کردم ؟! بیا توافقی از هم جدا بشیم این به نفع هر دو تا مونه 😑😑😑 بیا به یاد روزای خوشی که داشتیم بی دردسر از هم جدا بشیم ☹😑😑😑😑😑

 

گفتم دمدمی مزاجه ؟! بحث هر چی هست بین خودشونه ، تو اصلا دخالت نکن... با اینکه بهت پیام داده 😑

یک ساعت بعد عروس و داداش متاهل هاه هاه کنان میخندیدند  داداش سینگل میگفت این دختره دیوونه است ؟! کلی پیام بهم داده منو عصبی کرده الان انگار نه انگار !

احتمال داره دو روز دیگه بگه من میخواستم از شوهرم جدا بشم اما اون انقدددر بهم اصرار کرد و گریه و زاری و گل و سوپرایز و... که من راضی شدم 

 

پ.ن: ی بار نونام به عروس گفت تو بچه ای ، هنوز بزرگ نشدی . عروس گفت اتفاقا من بیشتر از سنم میفهمم . 

من حس میکنم این از عشق داداشم مطمئن نیست و هر دفعه با ی حمله یا جنگ داخلی اینجوری میخواد مطمئن بشه وگرنه عقل سالم که از این کارا نمیکنه از این حرفا نمیزنه ..آی دونت نو ! (خدایا توبه) 

 

البته آدمایی که تو سن کم ازدواج میکنن خیلی هیجانی میشن ... خیلیییی و این بده ... آبرو واست نمیذاره 

 

 

۲۷۲🐈‍⬛

چون یکم کافی میکس ته بسته بود گفتم اینو باید یواشکی بخورم ... اگه داداشم ببینه میگه منم میخوام ، بعد اونم همیشه خدا گشنه هست😩🤣🤣🤣 و منم از حقم کوتاه نمیام ، چیزی واسش نمیومونه عذاب وجدان میگیرم بخاطر ی قهوه 

پس رفتم تو آشپز خونه اب رو گذاشتم گرم بشه و گفتم زود درستش میکنم و اون چیزی نمیبینه🤤

بعد همون لحظه در باز شد و قامت اعلی حضرت رو دیدم 😐🤣🤣

چای و نبات رو آوردم بیرون گفتم چایی میخوری گفت نه کافی میکس اگه باشه میخورم  😐🤣🤣🤣

منم گفتم  منم دارم چایی درست میکنم😐🤣🤣🤣

گفت چرا چایی ی چیز بهتر نیست ؟!

گفتم چی ؟

با نگاهی که شیطنت درش بود گفت مثلا بابونه و اویشن و گل گاوزبون 

 

من از این دم نوشا خوشم نمیاد چون گرمیجات با این نگاهش ی معنی میداد پر*** !!! نکنه این نبات داخل استکان ی سوتفاهم واسش به وجود اورده بوده ؟! 

گفتم من از این چیزایی ک گفتی خوشم نمیاد 😑

با لبخند گفت تو از چایی هم خوشت نمیاد 😐😑😒

 

پ.ن: این حرفا چه معنی میده ؟! با ی نبات توهم میزنه ! 😑😑😑

 

۲۷۰🐈‍⬛

ی بار ازش پرسیدم بین همکلاسیت کسی بوده تا حالا قلدری کنه؟

گفت آره دبستان داشتیم و خیلی دخترا رو اذیت میکرد و مثلا نازگل رو همیشه پول زور ازش میگرفت و جالبه نازگلم اصلا به خونواده اش نمیگفت ی بارم به من گفت باید بهم بدی و من گفتم نمیدم و اون به تمام بچه های کلاس گفته بود که باهام حرف نزنن و تو گروهی رام ندن و باهاشون بازی نکنم و وقتی نازگل دبیرستانش رو عوض کرد گفت خیلی خوشحالم که بالاخره اون روزا و اون گریه کردنا تموم شد

اون لحظه که داشتم باهاش حرف میزدم تو عروسی بودیم و گفت همین الان دیدمش و صندلی نبود بشینه و به یکی از دخترا ک همکلاسی دبستانمون بود گفت صندلی واسم نیست برو واسم صندلی بیار ، یعنی ی درصدم تغییر نکرده 

😑😑😑😑😑

همه به خانوادشون نمیگن که کسی داره اذیت شون میکنه ... منم نمیدونستم همچین سلیطه ای همکلاسی خواهرم بوده ! فقط بعضی وقتا میگفت با راحیل دعوا کردن چون کنارم میشینه ... گفتم چرا اینجوری میکنه باهات ؟ گفت چون به حرفاش گوش نمیدم و اون دلش میخواد رییس باشه 

۲۶۷🐈‍⬛

افسون گفت میدونی چرا خانواده ما باید م**ذهبی باشه اونم سفت و سخت ؟ چون نون ما داخل م**ذهبی بودنه 😶😐

.

.

.

من کلا درک نمیکنم پروفایل کسایی که دل نوشته درباره خ**دا گذاشتن 🤷‍♀️

حتی خواهرمم ی مدت از این چیزا میذاشت اما میگفت ترس اینو دارم شبکه ایراد بگیره بذار 

بعددد داداشم ی مدته گیر به من و آیه میده عکس پروفایلتون عوض کنید 

واسه من ی عکسی فرستاد روش نوشته بود الگوی من ح**ضرت فاطمه هست 

من گفتم نمیذارمش و خودم عکس انیمیشنی گذاشتم

و اون اینو ازم آتو گرفته هر دفعه میکوبونه تو سر من 😶😑

بار بعدی گفتم تو واسه شغلت رعایت همچین چیزایی مجبوری این ربطی به من نداره ! مگه میخوان منو جذب کنن !

اونم گفت اگه ده سالت بود اشکال نداشت اما فکر میکنم دیوونه شدیه 

 

 

پ.ن: کو ع**دالت !

 

۲۶۴🐈‍⬛

دعوای پدر و مادر 😐🙁

 

نزدیک سر ظهر تو اتاق نشسته بودم و صدای بحث شون میومد و هیچ کدوم کوتاه نمیومدن 😶☹

واکنش من :⚡⚡⚡😕

وقتی در رو باز کردم بابام گفت ببین مادرت ول نمیکنه😑😑

خانم همسایه مون صدا زد حالتون خوبه ؟ همه سالمید ؟ 

.

.

.

نیم ساعت بعد همون خانم همسایه اومده بود کمک مامانم ! منم کنارشون نشسته بودم گوجه نارس نمک میزدم میخوردم اما هی به خانمه نگاه میکردم میگفتم الان چه فکری میکنه ؟ فک نکنه صدای من بوده ... بعد گفتم نه بابا مشکلات ما چ ربطی به اینا داره ! 

بعد این خانمه هی تو روی من میخندید ، هی بحث رو باهام باز میکرد ! منم تعجب ! چرا عجیب غریب برخورد میکنه !!

 

 از مامانم پرسیدم وقتی پیش هم بودید نگفت این صدای چی بود اومد یدفعه ؟؟ 

مادرمم گفت آره بهش گفتم من و تو داشتیم بحث ( دعوا بودش ) میکردیم 😳😳😳

گفتم رو چی بحث میکردین ک هیچ کدوم کوتاه نمیومدین ؟ 

گفت میخواستم بدونم بابات از کارش پشیمونه یا ن ... ی دروغی گفتم و بابات هم گفت اصلا پشیمون نیستم و اگه برگردم به عقب باز انجامش میدم !😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑

 

پ.ن: خداوندا زن و شوهری دعوا میکنن بعد میندازن گردن بچه شون ... 😩😩

 

۲۵۲🐈‍⬛

من اصلا بابت اینکه اومونی همیشه پول میده به خاله ام ایراد نمیگیرم اما ما خودمون هم خرج داریم ! 

بعد مادرم میگه چندین سال پیش عمه ای داشته تو شهر غریبی بوده مریض میشه شوهرش توجهی نمیکنه و فوت میکنه و میترسم همین اتفاق واسه خاله ات بیفته ! 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

بعد نونام واسه ی ماه بود میگفت تو این شیفت وایسادنا پاهام داره زخم میشه باید کفش بگیرم و اون داداش متاهل اقدام کرد حالا اومونی کلی سرزنش میکرد چرا ازش خواستی ؟ تو نمیدونی اون خودش داره پول جمع میکنه واسه خرید خونه بره سر زندگیش ... خود مامان ک پول نداره چون نصف پولی ک بهش میدن رو میده به خاله و بقیه خرج خونه میشه ، بابا که هیچ و داداش متاهل هم که نمیشه گرفت ، داداش سینگل هم اگه پولی بده باید منتظر هر چی از جانبش باشی 

 

من وقتی زندگی الان خاله ام و حلما ، و زحمت های مادرم بی عرضگی شوهر خاله ام ، تند بودن داداشام ، پسرا و مردا دخترباز  رو میبینم از متاهل بودن متنفر میشم 

 

قبلا بی منت بابایی خرج رو میداد نمیخواست به کسی جواب پس بدی ... 

بعد میگی شیبال ! بهت میگن چرا شیپال ؟! حس شاخ بودن داری وقتی میگی شیپال!!!

۲۵۰🐈‍⬛

دعوا با عروس 

اون اولا که عروس تازه عروس شده بود ! به ما دو تا گفتن ی دسر درست کنید عروسم با اشتیاق گفت اره بیا 😐😑😕

منم بار اولم بود ، اونم پا روی پا انداخته و سر گرم گوشیش شد ! دیگه آخراش بود و من اطراف گاز بودم پسرا نمیدونن بار اولت غذا درست کنی اونم همه بخوان تستش کنن چقدر استرس داره 

و اونم هی بهم میگفت چرا درست نمیشه ، پس چی شد ، مگه خرابه و بعد هر ۵ دقیقه که سرش رو از گوشی مبارکش بالا میاورد این کلمات رو تکرار میکرد 😑😒

ی لحظه گفتم چی بگم تا بهش برنخوره و محترمانه باشه ؟؟ پس بهش گفتم میشه بس کنی ؟! وگرنه دعوامون میشه !

صورتش رو دیدم که کاملا تغییر کرد و گفت من میرم 

بعد بوووووووم 

اون داداش متاهلم بود که تو خونه داد میزد چرا باهاش درست صحبت نکردی ؟ کل راه رو گریه میکرد و میگفت خواهرت شعور نداره😐😕😒

 

میدونید چجوریه ؟! مثلا واسه اولین بار سوار ماشین مدل بالاتر شده باشی بعد ی دختر رو مخ .... کنارت نشسته باشه و هی بهت بگه بلدی ؟ تصادف نکنیم ! این ماشین زود شتاب میگیره حواست هست ؟ دنده اش اتوماتیکه دنده پراید نیستااا ! 😑😐😒🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

که اگه بلد باشی با همین حرفا هول کنی و استرس بگیری ‌‌... 

 

پ.ن: خیلی محترم گفتم چرا انقدر گریه کرد ؟! 😐😑😑🤣🤣

۲۴۴🐈‍⬛

این خواهرم اصلا پاش رو تو سایت دانشگاه نمیذاره !! اصلا انگار نه انگار دانشجوئه !! 

حتی ارائه هاش و امتحاناش من میدم و بعد بهش گفتم برو تو سایت اصلی دانشگاه واسه واحدا و برگ اشتغال به تحصیل یا جزوه واسم پیدا کن دو روز دیگه دوتامون میوفتیم خدایی نکرده 

هیچ کاری نکرده 😫

همیشه خدا تو چت واتساپ میگه خوابم میاد 😫

بهش میگم میخوای چت نکنم و حل سوال رو واست نفرستم و استادت بندازتت تا با احترام تر باهام برخورد کنی ؟! 

والا انگار مجبورش کردم 😑😒منت هم سرم میذاره

 به مامانم زنگ زده چرا دخترت تایم خوابم بهم زنگ میزنه ! نمیدونه من خوابم !! ۱۲ دفعه تو یک ساعت و نیم زنگ میزنه؟! 😑😑😑😑

۲۴۰🐈‍⬛

 چرا من وقتی استرس دارم 

از اون کل جمله ای که باید بگم 

دهنم فقط... کلمه کلیدی اون جمله رو میگه ؟!😐🤨😑

 

مثلا : 

"من باید برم مدرسه " ... فقط *مدرسه* از دهنم میاد بیرون 🙁🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

 چون استرس اون قسمتای ک توالی واژگان (حافظه کوتاه مدت )از کار میندازه و هر چیزی ک مهم بوده و رفته تو گنجینه بلند مدت ب کار میگیره

یعنی مغز داره از اخرین امکانتش استفاده میکنه و این خیلی بهش فشار میاره

 بعد ی مدت طولانی اینجور شدن اعصابمون ضعیف میشه

۰۰۰

و از کل اهل خونه فقط خواهرمه که میدونه مدرسه یعنی چی؟ و بقیه کلی عصبی میشن و سرزنش میکنن این یک کلمه یعنی چی؟!

۲۳۳🐈‍⬛

🐈‍⬛۱- چرا همه تو رو بخاطر تمام نگرانیات احمق فرض میکنن ؟

🐈‍⬛۲- حلما بخاطر رشته اش مشاوره میده نمیدونم این مورد از کجا بوده میگفت آقایی از همسایه هامون میگه خانمم موقع **بطه میگه ۵۰ تومن بده تا شروع کنیم 

🐈‍⬛۳- یا بار بعدیش گفت تو ارشد ی دختری رو داشتیم *** **** و پول میگرفت ...واقعا ما درباره چی صحبت میکردیم آخرش به اینا رسیدیم:/

🐈‍⬛۴- بچه ها تو گروه گفتن استاد تایم درس عمومی رو زیاد کنید . استاد هم گفت التماسم کنید شاید ۵ دقیقه بیشتر بهتون زمان دادم . 😑

🐈‍⬛۵- بچه های ترم یک رو واسه درس عمومی هر دو سه نفر رو با ی استاد گذاشتن ! ... سر یکی از کلاسا استاد به بچه ها گفته این شر و ور ها چیه تایپ میکنید ! 😶 

🐈‍⬛۶- دانشگاه قبلی یکی از استادا تعریف کرد که یکی از دانشجو های شوخ اش رو میبینه بهش میگه فلانی کجا رفتی درس چی شد ؟ ... گفت تو دوره دانشجویی با دوستاش رو ی چیزی میبازه و بهش میگن از تیر برق  سمت کلاس ادبیات که تو باغ هست باید بالا بره ، بالا رفتن همان و رسیدن بچه های حراست همان ... و ی جور گنده میزنن تو پرونده اش که طرف فاقد  عقل ؟! هست و... و الان که فارغ التحصیل شده همه این قسمت از سابقه دانشجوییش رو میبینن و هیچ جایی بهش کار نمیدن 

🐈‍⬛۷- شاید دبیرستانی باشید پیش خودتون بگید همه درسا رو با ۱۰ پاس میکنم تما واقعیت اینه استخدامیا رو معدلتون زیر ۱۵ باشید نمیتونید شرکت کنید مگه آشنا داشته باشید و دانشگاه دولتی معدل زیر ۱۲ اگه اشتباه نکنم تا ۳ ترم اخراج میکنن .

🐈‍⬛۸- استاد اختصاصیمون میگفت با استاد فلانی حرف بزنید تا تو دوره دانشجویی جذب آزمایشگاه پاتولوژی (همون آزمایشگاه طبی) بشید . منم خوش خوشان اومدم به خواهرم گفتم خواهرم گفت عزیزممم تو آشنا داشته باشی با همون دیپلم میتونی بری تو آزمایشگاه کار کنی این حرفا رو باور نکن 

🐈‍⬛۹- اون داداش عوضیم هر وقت میخواد باهام حرف بزنه شروع حرف زدن اش اینه : تو چرا انقدر یخی ؟ چرا اخلاقت انقدر سرده ؟ ... انقدر این حرفا رو تکرار کرده که پیش خودم میگم نکنه واقعا درون گرا بودن ی مریضیه ؟!😶☹😢🥺

🐈‍⬛۱۰- خدای مننننن !!! از دست عروس و بی فکریاش !!!!! خدای مننننن !!!! اول از همه که به هیچکس نگفت گلوش درده ، بعد اون سرفه های وحشتناکش که نشون میداد واقعا عفونت داره ، خواهرم سر سفره هی تاکید میکرد هر خورشت قاشق جدا داره ! و اون در برابر همه ما قاشق دهنی اش رو زد وسط مرغ شکم پر !!... هر چی خواهرم باهاش بحث میکنه کرونا گرفتی میگه نه این حساسیت از هوای مزخرف شهرتونه و ماسک هم نمیزنه الان اومده تو اتاق منو داداشم ... داداشم که الان زده بیرون گفته من پام رو تو این اتاق ویروسی نمیذارم ... بعد میگن تو چرا از عروس بدت میاد ؟! 😑😑😑😒

🐈‍⬛۱۱- داداش مجردم به عروس میگه اگه ماسک نداری با اون دستمالت جلو دهنت رو بگیر !!! اون میگه نه من به وایتکس حساسیت دارم اصلا کرونا ندارم  😒

🐈‍⬛۱۲- یادم رفت بگم اگه قهر کنه داداشم میگه شما باعث شدید اون قهر و گریه کنه 🤫

🐈‍⬛۱۳ - کامل ی پست میشد چرا اینجا نوشتمش😃😃

 

۲۳۲🐈‍⬛

حلما میگه چرا وقتی تو خونه بهت زور میگن جوابشون رو نمیدی ؟

مکث میکنم... بعد میگم حلما من واقعا زورم بهشون نمیرسه ! اونم میگه تحمل کن درست رو تموم کن و برو سر کار و واسه فرار از شرایط ات ازدواج نکن مگه بری سر کار و وضعیتت استیبل بشه 

ادامه نوشته

۲۲۸🐈‍⬛

ادامه هم اتاقی بودن داداشم : 

داره با ی آمریکایی چت میکنه و طرف میگه ۱۵۰ تا پول نقد میخوام داداش منم میگه به شرطی که با چند نفر تو *اخ سفید *ورش بپا کنی 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

۲۴۶🐈‍⬛

اومونی میگه تو اتوبوس بودیم رئیس هم بود ی خانم مجردی همکارمون بود اونم بودش و خیلی بودیم و وقتی خواستیم سوار بشیم رییس و اون خانم کنار هم نشسته بودن دهان در گوش (؟) گل میگفتن و گل میشنیدن وریز ریز میخندیدن ، خانم هم پاش رو انداخته بود روی پای رییس 

حالا اومونی به من میگفت این کارا چه معنی میده ؟آخه که چی ؟؟

 

یا ی بار اومونی گفت سر کار بودیم اما جای دیگه ... ی دفعه دیدیم دو تا خانم خیلی خوشتیپ و خوشگل اومدن رفتن داخل ، دنبال  رییس اون بخش بودن ... یکی از خانمایی که باهامون بود گفت آقای فلانی دوستاش اومده و امروز نمیاد سر کار از ترسشون  گفتم چرا نمیاد ؟! گفت معاون اش زنگ زد بهش گفت نیا اوضاع خرابه من گفتم واااو رییس شون چ دوستای خوشتیپی داره ! آذر گفت بیا آرایشگاه دختر من ، خوشگل تر از اینا میشی ...

اونا هم هر چی منتظر شدن آقای فلانی نیامد و سوار ماشینشون شدن و رفتن

ی معلم دبیرستان داشتیم میگفت یکی از همکارا زنگ استراحت واسه مدیر چایی درست میکنه و میبره براش و مدیرهم اون چیزی که درباره معلما مینویسه رو خوب رو رد میکنه (اسمش یادم نیس) حالا مدیر به  معلم میگفت شما چرا فعال نیستی خانم فلانی رو ببین ! ایشونم گلایه میکرد چایی بردن وظیفه  مستخدمه چرا من باید همچین کاری کنم ؟😑

 

اون مدینه فاضله که ما از محیط کاری ساختیم تا واقعیت خیلی فاصله هست 

۲۲۲🐈‍⬛

ی بار نونام اومد کیک درست کنه منم اومدم کمکش عین اسکلا داخلش ترافل ریختیم آخرم آب شد و ته دیگ شد ... شکل کیک شد عین مسلسل زده ها 😭😭🤣🤣 

 

 

پ.ن: با نیلی حرف میزدم گفت من اصلا سمت کیک پختن و اذیت شدناش نمیرم اگه پسرمم بخواد از مغازه براش میگیرم 😶😶

 

من و خواهرم کوچیکی مون هیچ مادرم کیک برامون درست نکرد (به دلایلی) و ما هم چتر بودیم مغازه ها 😩😭و همیشه این حسرت رو داشتم کاش مادرم خودش درست میکرد

 وقتی تو خونه کیک درست میکنی ی بار خوب پف میکنه ، ی بار مزه خمیر میده ، ی بار روش ترک میخوره ، ی بار اصلا پف نمیکنه و لاستیکیه! و همه این مشکلات هست اما ارزشش بیشتر هست

چقدر نیلی تاکید میکرد بلدما

۲۱۸ هم اتاقی

 این روزا توفیق اجباری نصیبم شده و هم اتاقیم شده داداشم 😩😭

 ی سری حساب کتاب میکنه جور در نمیاد یا نه ... همینجوری نشیستیم من این طرف اون اون طرف 

- برو بیرون 

+چی ؟!

- برو بیرون نمیخوام ببینمت ، جلو چشمم نباش 🙄😑

+ ...

- شبم تو پذیرایی بخواب 

 

🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

 

۲۰۰🐈‍⬛

۱- با پاتنر زبان درباره ساعت زبان حرف میزدم گفت باشه عزیزم ...

من : 😐😑🙄

اگر نمیدانید بدانید و آگاه باشید این جمله خیلی زشته وقتی به دختر غریبه بگی 

۲- ی شایعه شنیدم که نونام میخواد انصراف بده ،خودم ترسیدم ازش بپرسم که مبدا درست باشه یا درست نباشه و بخواد به چشم ی گزینه بهش نگاه کنه ...اون لحظه انقدر ترسیده بودم به زور جلو خودم رو نگه داشته بودم که پبام بهش ندم و نگم تو رو خدا خودم درسا رو به جات پاس میکنم ولی حرف از انصراف و دوباره خوندن نزن 😖

خیلی خیلی ترسیده بودم 

۳ - عمه بزرگم (لاله) حدود ۷۵ سالشه ... میگه وقتی شب دزد بدون اجازه صاحب زمین واردش میشه ، زمین جیغ میکشه و سگ صداش رو میشنوه و وگ میکنه 

 

۴- نونام هنوز جایی نگرفتنش ... تو ی درمونگاه رایگان کار میکنه تا غذای ناهارش رو بهش بدن ... چقدر فرایند سرکار رفتن پیچیده هست 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۵- بچه ها اگه دبیرستانی هستید یا راهنمایی کلاس ۷ تا ۱۲ ... هیچ وقت وایه دوستی و چت کردن آشنا انتخاب نکنید وقتی راهنمایی بودم ر اینو گفت اون لحظه نفهمیدم اما بعدها فهمیدم ، چند سال پیش وقتی به داداشم گفتن بیا فلانی رو بگیر دختر به این خوشگلی گفت نمیخوامش همه دوستام درباره اش حرف میزنن ... و خب از لیست خط خورد 

یعنی میخوام بگم چ خوشگلین چ حدودی خوشگلین سن تون کمه هیچ وقت ریسک این کارا رو نکنید ، اگه ناخواسته بدون اینکه متوجه بشین وارد کار آبرو بری شدید خودتون رو بکشید بیرون ... اسم دخترا بیشتر بد میشه تا پسرا ... هیچ کس از اون پسر خورده نمیگیره متاسفانه

همه کاسه کوزه ها رو سر شما خراب میشه 😐

نشون به اون نشون من پسری رو میشناسم اصلا اصلا پسر خوبی نیست و دختر بازه ... اما همیشه خانمهای فامیل میگن فلانی قد رعنایی داره ، نماز میخونه ! ، خوشگله و احترام به پدر و مادرش میذاره 

هیچ وقت نگفتن واسه دخترباز بودنش پسر بدیه !

 

۵- تصمیم گرفتم به فری بگم انصراف دادمه چون میترسیدم بعدها اگه بفهمه ناراحت بشه و بهم بگه من دوستتم و باید همچین چیز مهمی رو از بقیه یا آخر از همه بشنوم ! اما چون به حلما گفته بودم کلی سرزنشم کرد که باید ادامه بدم و خانواده گفت تصمیم خودته اگه صلاح میدونی انجام بده ... و انتظاری نداشتم فری ی چیز خوب بهم بگه اما عکس العمل اون این بود :

 "بهتر 
هر جا ک راحتی و بهتر میتونی ادامه بدی همون جا برو
بهت افتخار میکنم دوست شجاعم

😘😘😘😘

پیش خودمون میمونه💕💞"

اصلا انتظار نداشتم همچین حرفی رو ! پیش خودمگفتم اینم میخواد بگه چرا؟😯

 

۶- چون پسرا میگن باید ی نفر باشه غذا رو برامون آماده کنه و از این بهونه ها ؟! نمیذارن جایی برم ... من واقعا زورم بهشون نمیرسه حرفم رو ثابت کنم و بعد به نونام گفتم برو کتاب فروشی دست دوم این دو کتاب رو بگیر تا ارزون درآد ... میگه تو میدونی من اصلا از خودم پول ندارم اگه داری خودت بده... دلم میخواد این زندگی رو بالا بیارم 

۷- واقعا نمیفمم این پسرا با چه رویی اول میپرسن کدوم نونات پرستاره؟! بعد میشنوی همونا میان خواستگاری خواهرت ... بعد نونات ردشون میکنه میان واسه تو ... انگار مغازه هست! 

اصلا حس دست دوم بودن میگیری وقتی یکی اینجوری برات میاد ... کاش بگذرن این روزا

۸- چرا آتنا دیگه وبلاگش رو آپ نمیکنه ! الان ی سال شده ! حالش خوبه؟

۹- عکسای اسکرین شات گوشیم رو نگاه میکردم فهمیدم از دخترای پو فرفری خوشم میاد و با نمک ترن ... در حالی که خود موی فر به خاطر خشک بودنش  تو مراقبت خیلی اذیت میکنه

۱۰ - حلما میگه بیش از ده مرتبه ارباب حلقه ها رو دیده ولی بازم دلش میخواد نگاهش کنه

۱۱- تمام شد پست

۱۹۹☘

دیگه عشق بالا تر از عشق پدر و مادر به فرزند داریم؟؟! 

همین ها که میگن ما هیچ فرقی بین بچه هامون نمیذاریم ؟!

همیشه اون فرزندی که پول میاره تو خونه اون محبوب تره و اونیم که مصرف کننده است کل دعوا ها و حرص شون رو رو سر اون خالی میکنن 

۱۸۲☘

☠☠

حرفای پایین رو به حلما میگفتم ...فقط اون قسمت مسئولیت گفتش این چیزیه که منم تجربه کردم 

همین 

ادامه نوشته

۱۷۹☘

چند روز پیش از نونام پرسیدم خوابگاه گرفتی منم بیام پیشت 

برگشت گفت جایی که من هستم اصلا ربطی به تو نداره و... و کلا گفت بیا راهمون رو از هم سوا کنیم 😐😐😐

گفتم وقتی اومدم دیدنت اب هویج بستنی میارم 

گفت دوست ندارم

 

 

و الان نتایج اومده با هم همکلاسی هستیم🥲🚶‍♀️🚶‍♀️

 

چقدر زیبا 🚶‍♀️

 

پ.ن: فک میکنم راست میگه از ترم دو به بعد واحدا رو نباید مثل هم برداریم

بعد هر استادی ما رو ببینه بگه عه ! شما خواهرین ! اونی که تو اون سِکشنه ... و هر روز اعصاب نونام رو خط خطی کنن🤣🤣🤣

۱۷۸☘

اون پسری که اومده بود واسه نونام برگشتن به خواهرم گفتن پیمانی هستی یا رسمی؟ ساعتی چقدر کار میکنی؟ کی باهات قرار داد میبندن ؟ جاهای دیگه هم کار میکنی ؟ 

خب اونم خیلی ناراحت شده ، چون بیشتر به نظر میرسه به جای اینکه به خودش فکر کنن به درامد نداشته اش فکر میکنن

 

پ.ن: ان شاءالله زود درمونگاهی بگیرنش🙏

۱۷۴☘

دیگه به غلط تایپی هام واقف هستین 😅😂

خب امروز ما مراسم تشیع  و... داشتیم ، یکی از پسرا که همسنم بود هم اومده بود ولی باور کنید شما بخواید به هر دختری انقدر نگاه کنید اون حس عدم امنیت ؟! میکنه و پیشش خوشایند نیس 

ولی بعد گفتم نکنه مشکل از منه که مثل آهن ربا چشاش میاد سمت من اون شراره اای آتشین که داخلن! و اندامم ترند جهانی هست (فرزانه میگه !) اما مادر شوهر پسند نیس! ،اصلا بر حسب اتفاق بود یا هر چی ما خیلی کنار هم قرار میگرفتیم و او نیز زیر چشم نگاه میکرد 

بعد یاد خواهرم افتادم پیش خودم گفتم اینم مثل بقیه است اگه شرایط اش رو داشته باشه میگه من اون دختر پرستارتون رو میخام 

و در حرکتی دم اش رو کوتاه کردم 😑

نشستیم شوهر خاله از رشته ام پرسید بعد بهم گفت دکتر! گفتم عاااا شما اشتباه گرفتید اون نونامه و پرستار هست (بارها اینجا گفتم هنوز نتونسته بره سر کار 🤡) و بحث رو به خنده پیش بردم که بیشترا نمیتونن ما رو تشخیص بدن  و یدفعه اون پسری که هم سنم بود به شوهر خاله گفت خوب ارتباط میگیری با بقیه 🙄

پیش خودم گفتم آفرین دختر ماموریت تامام شد دیگه خبری از استرس نیس ، بعد از خودم پرسیدم الان شبیه این دخترای ل*اس زن شدی؟ (معنی اش زشته ولی دیگه شرایط اینجوری بود) وللش ... تا فلانی یاد بگیره زیر زیرکی منو دید نزنه 🚶‍♀️😂😂🤣

حالا ی نفر رو نشوندم سرجاش اما شوهر خاله ول کن نبود و  خودش میگفت و خودش میخندید !!😲😶😶😶

من اون جا خون تو رگام منقبض شد خدایااااا واقعنیه؟! الان واسه همه سوتفاهم میشه ... شوهر خاله این حرفا چیه میگی ؟! اینجا مراسم ختمه !!!🤐😱

ولی دیگه اون پسر رو ندیدم نگاه کنه و تو ی مکان قرار بگیریم 🙂

 

 

پ.ن: اما شوهر خاله ام کلا خودش آدمیه که با همه جور میشه ... 

اول بحث قبل اینکه به خنده برسه گفت تو خوابگاهی گفتم آره گفت جای جالبی نیس چون همه جور ادم هست گفتم اره واقعا اینش خیلی بده ... گفت پسرا سیگار میکشن فقط باکس باکس ... شب امتحان شیشه میکشن تا بیدار بمونن دیگه تا آخر سال نابود میشن 

گفتم دختر سیگاری ندیدم ... و من زیاد تو محیط دانشگاه نبودم چون زود کرونا اومد اما پسرا رو میدیدم تو حیاط دانشگاه (اونم شب بود تو تاریکی کسی از حراست و... نبودن) گفت اگه رری بالاتر میبینی دخترا رو 

پ.ن۲: از اون دوستام که قلیون میکشن... تن صداشون بم تر شده ... دیگه صداشون به ظرافت قبل نیس (خدایا توبه)

 

۱۷۲🍀

دیروز وقتی داشتم با خواهرم صحبت میکردم اینکه واسه چند نفر شله زرد درست کنم 

گفت ۴ نفر !!

گفتم چهار نفر زیاده اونم گفت نههه من دوست دارم :/ 

اما به اندازه ۱۰ نفر درست شده !! خواهرم خودش صبح زود رفت دنبال کاراش تا دو روز نیس :|

ی ظرف پر از شله زرد رو باید چیکار کنم ؟؟!! 

برم تو کوچه بشینم بگم بیاید شله زرد ببرید 🤦‍♀️🚶‍♀️

۱۷۱🍀

قبلا که ف سرش شلوغ بود و تند تند تایپ میکرد میگفتی کیه که انقدر مشغولشی ...با ی حالت عصبی  میگفت د.پ جدیدمه !! خب دارم واسه فردام ماشین پیدا میکنم :/

الان شده معضل من و خانواده ام ... مادرم میگه چی توشه انقدرسرت تو گوشیه ؟؟ یا برادر عوضیم که دیگه ببینه تایپ میکنم فکر میکنه دارم نقشهفرار از زندان میکشم :/ 

و منی که تو بلاگفا دارم تایپ میکنم 🚶‍♀️🚶‍♀️

پ.ن: نمیفهمم چرا انقدر به من مشکوکن !!! به داداشم میگم چرا این طوری تو ؟! میگه چون من با دخترا چت میکنم پس تو هم میکنی و...

آدمی را عقل باید ...🤦‍♀️

۱۶۶🍀

نونام رو رد کردند ، ظاهرا رییس دانشگاه گفته ما نیرو نمیخوایم ... خواهرم قراره باز بره اون بیمارستان که تو اون شهر هست و بگه قرار نبوده جذب بشه بلکه قرار بوده جایگزین بشه :/ ... این احتمالا خواستن دوست و آشناهای خودشون رو بذارن -___- 

پ.ن: به خواهرم گفتم بیا کمک کن بهم ... گفت بهم دست نزن ، من خیلی ناامیدم .

 

۱۵۶🍀

پدر و مادرم 

شما که میدونستین واسه کی اومدن چرا چایی رو میدید دست من ؟؟ منم از همه جا بیخبر  ... الان واسشون سوال پیش میاد چرا اون یکی دخترشون هی نشست و برخاست داشت در حالی که رنگ اونی رو که میخواستن رو نتونستن ببینن 

۱۵۴🍀

 

تو گوشه خونه نشسته بودم یدفعه صدای باز شدن در حیاط رو شنیدم !

نونام گفت پاشو اقوام مامان اومدن پسندت کنن ! گفتم چی؟!تو کرونا ؟؟ نگاه به شلوار ضایع ام کرده ام ... نونامم هی میگفت پاشو خودت رو مرتب کن ، چرا داری لفتش میدی !!

من اصلا باور نمیکردم آخه خیلی یدفعه ای شد اومدن داخل حیاط و منی که میخواستن ببینن اصلا خبر نداشتم :|

همین جور با خودم در گیر بودم میگفتم آخه من ؟! چرا اومدن واسه من وقتی نونام هست خیلی خانم تر و شایسته تر ! اینا رو چه حساب دارن میان منو ببینن؟ اصلا چرا خبر ندادن ... وقتی میان دم در حیاط خونه خانواده دختر بهشون میگن ما اومدیم واسه امر خیر ؟! 

شازده منو دید چشاش برق زد نیشش باز شد (خیلی بی ادبانه است ولی همین رو دیدم )

پیش خودم گفتم این فکر میکنه من نونامم ... فقط شنیده یکی از دخترای بابام پرستاره اومده واسه اون ، الانم منو با اون اشتباه گرفته-_-

داشتم چایی آماده میکردم خواهرش نونام رو صدا زد 

فوقع ما وقع (پس شد آنچه شد )

 

پ.ن: فکر نمیکنم نونام بله بگه چون تا اونجا که میدونم الان الانا قصدش رو نداره و چیزای دیگه 

کلی حرف زدن اینکه خانواده راضیه و بیاین هم رو ببینید و بشناسید ... مثلا دوسال با هم باشید 

وقتی موقع بدرقه شد دو دل شدم برم یا نرم ؟ خواستم برم گفتم نه اون موقع فکر میکنن من خیلی خواستارم !!! خواستم نرم گفتم زشت میشه بعد یادم اومد شازده اومده نونام رو ببینه اما من چای رو بردم -___-  نرفتم تا حداقل تو بدرقه بتونه نونام رو ببینه 

 

 

ادامه نوشته

۱۴۲🍀

ادامه جذب نونام !

گفت به استادم زنگ زدم گفتم استاد من رو به رو کارگزینی ام میگه نیرو نمیخوایم !!!!

استاد هم گفت برو دانشگاه پیگیری کن 

این وسط گفت رفتم بگم میخوام با رییس بخش صحبت کنم منشی گفت رییس امروز نمیاد ... نمیدونم نونام چی گفت که منشی گفت رییس اتفاقا امروز عصر فقط واسه چند دقیقه شاید بیاد ... اگه میخوای ببینیش وایس -___- 

پرستارای طرحی هم وایساده بودن و بهشون میگفتن باید آزمون تعیین سطح بدید -_-

دانشگاه میگه این بیمارستانی که رفتی کمبود نیرو شدید داره ، این نامه رو براشون ببر تا فورا جایگزین آقای فلانی بشی 

نامه رو میبره اما از پچ پچ ها متوجه میشن تا خودشون سر خود دوستای خودشون رو گذاشتن و به هیچ کس هیچی نگفتن 

نونام میگه تمام کارمندای کارگزینی باکلاس نگاهشون بهت از بالا به پایین و تحقیر آمیز بود همیشه ... و وقتی سوالای خارج از کتاب میپرسیدن و میگفتن نیرو نمیخوان بغض میکردم

اما این بار وقتی دیگه از ریشه پیگیری کردم و به سوالای مصاحبه جواب دادم خانمه گفت ماشاءالله خبلی خوبی ... و مهر رو زد میخواستم بمیرم از خوشحالی چون باورم نمیشد 

۱۴۰🍀

نونام زنگ زد اینکه مسئول کارگزینی گفته ما اصلا نیرو نمیخوایم ی شایعه است ... نونام هم رفت دانشگاه که ببینه قضیه چیه 

.

.

.

در آخر سر گفتن یکی از آشناهای کادر درمان که تازه فارغ‌التحصیل شده بوده  و قبول کردن 

😐😐😐😐😐😐

 

۱۳۹🍀

نونام رفته یک بیمارستان آموزشی 

گفتن نیرو میخوان و حتما حتما جذب اش میکنن💫

۱۲۵🍀

ی بار گوشی رو داد دستم و با تهدید گفت خیلی محترمانه و درست صحبت میکنی !

منم ترسیدم و استرس گرفتم بهش نگاه میکردم و اونم نگام میکرد و حتی نتونستم سلام کنم ! وقتی خواستم جواب پشت خطی رو بدم گفتم نه ! یدفعه چیز دیگه یادم اومد گفتم : یعنی آره ، آره ، آره 

و بعد نگاه اون کردم دیدم کم مونده همونجا منو زیر خاک دفن کنه 

پ.ن: قراره بخاطر کاری ... بیان باهام صحبت کنن (،اگه جور شد اینجا درباره اش مینویسم) و من میترسم نتونم خوب باشم یا اون کنارم باشه بگه به اندازه کافی خوب نیستی ... یا اصلا نیستی 

*بیا توکل کن به خدا ، چیزی وجود نداره که بترسی ... تو نیاز به تایید اون نداری ... ی نفر که خیلییی قدرتمند تره همیشه کنارته و میدونه خوب انجامش میدی 

۱۱۹🍀

برادر گرام اگه اینجا رو میخونی 

من واقعا راضی نیستم ، واسه تک تک کلماتی که من تو تنهایی خودم مینویسم و تو بی اجازه میخونی... خدا لعنتت کنه 😐

۱۱۵🍀

شاید ندونید یاااا هنوز تو شرایطش قرار نگرفتین 🤷‍♀️🤷

وقتی فهمیدید یک آشنایی تو شهرتون بستری هست که خانواده اش پیشش نیست حتما بهش سر بزنید 

اگه پشت تلفن متوجه شدید ی همراه داره که کارای بیمارستانش رو انجام بده به این فکر کنید آیا طی این چند روز غذا گیرش اومده؟!  جایی رو داشته ... اگه نگفته کجا خوابیده احتمالا دیگه روی صندلی های بیمارستان گردن درد و سر درد و بی خوابی گرفته!! واسه ناهار و شامش هم ساندویج های دم راهی !!

چون بیمارستان جایی که همه مریض داخل اش هست اگه غذایی آوردید زنگ نزنید بگید بیا سر میدون اول شهر وایسادم ی کاسه سوپ واسه فرد مریض آوردم!! بعد هی تعارف نزنید هر چی میخوای هر چی دوست داری تا برات درست کنم فقط بگو تا نرفتم !

نونام میگه منکه پر رو نبودم ... پس گفتم مرسی نه چیزی نیازی نیست فقط منتظریم زود مرخص بشیم بریم شهر خودمون -_-

گفت وقتی برگشتم زنگ زدم به دختر عمه گفتم افساااانه کجاییی؟؟ بیا من چند روزه از صبح تا شب دارم دارو میگیرم یا این درمونگاه اون درمونگام ... دارم از گشنگی تلف میشم 

پ.ن: -_____________________-

۱۱۳🍀

دلم برای حلما تنگ شده ، از حرف زدن باهاش ... که هر چقدر باهاش حرف بزنی تو ذوقت نمیزنه 

فکر کنم اومونی خیلیی خوشحاله از اینکه نمیتونم ببینمش ! هر وقت حرفش میاد وسط میگه دختری که خودش زندگی خودش را از هم پاشوند ! در حالی که حلما خودش بارها گفته جنس مذکر یعنی کسی که میخواد با چند نفر باشه و چیز بعیدی نیست 😶

به هر حال حرفای مادرم درباره حلما وللش 😑

چند روز پیش باز دعوامون شد اومونی گفت تو هیچ استعدادی نداری و هیچ عرضه ای نداری 😑 ، منم گفتم من هم نمیتونم ی لحظه کنار تو باشم احساس خفگی میکنم که میخوام بمیرم (به خاطر همین حرفاش که هر دفعه تکرار میکنه ) 

 

و خب نتیجه داشت کمتر با هم حرف میزنیم ... خدا رو شکر ❤

۱۱۲🍀

ی بیمارستان واسه خواهرم گفته نیرو میخوایم (همون با چاشنی لبخند) ... خانواده کلی فکر کرد و دید عه ! آقای فلانی از دوستان دور شاید بتونه کاری کنه و خب بهش زنگ زدیم گفت دو تا دوست دارم و میتونه کارتون رو راه بندازه !! فقط فردا بهم زنگ بزنید ^-^

اما فردا و پس فردا هر چی زنگ زدیم گوسی رو برنداشت -_- 

نونام میگه این نتونسته کاری کنه و واسه همین خجالت میکشه جواب بده ... باید واسش پیام بدم آقای فلانی اشکال نداره ، شما هم به اندازه توانتون تلاش کردید مرسی نشد هم نشد ان شاءالله جای دیگه 

... با به عبارتی آقا ما از خیلیا نه شنیدیم ... تو هم روش ✌

۱۰۹🍀

دوستی های منفعت طلب !! 

من هیچ وقت (حداقل تا الان) اصلا این روشها رو قبول نداشتم و ذهنیتم بر این بوده ی دوست خوب کسی هست که بتونم باااش راحت باشم و حرفایی باهاش بزنم که مثلا نمیتونم با مادرم یا خواهرم درمیون بذارم ... جایی که بتونم خود واقعیم باشم 

خوب یا بد روش من این بود 

اما روش عروس داخل صحبت هایی اولیه آشنایی خوبی؟ چطوری؟ و حرفهای مشترک نیست ... بلکه اینها هست معدل امسالت چند شد ؟ سر کار میری ؟ چقدر میگیری؟ بابات شغلش چیه؟ چقدر میگیره ؟ مادرت هم کارمنده ؟؟ داداشت قصد ازدواج نداره؟ 

وقتی اولین بار دیدمش و این سوالات رو پرسید حس راحت بودن کنارش نداشتم حس میکردم داره به چیزایی که بهش مربوط نیست وارد میشه ! 

و طرز فکر ما فرق میکنه برای همین تو کوچکترین چیزا باهم بحث مون میشه و طی تجربه فهمیدم دوری و دوستی مناسب رابطه ما هست 

 

پ.ن: اگه هنوز تو خانواده ات کسی متاهل نشده پیش پیش بدون هیچ وقت تو زندگی دو تا آدم متاهل وارد نشید ، دلسوزی هم نکنید ... چون واقعا به شما هیچ ربطی نداره . زندگی شما نیست . اونا زن و شوهر همن و اداره زندگی شون با خودشونه... 

۱۰۶🍀

دیروز نونام رفت سه جا کارگزینی درخواست کار داد ، گفتش کارمند ها شون  لبخند ملیح بهش زدن و گفتن خبرت میکنیم ... و میدونیم نمیکنن 

 

* گروه خانوادگی طبق معمول ی چیز نمادین ... حرفها و تعریف ها و دلتنگی ؟! های بی حد و حصری که معلوم نیست قراره آخرش به کجا برسه 

۱۰۲🍀

باید اعتراف کنم من کل عروسیای عید رو که دعوت شدم رفتم ماسک زدم و دور از جمعیت نشستم کرونا نگرفتم 

بعد مردی اومد دم در خونمون کرونایی بود ، بابایی ماسک نزده بود و گرفت بعد اومونی گرفت و بعد کل خانواده 

فعلا خوبم ، تب ندارم ، اما پشت سر هم عطسه میکنم و اب دماغم رو با تلاش فراوون بند آوردم... اما اومونی بستری شده

پ.ن: خدایا کمک کن این مریضی از سرمون رفع بشه .آمین. 

 

۹۹🦔

خیلی بده بچه بزرگ کنی ببینی طرز فکر اون با طرز فکر خودت زمین تا آسمون فرق میکنه ! 

من دوباره به پیله تنهایی خود روی آوردم و کارتون باب اسفنجیم رو نگاه میکردم و گه گاهی رمانم میخوندم (از اون آب دوغ خیاریا) و ترجیح میدادم اصلا نزدیک اومونی نباشم ... ( و خب مادرم واقعا نمیدونه من تو گوشیم چی دارم که اصلا ول کنش نیستم طرز حرف زدنم شد مثل تین ایجر ها 😑)

اما اومونی گفت چرا نمیای بیرون ، پوسیدی ! نمیخوای نفس بکشی ؟! خب باز برگشتم و کنارش نشستم اما .....باز بحث اای یک طرفه اومونی شروع شد ... همه دخترای اطرافت رو ببین خانمی شدن واسه خودشون ! سمانه رو ببین ی زندگی رو خودش تنهايي میچرخونه ، تو چیکار کردی ؟ هیچی ! وقتی بهم میگن دختر دارم انگار بهم توهین میکنن:/ ... باز سرکوفت و حرفای تکراری :/ و منم بلند شدم رفتم و در اتاقم چفت کردم :|

 

پ.ن: حلما میگه تا وقتی پول نداشته باشی عزت و احترام حتی پیش خانواده خودتم نداری 🙌

 

ولی خو پیامبر گفته تو ی جامعه اسلامی ، تبعیض به هیچ عنوان نیاید باشه مثلا بین فرزند پسر یا دختر ... ملاک برتری نباید مقدار درآمد باشه ولی اینا همه تو کتابن ... وقتی خزانه خانواده به ته برسه همه چی وارو میشه 😑 کلا ایمان و اعتقادا میاد پایین 

مثلا تو دانشگاه که بودم اکثر بسیجی های دانشگاه جزو قشر متوسط یعنی روی خط فقر بودن ... نه زیرش و بالاش 

 

* حس میکنم چرت و پرت گفتم ولی واقعا... همه اینا رو باور دارم 😑

۹۶🦔

پسر عمه اومد خونمون تو اون هوای گرم هیچی مثل ی شربت خنک و شیرین نمی چسبید 

تنگ شربت جلوش بود خواستم بخورم خیلی دلمم میخواست اما پسر عمه عملا تنگ تو بغلش بود گفتم ولش کن ، بعد اینکه رفت ی لیوان میخورم 

پسر عمه ی لیوان واسه خودش ریخت ، تعارف کرد گفتم مرسی نوش جان راحت باش .

ی قلوپ خورد تو گلوش گیر کرد همه رو با سرفه ریخت بیرون :/ 

اصلا نمیدونستم بدنم همچین قدرت و انرژی داره !! که غذا رو از گلو ی نفر پایین نفرسته :/ تااازه بیچاره رو خفه کنه :/

پسر عمه برگشت گفت معلومه خیلی چشمت دنبالش بوده 🙄

گفتم نه ...اصلا من گفتم نمیخوام 

پ.ن: وی بعد از رفتنش فورا ی لیوان برا خودش ریخت و نوش جان کرد 

پ.ن۲: حس میکنم گلوم میسوزه و مبتلا شدم (آخه همه خانواده مون گرفتن) ... شاید واسه همینه یاد شربت آبلیمو ی ترش و با شکر فراوان و اون یخهایی که داخلش هی بالا پایین میشن ! از فکرم بیرون نمیره 

 

۹۴🦔

همه خانواده ام به جز خودم ... مبتلا به کرونا شدن ، حال مادرم خیلی بده به دعاتون نیازمندم 🌹💗

 

۹۳🦔

انگار روی پیشونیت نوشتن از بدو تولد باید ظرف بشوری!!!

پاش رو رو پاش انداخته،  سرش تو گوشیشه میگه این وظیفه ی زنه !!

حرف تو دهنم میذارن😒

۹۱🦔

واقعا روزی میرسه که که از ته ته ته دل خندید ؟! واقعا میشه ؟!

(دغدقه ام آزادی پوشش خانما نیست )

واقعا ازدواج ی امر خیلی ضروری هست ؟ 

اینکه ی دختر باشی اما مادرت بگه دختری که طلا دوست نداشته باشه دختر نیست ... چرا انقدر دل مرده ای ؟ چرا تنهایی رو دوست داری و نمیری بیرون ؟ چرا تو جمعیت نمیتونی حرف بزنی و حس خفگی داری ؟ ... خیلی این حرفا ناراحتم میکنه ☹😞

 گیر به اومونی دادم بگو دخترت خوشگله ! نگام کرد گفت پوووووف چقد کار ریخته رو سرم ! باز گیر دادم گفتم مامان تو میخوای ی جمله رو بگی !!! نگام کرد گفت هوووف فاطی رو دیدی ؟! ماشاءالله چه قدی داره !!! دختر خوشگل به اون میگن 😑😑😑

خیلی وقت پیش بهش میگفتم پول باید بدی بهم تا موهام رو درست کنم میخوام شلاقی بشن ... گفت تو موهات خیلی خوبه گفتم اگه خوبه پس چرا نمیگی خوشگلم ؟ گفت این دوتا دو چیز جدا از همن ! 

اما من بدن خودم رو دوست دارم... (به جز موهام )

 

بعدا نوشت : تا حالا موهام رو بلند نکردم ... میخوام تجربه اش کنم شاید خوشگلی موهام داخل بلند بودن مشخص بشه ؟! نمیدونم شاید تلاشم بیهوده است 😪

🪴۸۷

دوستان عزیز 

میخوام ی مخاطب جدید بهتون معرفی کنم 

برادر گرامیم 

ایشون هم همگام با شما اینجا رو میخونه 😑

نمیدونم چجوری ولی باز اینجا رو پیدا کرده ، و خیلییییم خوشحاله که نوشته هام رو میخونه 😑 و نظرش اینه اصلا حق الناسیم مرتکب نمیشه !! و خیلیم امر واجبیه که من بخونمت و کنترلت کنم 😑

#مخاطب اجباری 

🪴۸۶

به حلما گفتم نونام از لحاظ روحی خیلی از من بهتر هست ، اما موقعی که عصبی میشه خودزنی میکنه اونم از نوع فیزیکیش ... این مشکل رو باید چیکار کرد ؟ 

 

واقعا نمیدونم اینکه با میم حرف میزنم مشکلی داره یا نه ؟! اینکه مشکلات روحی دیگران رو با اسم بهش بگم و ازش مشاوره بخوام -_- 

دوستان ادامه پست باشه واسه بعدا چون امتحانم تموم شده ، پدرجانم صدام زد برم کمکش اگه نرم نمیشه .... فعلا ... 

 

وی بعد از ۳۶ ساعت برگشت تا ادامه پست را بنویسد 😶

گفت حتی منم خود زنی میکنم اینکه یکی دیگه بهم بی احترامی میکنه اما من خودم خودمو عذاب میدم و تو تنهایی خودم گریه میکنم ، یا وقتی ناراحتم از مشکلاتم ... اعتصاب غذا میکنم اینا همه خودزنیه به جسم خودمون 

کجا گفتن ظرف شستن رو هر دفعه ی زن باید انجام بده و اون مرد پاش رو بندازه رو پاش 

اگه پدر و مادرت از وجودت خوشحال بودن تو حس اضافی بودن پیدا نمیکردی ... اینکه بگی هر کی اومد برام میرم 💔

* و هیچ وقت هدفت فرار کردن نباشه ... هدفت باید ی چیز بزرگ باشه تا از چاله تو چاه نیوفتی 

🪴۸۵

۱- تو ی گروه خانوادگی اَد ام کردن ... سیاست مدیرهای گروه جوری بوده ۹۵ درصد اعضایی که اَد میکنن شاغل هستن و کلا تو جامعه واسه خودشون کسی هستن 

همینجور که دارن هم رو معرفی میکنن بعد مدیرها هم میان میگن درود بر فلانی دکتر گران قدر ، درود بر مهندس فامیل و ... 

 دغدقمه وقتی خودم رو معرفی کنم ، این مدیر های گروه منو چجوری معرفی میکنن ؟؟ با اسم خالی صدام میکنن و خوش آمد میگن !؟ خیلی دغدقه مزخرفیه :/

 داداشم که همیشه میگه اووووه انقدر دختر خوشگل تو خیابون ریخته ، کی به تو نگاه میکنه ! تهدید میکنه تو گروه خانوادگی نباید خودت رو معرفی کنی 🙄☹ 

* عوض اینکه بگه اعتماد به نفس داشته باش ، این فقط ی معرفیه 

۲- دقیقا ترسم اینه ی ماه دیگه جواب آزمون بیاد و داداشم جلو همه بگه خیلی خنگی که اوت دانشگاهی که من میخواستم رو نیاوردی یا شاید بدتر اصلا هیچ دانشگاهی نیاوردی ، گریه ام میگیره ، کاش ی جایی بودم که هیچ وقت نمیدیدمش 

 

۳- اصلا نمیدونم چیکار کنم

۴- کاش هیچ وقت به دنیا نمیومدم 

۵- داشتم ورود میزدم به بلاگفا دیدم برادر گرام و محترم بالا سرم وایساده گوشیم رو نگاه میکنه ! ...

اون رنگ آبی بلاگفا خیلی تو ذوق میزد ! 😐

ممکنه فهمیده باشه من هنوز تو بلاگفام ؟ 

۶- خیلی وقت بود که دیگه به شهر شلوغ دانشجویی نیومده بودم ، حس غریبگی اش نمیدونم چرا از بین نمیره ! مخصوصا شبا ... وقتی مغازه ها کل چراغ هاشون رو  روشن گذاشتن 

اگه حوزه امتحانیم جای دیگه بود حتما بهتر بود 

نمیدونم...حس میکنم چون تا حالا با مامانم تو این شهر نبودم این حس خفگی اش بیشتره ... جوری که داره منو خفه میکنه 

 شهر خودمون با جمعیت کمی که داره خیلییییی آرامش بخش تر از این شهر شلوغ هست ، ترافیکهاش و صدای بوق های پشت سر هم آدم رو کلافه میکنه

۷- خدایا من تلاشم رو کردم توکل به تو 💕🌹 منو فراموش نکن 💔

۸- ته ذهنم میگم اگه نياوردم چیکار کنم ؟ ؟! برم ایلتس بگیرم ؟ بعدش چی ؟! 

یا خانواده‌ میخواد باز مقایسه کنه ... س داره ارشد رو میگیره ، س خواستگارش دکترای ** داره ، فلانی ازدواج کرد ، ولی ما تو رو تا فقط ۳۲ سالگی نگه میداریم 

۸۲🪴

تو این چند روز مونده حس میکنم خودم رو باید واسه نیمه دولتی آماده کنم ... نه دولتی 😟

رشته مهندسی کامپیوتر مد نظرم هست ... چون بعد فارغ التحصیلی اگه جایی استخدام نشدی خودت میتونی  کد بنویسی و تامین معاش کنی ، کسایی که کد نویسی کامپیوتر کار کردن میگن خیلی شیرینه و یک زبون خاصی هست  

اما ترم یک بودم و برای اولین بار استادی داشتیم مبانی کامپیوتر "متلب " باهامون کار میکرد ، انقدر بد و  افتضاح درس میداد و کد مینوشت ، ی نقطه منفی تو درس دادنش این بود که رفرنس نداشت !!!! یعنی میخواست امتحان بگیره دانشجوها نمیفهمیدن باید رو چی بخونن ! ...

الان وقتی میگن کد نویسی ... حس بدی میگیرم یاد "اون استاد" و "متلب" درس دادنش میوفتم 🙁

 

 

۱-الان واسم سواله همه رشته کامپیوتر یعنی نحوه درس دادن اون استاده ؟یعنی متلب ؟

۲- چرا اونقدر محدود فکر میکنم ؟؟ 

پاسخ : چون رشته های مختلف و نحوه پیشرفت تو هر کدوم رو نمیشناسم 😐

۳-اگه کنکور قبول نشدم خانواده باید چی بگه ؟ احتمالا فکر کنن عقب مونده هستم چون دانشگاه قبول نشدم ... الان من خوش خیالم میگم نیمه دولتی هم شد میرم ! اما واقعا به اون قسمت شهریه اش فکر کردم که از کجا باید تامین بشه ؟! 

میگن ی حیوون خونگی صبح که چشمش رو باز میکنه میگه خدایا صاحبم بهم خوب غذا بده و جام راحت باشه ...  خیلی بده فکر کنم پدر و مادرم به دنیام آوردن وظیفه شون هست نگهم دارن اما منِ فرزند باید هر لحظه با خودم فکر کنم اگه دیگه نخوان خرجم رو بدن باید چه گِلی به سرم بزنم ! 

کاش حداقل شوهر کرده بودم نگران از دست دادن جام نبودم :/ 

۴- حاضرم همه مخاطبای گوشیم رو پاک کنم و فقط خواهرم رو بذارم ، تنها کسیکه حرفام رو گوش میکنه 

۵-فعلا چیزی یادم نمیاد 

۶- تمام 

 

۴۰🦢

وقتی محبت کردن جابه جا بشه من میفهمم 

حالا هر چی اومونی بگه نه ، من همه شما رو به ی اندازه دوست دارم 

 نونا حرف خوبی زد ... چون دختریم امونتیم معنیش این نیست دیگه کسی حواسش بهمون نیست 

 

ادامه نوشته

۳۴🕷

امروز عصر یدفعه گفت شماره ات رو دادم دختر عمه "ح" :||||

این الان پروفایلم رو ببینه ... فقط ی چیز تو ذهنش میاد "چرا این دختر با بقیه متفاوته؟" 

 

پ.ن: چرا باید فکر کنم دختر عمه "ح" که چشم دیدنم رو نداره شماره ام رو داده به ی پسر ؟ وگرنه چرا باید فیلش یاد من کنه و شماره ام رو از نونام بگیره 

ادامه نوشته

۱۱🧃

من فکر میکنم خدا خودش میدونسته بیشتر جاها پدر و مادرا میتونن بی منطق ترین ادم باشن واسه همین گفته ... هر چیزی شد صداتون رو بلند نکنید و اوف اوف نکنید مگه اینکه شما رو مجبور به ترک اسلام کنن 😂

 

آیه ۱۵ سوره لقمان 👇

«وَإِن جَاهَدَاکَ عَلى أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا ...؛  و اگر تو را وادارند تا در باره چیزى که تو را بدان دانشى نیست به من شرک ورزى از آنان فرمان مبر و[لى] در دنیا به خوبى با آنان معاشرت کن...» 

آیه ۸۳ سوره بقره 👇

«وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلِیلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ؛ و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان کنید و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید و نماز را به پا دارید و زکات را بدهید آن‌گاه جز اندکى از شما [همگى] به حالت اعراض روى برتافتید».

۲۳ ، ۲۴ سوره اسراء👇

 وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا ۚ إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا
خدا فرمان داده است که جز او را نپرستید و تا می‌توانید بی‌واسطه به پدر و مادر خوبی کنید. اگر یکی‌شان یا هر دویشان در کنار تو به سن پیری برسند، که معمولاً هم می‌رسند،* به آن‌ها حتی یک «اَه» هم نگو، صدایت را رویشان بلند نکن، با آنان محترمانه و ملایم صحبت کن، 

وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا
آنان را با فروتنی زیر پَروبالِ محبتت بگیر و دعا کن: «خدایا، هوای پدر و مادرم را داشته باش؛ همان‌طورکه وقتی بچه بودم، هوایم را داشتند و بزرگم کردند.» 

۱۵۱ سوره انعام 👇

 «قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا؛ بگو بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده براى شما بخوانم چیزى را با او شریک قرار مدهید و به پدر و مادر احسان کنید...».

اینم واسه اونایی که مسیحیت رو ترجیح میدن !

حضرت عیسی(ع)گفت:خداوندمرا به نیکی مادرم سفارش کرده است.👇

وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُنْ جَبَّارًا عَصِيًّا ﴿۱۴﴾

و با پدر و مادر خود نيك‏ رفتار بود و زورگويى نافرمان نبود (۱۴)