۷۷۶🧣

۱- واقعا اینجا نسبت به اینستا خلوته

۲- میخوام ابروم رو نازک تر بردارم ... زیرا به دلیل اینکه ساکورا این بار ابروم رو دید و گفت واو با این مدل انگار چشمات باز شدن! البته بچه های دیگه گفتن با این ابرو انگار سه تا بچه داری ...برگرد به تنظیمات کارخانه و دیه نازک نکن

۳- اونروز داشتم میگفتم لیاقت کراش ... شهلا و پروین هستن ... آخه اکیپ بچه های دانشگاه که شاغل هستن با استاد منحوس دورهمی تو یک کافه گرفته بودن -_- ... اصلا کی اخلاق اینو میتونه تحمل کنه ؟!

۴- میدونین لازمه تور کردن استاد های هول چیه ؟ به خودت برسی ! متاسفانه یکم به خودت برسی فکر های ناجور میکنت ...شب داشتیم میرفتیم پارک سه تا بودیم من ، مه رخ ، ایران شاسی بلند وایساد ی آقای مسن بود و گفت ساختمون نیایش کجاست ؟ ما گفتیم ما نمیدونیم ما دانشجوییم ! مردی نگاه ایران کرد گفت شما اهل کجایین ؟ ایران گفت تخران اونم گفت من تهرانیم استاد دانشگاه هستم ...احیانا شما دانشجو من نبودین؟ ... ایران گفت نه ... رفتیم جلوتر ... پیش خودم گفتم استاد حرمت داره نه لذت ، احتمالا خالی میبست که استاد دانشگاه هست ایران گفت اگر شماره خواست شماره خاموش بهش میدم ... همینجور که میرفتیم دوباره وایساد رو به ایران گفت ببخشید خانم ... مه رخ محل نذاشت رفت و من کنار ایران وایسادم و پیش خودم میگفتم اونی که تو ذهنمه نیست مردی نگاه من کرد و گفت خانم من با شما نیستم ... ! و شد آنچه شد !

۵-

۷۷۵🧣

خسته ام

باید درباره باکتری های روده تحقیق کنم فردا صبح امتحان ورزش دارم ی تحقیق درباره اخلاق هم دارم

دلم نمیخواد هیچ کدوم رو انجام بدم سه هفته هست خونه نرفتم نمیدونم وقتی فردا رفتم خونه بابام میخواد چه رفتاری داشته باشه باهام

۷۷۴🧣

بعضی وقتا خودم به عقل خودم شک میکنم

چند هفته پیش منو معلم کلاس زبان داشتیم با مدیر آموزشگاه صحبت میکردیم و منم مو به مو حرفها و رفتارهای رییس سابقم رو به مدیر آموزشگاه میگفتم الان رفتم اینستا تا همین مدیر آموزشگاه چندبن کا فالوعر داره ، مجری معروف صدا و سیمای استان هست و خیلی انسان شریفیه ... اصلا من چرا رفتم پیش این سفره دلم رو باز کردم حس میکنم خیلی خودم رو کوچیک کردم مخصوصا موقعی که گفتم یکی از پزشکها بهمون گفت شما هیچ کس نیستید 🦦

۷۷۰🧣

داشتم با ذوق درباره کراش دانشگاهم صحبت میکردم و اون گفت نامزدم میگه هر پسری که دانشگاه شما درس بخونه مرد زندگی نیست...

پ.ن: ذوق و هیجانم خوابید ... 😐

۷۶۲🧣

دلم استرس قرار میخواد

۷۵۸🧣

امروز چگونه گذشت؟

گفته بودم رییسمون خیلی زورش میگیره حقوق به کارمنداش میده ؟ اول از همه رییس موقع گشتن داخل جا خودکاری ی روان نویس پیدا کرد که سر نداشت ( اون سری که میذارن خشک نشه ) سه ساعت اول کار به این گذشت که چرا انقدر بی مسئولیت هستین و بی خیالین که خودکارتون نباید سر داشته باشه ... خودکار مطب من سرش رو پیدا کنید ...

ساعت شد ۱۲ حدودا یکی از مریضا یکی از صد گلدون تو مطب رو برداشت و گفت اینو ی آب بدین ثواب داره رییس هم این گلدون رو دید و گفت این ماه نصف حقوقتون پرداخت نمیکنم

چقدر سایکو

۷۵۷🧣

خدایا اشکال نداره دو هفته دیگی از آموزشی بزنم بیرون و دیگه سرکار نرم و همون فرایند پول گرفتن از پدر رو ادامه بدم؟ اصلا چرا من اصرار میکردم باید سرکار برم وقتی قرار بود ی سایکو بشه رییسم که بهم ثابت کنه آرزوم خیلی بی ارزش بود؟

۷۵۵🧣

چطور منشی خودشیرین رییس میتونه بعد لز کلی دعوا و داد شنیدن از رییس فردا صبح با ی قوطی بهار نارنج بیاد سرکار و بگه رییس این واسه شماست چون چایی دوست دارین ؟ یا فرداش دوباره از خونه کیک بیاره برای میان وعده رییس ؟!

من ی بار سرم داد بزنن بهم بگن از سر خیابون ی دونات براش بگیر میگم ***** خورد 😬🤐

۷۵۱🧣

چرا هیچ کس حقیقت رو نمیگه

۷۵۰🧣

عاه

تصور دیدن قیافه جوجه تیغی مانند رییسم بعد از عید ... باعث میشه حس خفگی کنم

* من وقتی ناراحتم تازه خنگ تر هم میشم مخصوصا تو بحث کار ...وقتی باهام حرف میزنن هیچی نمیشنوم و متوجه هم نمیشم ... بعد از عید چیکار کنم ؟ رییسم ببینه پتانسیل دعوا شدن رو ندارم و هنگ میشم منو میکنه ماتحت ***** ( خدایا استغفرالله ولی خیلی حس خستگی دارم برای سر کار رفتن حس میکنم پدرم درمیاد و باید با گریه از سر کار برگردم خوابگاه)

۷۴۹🧣

خوندن جزوه آموزشی( همینکه آموزشی میرم سر کار ) عین برگردوندن استفراغ تو دهنت به حلق هست

خیلی حال بهم زنه ولی موقع خوندن جزوه همین حس رو دارم ... خیلی با درد جزوه میخونم

۷۴۲🧣

من تو مرحله آموزشم و حقوقی نمیگیرم معلوم نیست این وقتی که میذارم اخرش میخواد چی بشه ... معلوم نیست کی استخدام میشم ... حتی ادامه آموزش هم معلوم نیست

یکی از بچه ها میگفت تو بیمارستان آموزشی همین تحقیر ها رو تو دوره آموزشی داشته اما همون دوره آموزش سه ماهه بوده و قرار داد باهاش بستن و بخاطر این سه ماه بهش حقوق دادن

بازم شرایطش خوب بوده من تکلیف فردام رو نمیدونم ... خانمی که مسئول آموزش منه از خودش تعریف میکنه و میگه من روز اول همه چیز رو یاد گرفتم من هیچ وقت سوتی ندادم من خیلی باهوش بودم و هر دفعه به من میگه تو دو سال بگذره هم یاد نمی گیری ، تو خیلی کم هوشی ... بعد یدفعه از زیر زبونش در رفت داشت خاطرات تعریف میکرد گفت خانم فلانی تو آموزش بهم گفته بود تو هیچ وقت یاد نمیگیری ( این همون دیوسی هست که روزه میگیره )

۷۴۱🧣

خیلی خوشحالم امروز جمعه هست و قیافه رییسم رو نمیبینم .

۲- مطب دکتر شبیه مغازه هست ... قرار بود روز ۵ ام به بعد مطب باز باشه اما به دلایلی ۱۴ ام یا ۲۰ ام باز میشه ... رییسم داره کرور کرور حرص میخوره و میگه دو هفته قراره در مطب بسته بمونه پس کی باز باشه؟

۳- سر ی قضیه دیگه گفت از فردا نیا ... بعضی کارا رو خیلی سختش میکنن مثلا کاور زدن رو وسایل خیلی آسونه اما تا دو هفته اول اصلا اجازه نمیدن همچین کار ساده ای رو انجام بدی ... بعد که انجام بدی ی سوتی بدی شیشه پاک کن رو تو دید بذاری میشی فاقد آی کیو ... الان چند مرتبه هی داره میگه شیشه پاک کن چیه که انقدر کار زشتی انجام دادین ؟ اسمتون رو مرکز نیلوفران آبی بنویسم؟

۴- نونام میگه میدونی این تحقیر ها آدم رو سفت میکنه که فردا خدایی نکرده مادر شوهرت ی حرفی پروند جنگ درون خانوادگی راه نندازی ... و بتونی بهش بی محلی کنی

۵- دیروز آخر وقت بهم هدیه داد و بهش گفتم من نمیتونم همچین چیزی قبول کنم چون باید چیزی دربرابرش بهتون بدم و من اصلا کارمندتون هم نیستم ( نونام اینجا گفت لعنتی کارمند؟ تو کارگرشی که صیح تا عصر فحش میخوره ) اینکه گفتم کارمند خیلی خوشش اومد و گفت اتفاقا قرار بوده زودتر بهم بده اما بخاطر دعواهای این چند روز باهام انگار امروز روز آرومی بوده ( ولی من اصلا خوشحال نبودم ... خسته بودم از این همه دعوا ... به هدیه اا نگاه کردم و پیش خودم گفتم تو رو خدا یکم رو اخلاقت کار کن این بهترین هدیه هست )

۶- رییسم بیماریش بدتر شده واکنش من ... خدا رو شکر ... مصاحبه رد شده ... واکنش من خدا رو شکر

۷- وقتی از سر کار (؟!) برمیگردم انقدر خسته ام ...از لحاظ روحی ... انقدر که دیگه نمیتونم راه برم همینکه از در محل کار میرم بیرون تو پشت بوم و نیم ساعت میشینم تا بتونم راه برم

۸- کاش درمان بیماری رییسم طولانی تر بشه دو هفته خیلی کمه برای سر کار نرفتن ... تو این زمان نمیتونم ریکاروری کنم ... از خونه مون هم فراریم ... تو خونه داداش سینگلم هی نق میزنه و بلند بلند حرف میزنه ... یک روزه بچه های اتاقمون همگی رفتن خونه و من کامل چراغها رو خاموش کردم همه زیر پتو بودم و توان بلند شدن و شنیدن صدایی رو ندارم ... چون خسته ام قراره شنبه هم سر کار باشیم دیدن رییسم مثل کابوس میمونه ... وقتی میبینمش و بهش سلام میکنم میگم این چرا هنوز زنده هست ؟ چرا نمیمیره؟

۹-

۷۳۶🧣

دلم میخواد فرار کنم از این شهر

با ی نفر صحبت کردم و اون‌گفت هر دکتری نمیتونه بازرس باشه‌این یعنی این ادم کانکشن خیلی خیلی قوی داره‌ و باید بهش نزدیک بشی🧣 واقعا باید چی بشه ؟

۷۳۴🧣

امروز نمیدونم چجوری شیشه پاک کن رو وسط سالن جا گذاشتم ... خودم هنگ بودم که واقعا من برش نداشتم ؟ منشی مثل ی خبر چین پشت دکتر وایساده بود و خبر میداد ... پوزشن دکتر جوری بود که بخواد با شیشه پاک کن آدم بگشه

والا مطب های دیگه میبینی بساط فلاسک و بیسکوییت هست وسط سالن جوری که همه ارباب رجوع ها میبینن ... اما امروز بحث رو این بود که شیشه پاک کن رو کی گذاشته وسط سالن ؟ دکتر میگفت تو واقعا خجالت نمیکشی از کار زشتت ؟ من پیش خودم میگفتم کار زشت؟ مگه با پسری خوابیدم ؟

۷۳۳🧣

کشفیات من :

اصلا دختر و پسر جذاب نمیاد دندون پزشکی ... بخدا

چون اگر بخوای دندونت رو درست کنی باید حقوق یک ماهت رو کنار بذاری

هیچ پسر جوونی رو ندیدم مگر اینکه بخواد بکشه ! استثنا هم هست مثلا امروز یک آقا داماد اومد که آخر هفته عروسیش بود و دیگه واقعا مجبور بود و گفت خانمم میگه برا عکسها باید زیبایی دندان انجام بدی... معمولا آقا ها و خانم های میان سال میان . دختر های جوون فقط در صورتی میان که واقعا اوضاع دندون شون تو زیبایی و لبخند شون تاثیر داشته باشه

۷۳۱🧣

روزی که داشتم میومدم تو ماشین آقا پسری رو دیدم همسن داداش خودم بود و گفتم احتمالا هم محله ای مون هست بهش میخوره دایی فلانی باشه

ولی چند دقیقه که گذشت به راننده گفت عمو ! تو ثانیه مغز من یکسری حساب کتاب کرد و به این نتیجه رسید ایشون همون آقا پسری هست که تابستون قرار بود ما با نطر خانواده تو ی کافه قرار بذاریم اما پدرم مخالفت کرد و گفت پسره از خونواده O.B هست چقدر خوشحال شدم اون لحطه که ی لباس مناسب پوشیدم گرچه دو لایه ماسک به صورت زده بودم ...

ولی چند دقیقه که گذشت پیش خودم گفتم هعی ... اگر ما با هم آشنا هم میشدیم ایشون نمیتونست از پس من بربیاد

۷۲۹🧣

۱- خدایا شکرت تو اوج دانشگاه و درس آنفولانزا گرفتم ان شاءالله که کلی اتفاقای خوب بد آنفولانزا باشه

۲- امسال حدود اردیبهشت یکی از بچه ها به مدیر خوابگاه گفته بود دلم میخواد ازدواج کنم اما بخاطر شرایط قومی خانواده ام خیلی نکته بین شدن و شما اگر پسر مجردی که جزو قوم ( درست میگم ؟ کلمه مناسبش همینه؟) دیدین منو معرفی کنین من با کله قبول میکنم

ی سری از قومیت ها هستن میگن اینکه ما مردم عادی به دنیا نیومدیم و تو این قوم به دنیا اومدیم یعنی ما از بقیه برتریم و بقیه باید به ما احترام بذارن و ما دختر و پسر مون رو فقط به قوم ها و خاندان خودمون میدیم و قضیه خالص سازی ژن

این دختر هم اینجور شده بود که خانواده اش میگفتن ما فقط به قوم خودمون دختر میدیم و دختر میگیریم ... نمیدونم مدیر خوابگاه واقعا تونست کاری کنه و ی کیس اوکازیون جور کنه یا نه اما دیروز که داستم درس میخوندم اون دختر خانم هم کنارم نشسته بود و داشت حرف میزد معلوم بود اول رابطن خیلی معذب گونه حرف میزد ... خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم رفته تو رابطه واقعا از ته دلم خوشحال شدم... متاسفانه اتاقش انتن نیست و باید تو سالن بشینه و صبح ساعت ۸ وقتی داشتم میرفتم سرویس دیدم نیشش تا بنا گوش بازه داره چت میکنه ... هعی

پ.ن: ترک و لر و کورد و گیلکی نبود ... از اون قوم هایی که فکر میکنی باید احترامشون رو نگه داری و فکر میکنی خیلی خاکین ولی خاکی نیستن و جوری با بقیه صحبت میکنن انگار نوکرشونی به خدا ... بعد انقدر دم از مسلمون بودن میزنن درحالیکه دختر پسرای خودشون رو باید از تو نایت کلابای شهر جمع کنی -_-

۳- ی بار تو هلوتاک حرف میزدم و پسره گفت من وقتی ایران بودم Urma اقامت داشتم ... من چشمام چهارتا شد گفتم یا خدا ! استان جدید تاسیس شده ؟! اینجا کجاست؟ بعد که به یک نفر که سطح زبانش بهتر بود گفتم موضوع رو اون گفت منظورش Urmia یعنی اورمیه هست

۴-

۸۲۷🧣

ایشون خانم هستند بله خانم ...فقط موهاش کوتاهه ...( وی کل پیج رو گشته تا بهش ثابت بشه خانمه) اون پشتی شوهرشه

https://www.instagram.com/p/CgUSFIXLNyj/?igsh=a3RjOGFhMHNuNXF0

اینم بچه اش

https://www.instagram.com/p/CMtfNeMnwA9/?igsh=NWlwN3MxMDlsdWJ3

اهل اوکراینه

من دیگه من سابق نشدم-_-

۸۲۶🧣

تغییری که ایجاد شده اینه کسی نمیتونه اذیتم کنه !

تو کلاس بودیم و بهمون یک برگه پیشنهاد و انتقاد دادن یکی از خانمها خواست اذیت کنه و هی میگفت میخوام ببینم چی نوشتی گفتم نکن دلم نمیخواد ببینی دو روز بعدش زنگ زد گفت شماره ات رو از منشی آموزشگاه گرفتم و میخواستم معذرت خواهی کنم چون فکر کنم خیلی ناراحت شدی کسی تو کلاس شماره ات رو نداشت گفتم نه اصلا واقعا بهش فکر هم نکردم که حتی بخوام به دل بگیرم !

یا مهر قبل سرپرست نذاشت برم بیرون گفت ساعت دیگه ۱۰ شده گفتم نیم ساعت دیگه مونده میتونم برم بیرون ... در رو قفل انداخت گفت نمی شه برگرد ... دو روز بعدش گفت معذرت میخوام واسه جبران میذارم هر وقت خواستی بری بیرون

مهر سال قبل با یکی از دخترا بحث ام شد مجبور شدم اتاقم رو عوض کنم هیچوقت باهاش حرف نزدم و گفتم اون باید معذرت خواهی کنه اگر کسی اشتباه کرده اون اشتباه کرده و این دختر با اون عظمت و غرورش اومده با من صمیمی بشه -_-

کسی نمیتونه اذیت من کنه جز خدا... حالا مینا جوون شما هم استفاده خودت رو ببر و تا میتونی چوب بذار لای چرخ من ... بعدا خارش تو چشم خودت میره... این فکر میکنه من مثل بقیه ام ... قطعا معذرت خواهی تو رو میشنوم

پ.ن: به کبوتر میگم که چی شده ... اون میگه میدونی قضیه چیه ؟ قضیه شوهر هست اون داره میسوزه

۸۲۳🧣

شما هم مثل من فکر میکنید وقتی آرایش میکنید زشت تر میشید ؟

🙋‍♀️

متن ۸۱۹ از من نیست اولش با " شروع شده

مگه من آمار در آوردم؟! دانشگاه آمریکا تحقیق کرده و گراف زده

خانم ماهک اگه راست میگی اون کامنتت رو با احترام شروع میکردی و با دلیل و منطق جواب میدادی ... مثل من که رفتم تحقیق یک دانشگاه رو نشون دادم

باور کن جز خط اول کامنتت رو هیچیش نخوندم ۳۵ خط رو الکی الکی تایپ کردی و قرار نیست تاییدش کنم هر وقت با سند اومدی منم تایید میکنم

+

سعی کردم کامنتت رو بخونم ولی سردرد میشم تو رو خدا چرت و پرتهای تو ذهنت رو تو هر مبحثی جایی عنوان نکن ... حداقل مردم بلاگفا آرامش داشته باشن

۸۲۰🧣

میخوام جابه جا بشم و ادرس عوض کنم و پروفایل رو خاموش کنم ... اره اینگونه و خدافظ تون 💫

میخوام ناپدید بشم و از دسترس خارج بشم چون برادرم اینجا رو شروع کرده به خوندن و خوشش نیومده از داستان کام ... اینو میگم که اگر فردا بیدار شدید و نبودم شوکه نشین هستم اما نیستم احتمالا اسمم نقطه بذارم که قابل سرچ نباشه ... غم فراق نخورین گریه نکنین در نبودم ...آجی تون هست( بدم میدا از این کلمه آجی ... ولی حداقل ازتون بزرگترم هم سن هم نیستیم )

۸۱۸🧣

چگونه شد :

نمیدونم خدا رو شکر کنم یا نه ... ظاهرا ژورنال کلاب رو استاد منحوس ( استادی که ترم قبل باهام لج افتاده بود و جزو هیئت علمی نیست ) برگزار میکنه ی گروه زدن دوست دخترش هم داخلشه ... حالا قراره بریم با یکی از استادای که جزو هیئت علمی هست صحبت کنیم تا برگزار کنه

آخه اگر من تو این برنامه شرکت کنم چون استاد منحوس جزو هیئت علمی نیست امضاش به درد نمیخوره و واسه اردو رفتن هم مفید نیست امضای یک استاد از هیئت علمی رو میخوان :]

نمیدونم چی بشه ... خیلی دلم میخواد به اردو برم ... چون رزومه کاملی ندارم اگرررر بتونم این اردو رو برم مثل یک امضای درخشان تو رزومه ام میمونه و حداقل اگر جایی نبوده باشم این اردو میتونه خیلی خیلی خیلی منو جلو بندازه

۸۱۸🧣

بعد امروز و چند روز دیگه مراسم داریم و مادرم گیر داده باید بیای مراسم وقتی تو نیای کسی رو نبینی چجوری باید از یکی خوشت بیاد چجوری باید ازدواج کنی وقتی هیچ جایی نیستی اصلا چجوری یکی تو رو ببینه ؟!

عاه خدایا وسط این بی پولیم شوهر رو کم داشتم🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۸۱۰🧣

۱- یکی از قانون های خوابگاه مون اینه که بعد از ساعت ده شب اصلا در رو برات باز نمیکنن

پس اگر یکی به خاطر مشکلی ساعت ده و نیم برسه خوابگاه باید چی بشه ؟ کجا باید بره ؟!

۲- یکی از قانونای دیگه اینه هیچ کس نباید غیر از پیک و اسنپ و پست مرد دیگه ای رو جلو در خوابگاه ببینه ، حتی پدر و برادر ... میگن اماکن گیر میده ، از اون بدتر همسایه ها اعتراض میکنن و میگن از کجا معلوم واقعا پدر یا برادر شون باشه

حالا برادر سینگل من هر دفعه که میخواد منو زیارت کنه دقیقا میاد جلو خوابگاه از ماشین یا موتور پیاده میشه ، جلو دوربین تکیه میده به ماشین پدر پاش رو میندازه رو پاش ... این هر دفعه همین جوری میکنه و منم هر دفعه میگم حداقل ده متر برو جلوتر تا تو دوربین نباشی و بهش برمیخوره و میگه چرا نمیتونم خواهرمو ببینم ... عاه خدایا

۳- گاد مدیر خوابگاه باز اومده داره ظرفهای بچه ها رو میفروشه ... آذین میگه میدونی من تو دوره دانشجویی چادر میزدم اما بخاطر آدمایی مثل مدیر خوابگاه که ذات کثیفشون رو پشت این چیزا قایم میکنن تصمیم گرفتم چادر سرم نکنم

۴- به دعاتون نیازم ... دوباره رفتم مصاحبه برای هتل ... واقعیتش رییسش بی میل بود ... نمیدونم شاید معجزه شد

۸۰۹🧣

صبح خود را با صدای گوشی رییس خوابگاه مبنی بر اینکه " ندارید بچه هاتون آهنگ های BTS گوش کنند ... " بیدار شدم:"/

خواب بودم دلیل هاشون رو میشنیدم ... "بچه ایرانی نباید گوش کنه چون این گروه کاسه ای زیر نیم کاسه داره ، رفتن سازمان ملل شعر خوندن ( بقیه خواننده ها هم رفتن!) "

آهنگ هم میگن نباید گوش کنیم ...

۸۰۳🧣

عروس های شما هم وقتی آنفولانزا میگیرن شوهرشون (برادرتون) میگن حتما چشمش زدن ؟

هعی ... من موندم کی بیکار بوده اینو چشم بزنه تا گلو درد بگیره ، گلو درد چه ربطی به چشم خوردن داره ؟!

۸۰۲🧣

باورم نمیشه رابطه ام با کبوتر تمام شد

رو چی بحث کرده باشیم خوبه ؟

دوستش

من از دوستش حرفی نزدم و اون خیلی اصرار کرد دوستم چی گفته گفتم اونجوری که فکر میکنی نیست ... بعد اون از همین حرفم بدش اومد و گفت نه دوست من خداست

و تمام

گردنبند هم دست خودش بود ...

پ.ن: میدونین وقتی ی نفر تعریفتون رو بده و خودتون باور داشته باشین حرفاش دروغه... حسش میکنین (من حسش میکنم میدونم که حرفاش از ته دل نیست :/) و این کبوتر که تا آخرین لحظه ازم تعریف میکرد ... الان حس اینو دارم که هندونه گذاشته زیر بغلم ...

۸۰۰🦥

حالا همه چیز برعکس شده من از کبوتر میپرسم گردنبندی که دادی کجاست اون میپرسه مینا چی گفته ... الان نمیدونم جفت پا برم داخل دوستی چند ساله خودش و مینا و پته مینا رو بریزم رو آب درحالی که خودش خبر داره و روزی که فهمید مینا چی گفته موز استوری گذاشت

.

.

.

اخه دوستی شما چه ربطی به من داره

میگه کی گفت وسایلی که بهت دادم رو دور بریزی ؟

گفتم مینا گفت

میگه مینا همچین چیزی نمیگه

( برو دوست جون جونیت رو بشناس بعد بیا منو بازخواست کن والا)

۷۹۸🦥

۱- تو این ماه دعا هاتون براورده میشن ... برای هم دعا کنیم💖

۲- سر کلاس بودیم بحث درباره این بود که بچه تک فرزند خوبه یا بچه ای که خواهر و برادر داشته باشه ...

جو کلاس و استاد همگی طرفدار تک فرزندی و زندگی بدون فرزند بود و از این دلایل که چرا باید یک نفر دیگه رو به این دنیای کثیف وارد کنیم و...

از من پرسیدن خانم فلانی نظر شما چیه ؟

منم با لبخند گفتم بچه باید خواهر برادر داشته تا بتونه هم بازی داشته باشه

من این رو گفتم و انگار آتیش گذاشتی پای تک تک خانمهای کلاس ( پسرا همون اول گفتن برا ما فرقی نمیکنه و بی طرف نشون دادن خودشون رو )

و یکدفعه همگی به من حمله کردن

یکی از خانمهای کلاس که در اوایل دهه چهل سالگی بود بهم چشم غره کرد و گفت مگه بچه اسباب بازیه ؟؟؟؟ هم بازی؟!

بعد استاد گفت وای باورتون نمیشه ی خانمه ۵ تا بچه داشت بهش میگفتن اگر یکی از بچه هات بمیره چیکار میکنی و اون میگفت خب ۴ تای دیگه دارم !!!!! باورتون میشه ؟؟؟؟

یا باز میگفت خانمه هنوز ۳۰ سالش نشده ۹ تا بچه به دنیا آورده انگار نه انگار سلامتیش واسش مهمه

بعد اومد یک عکس رو اسکرین نشون داد و گفت بچه های تک فرزند مستقل ترین ، خود باور ترین ، عاقل ترین ، مهربان ترین و اکثرا رهبر مردم وووووو هستند و عکس یک گرگ رو نشون داد که یعنی جزو دسته آلفا هست

( من اندازه چی ... رمان درباره افراد الفا و بتا و... خوندم و اون لحظه میگفتم این چرت و پرتا چیه ؟! هر کسی با تربیت درست میتونه لیدر اقشار خاص باشه مگه باید حتما تک فرزند باشه ؟!)

پ.ن: متاسفانه یکی از دلایلی که دست و پام رو بسته بود این بود که سطح زبانم پایینه و در لحظه نمیتونم کلمات رو تو ذهنم بیارم و صحبت کنم( و دیگه فرمون کلاس دست خودشون بود و خودشون اظهار نظر میکردند و خودشون تایید میکردند و منم نگاشون میکردم -_-)

موقع برگشتن از کلاس چشم غره اون خانم که تو دهه چهل سالگی بود خیلی رو مخم بود ، تو فرهنگ ژاپن و شرق آسیا خیلی بد میدونن کسی چشم غره بره ، بعد ما تو فرهنگمون خیلی عادیه ... هر کسی از حرف کسی خوشش نیاد راحت جلوش قیافه اش رو مچاله میکنه ... این خانمه هم اشکال از خودش نیست ، اشکال از خانواده اش هست . اصلا همچین چیزی تا حالا براش تعریف نشده و احترام گذاشتن براش نآشناست ...

۷۹۷🦥

گردنبندی که کبوتر داده بود واقعا گم شده

کل تخت رو گشتم تشک رو بلند کردم و تمام گوشه های تخته و تخت رو گشتم اما آب شده نیست

فقط یادمه گذاشتم زیر تشک

پ.ن: باید خوشحال باشم یا ناراحت؟!:"/

۷۹۶🦥

یک بار هم کلاسی خواهرم اومد پیشش تا با هم کامپیوتر کار کنن و دوستش متاهل بود و کلی خوراکی های گرووون آورده بود که مثلا دست خالی نیومده باشه

الان همکلاسی خودم پیشنهاد داده هم رو ببینیم چند تا مکان هم پیشنهاد داد که مثلا کنار دریا ، کافه ... من تو اینجور جاها نمیتونم تمرکز کنم درس بخونم و گفتم ترجیح میدم بیام خونه ات اون تایمی که همسرت نباشه

اما مشکل اینجاست منی که آه در بسات ندارم و همیشه دو تا موز و دو تا سیب ، چهارتا نارنگی میخرم ... برای خونه هم کلاسیم باید چیکار کنم ... بعد این همکلاسیم جنوبیه حس میکنم اگر دست خالی برم آبرو کل مردم خطه ی شمال رو بردم

آخه از یک آدم دانشجوی بیکار بی پول هم انتظار دارن ؟

پ.ن: هتل x ردم کرد ، تو مصاحبه همه چیز خوب بود اما نمیدونم چرا زنگ نزدن ... !

۷۹۴🦥

خیلی دختره خوشگله ، چرا مردم اینقد خوشگلن ؟چرا ؟؟

(باید فیلتر شکنتون روشن باشه تا باز بشه)

https://www.instagram.com/p/CYwkwALv-94/?igsh=MzRlODBiNWFlZA==

۷۹۳🦥

۱- قراره واسه کار فردا صبح برم مصاحبه از قضا سرماخوردم ... امیدوارم در آخر همه چیز به نفع خودم بشه

۲- مهستی میخواد از خوابگاه بره ، ازش خواستیم بمونه اما یدفعه فواران کرد و گفت این دو سال هم به زور تونسته تحمل کنه و بیشتر از این نمیتونه دور از خانواده اش باشه ( این ادم یکی از کسایی بود که ی روز بهم گیر دادن و گفتن اینکه زود زود میرم خونه یعنی خانواده دوستم و خیلی حال بهم زنه ! خدای من حالا دنیا وارو شده !)

۳- نونام رفت مشهد میگه شهر دانشجویی ی میدون معروف داره و تو این یی میدون سر تاسر رستوران و فلافلی و ساندویچی هست اما تو مشهد اصلا همچین چیزی نیست ... وقتی از هواپیما پیاده شدم و داشتم از گشنگی میمردم

۴- نونام گفت من اونجا جوری گوشی دست میگرفتم انگار شهر دانشجویی ام ، اما پیر و جوون همه بهم میگفتن خانم گوشی ات رو مراقب باش ، یا گوشیتون رو درست تو دست بگیرید و بعدا دو تا پسر دبیرستانی تو مترو بهش گفتن با یک دستت دو تا بغل گوشیتون رو بگیرید و با دست دیگه تون قسمت بالای گوشی ، اینجا امنیت خیلی خیلی پایینه ... نونام گفت شهر ما خدا رو شکر امنیت اش خیلی خوبه

۵- مهرخ گفت امیدوارم اسم شوهرم حسین نباشه ، مینا منو صدا زد و گفت به مهرخ بگو که قطعا اسم شوهرش حسینه ... گفتم اره چون تو فقط داری فرکانس حسین رو میفرستی هر کی میاد اسمش حسین هست ... مینا گفت این نمیفهمه ‌... گفتم اره واقعا ، چه میدونه فرکانس چیه

۶- به کوین ترودو گفتن انرژی ما رو بالا ببر ، گفت میدونین مردم آمریکا ی فرهنگ cowboy دارن و اونم این هست که من دست تو رو میگیرم که بلند بشم اما خیریه و صدقه تو رو نمیخوام و داخل فرهنگ کابوی خیلی پست میدونن که از دیگران و دولت کمک بخوان ... این کاملا برعکس باور مردم ایران هست ، مردم ایران و کلا مردم ناحیه ۵ اقتصادی باور دارن دولت باید کمکشون کنه چون خود مردم اعتماد به نفس ندارند البته این به اجداد شما برمیگرده ... کلا تمام سرزمین هایی که یک زمانی به دست شووروی بودند مردم از لحاظ اعتماد به نفس و باور خودشون فلج شودن

۷- دیگه فهمیدم وقتی گفتم بعدا میام براتون ادامه رو مینویسم دیگه نمیام ... پس در این جور مواقع کلا اون چیز تو ذهنم رو نمینویسم

۸- به آذین گفتیم موقع حرف زدن با غلام زیادی داد نمیزنی ؟ گفت میدونین ی بار غلام بهم گفت آذین تو هم قدت کوتا هستا ( اینجا رو احتمالا آذین گفته بود تو هم قدت بلند نیست ۱۷۴ واسه ی پسر هم کوتاه هست ) و اوایل آشنای اون اولین بار غلام گفت به مادرم درباره ات گفتم و اون گفت خب پسرم این دختری که دوسش داری قد بلنده ؟ ۱۸۰هست ؟ عین این دخترای عرب تپله ؟؟ آذین گفت به غلام گفتم نه اینکه پسر خودش رستم هست انتظار ی عروس قد بلند چاق داره ... و بعد از این حرفم دیگه هیچکس بهم نگفت آذین تو قدت کوتاه هست ...

۹- البته من اصلا حرف زدن و طرز فکر آذین و اینکه اینجور حاضر جواب و سلیطه هست رو دوست ندارم

۱۰ - یکی از بچه ها داخل مدرسه دبستان پسرانه درس میده و ی بار تو پیجش گفت من فقط یک سال و نیم هست اومدم اما دارم میبینم دانش آموزام سال بالاییا قلدری میکنن پولشون رو میگیرن دعوا هستن تجاوز دارن بخاطر دردسرای پدر و مادر شبا نمیتونن بخوابن و یا اصلا قبل مدرسه تجاور شده و حالا همه مادرا تو کامنت بهش حمله کردن خجالت نمیکشی اینا رو میگی ... اینم گفت واقعیتیه که هر روز جلو چشممه

۱۱- چه دختر داشته باشی چه پسر ... پسر بزرگتر آشنا و همسایه خطرناکه:/

۷۹۱🦥

ساعت باشگاه سنگ نوردی از ساعت ۵ تا ۷ هست و ساعت کلاس زبان ۷ و نیم تا ۹ ... تا من سوار ماشین بشم و بیام خوابگاه ساعت ۷ و نیم میشه ... و کلاس زبان نمیتونم برم

چرا اینگونه شد ؟!

چرا این دوتا پشت سر هم افتادن ؟!

سنگ نوردی کنسله

۷۹۱🦥

وسط ناهار خوردن متوجه شدم بعضی لقمه هام رو نمیتونم بجوام( یا ئم یا عم ؟! ) اینجوری که حس کنی لقمه تو دهنت رو بخوای بالا بیاری ... سرم رو آوردم پایین و با دقت خورشت سبزی رو نگاه کردم تا غذا کپک زده ! -_-

اما بلند شدم و گفتم باید این غذا هضم بشه ، نمیذارم تلف بشه ... تا الان که سالم بودم

پ.ن : مامانم پرسید رفته بودی دکتر ؟! گفتم بله گفت چرا ؟! گفتمش چون شیر فاسد خورده بودم ! مامانم گفت شیر فاسد بو میده اصلا نمیشه خورد ، چجوری خوردی متوجه نشدی ؟! گفتم چون شیری که گرفته بودم خیلی گرون بود و باید تمومش میکردم ... ارور 504 ؟

۷۹۰🦥

حس میکنم هیچی از حرفهای کوین ترودو رو که اینجا نوشتم متوجه نشدین

واقعا ؟

۷۸۹🦥

مهستی رل زده ... یی !

مهستی گفت ما قرار آخر هفته حضوری صحبت کنیم درباره رابطه مون

آذین گفت آفرین بشینین سنگاتون رو وا بکنین ببینین چند چندین

مهستی با خنده گفت آره ، قراره آب شمگولی و سیگار هم بیاره

آذین گفت دادا من میگم اول کاری خودت رو سنگین بگیر ، تو هنوز نشناخته میخوای بری مسط کنی ؟!

مهستی گفت اونجور پسری نیست ، حواسش هست تو مسطی چیزی نگه کاری نکنه اما قرار آخر هفته برن با دوستاش پاسور مسابقه بدن

آذین گفت ودف ؟ بهش بگو من یک ماه تا تموم شدن دانشگاه ام وقت دارم بعد باید برگردم خونه و نمیتونیم حضوری ببینمت حرف بزنم تو میخوای بری شرتبندی ! اگر دنبال رابطه هست این رفیق بازی و اینکه الان با دوستامم نمی تونم با تو حرف بزنم اینا رو بذاره کنار

* اولش خیلی خوشحال بود و آذین میگفت مگه از اوناشه که تو اولین بار حضوری دیدن میخواین مسط کنین ... خیلی وضعیت چیزیه ... مهستی نمیدونه تو چت کردن چی بگه از آذین کمک میخواد کلمه کلمه میگه تا مهستی تایپ کنه ، مهستی میگه آذین حرفهات سو تفاهم رو دعوا نکنه آذین میگه نه مدیریت میکنم میخوام بحث رو ببریم سر موضوع رفیق بازی و اینکه دو هفته میخواد از دسترس خارج بشه ... بعد دوباره مهستی جمله رو قبل از سند کردن نشون آذین میده و اون میخونه

من چیکار میکنم ، من مثلا درس میخونم

* ایران کات کرد ! دوباره ! ... گفتمش چرا ؟ گفت چون باباش خیلی پیر بود و مادرش زن دوم پدرش بود خیلی به مادرش وابسته بود و همه خبر ها رو باید به مادرش میگفت و تو همه چیز میگفت باید با مامانم صحبت کنم ، منم خوشم نیومد ( از جمله مهمترین دلایلی که پگاه و پسر خاله از هم جدا شدن همین بود ، مشورت کردن خوبه اما دخترایی که میخوان به شما تکیه کنن متوجه این قضیه بشن ولتون میکنن)

* مهستی الان میگه نمیخوام با پسری که بچه هست برم تو رابطه ، تو چت کردن گفت داره میگه وقتی ازت ناراحت شدم تو باید قربون صدقه ام میرفتی و از دلم در میاوردی و حس میکنم زدم کاهدون خیلی بچه هست

میخوام ادرس وبلاگم رو عوض کنم زیرا حس میکنم زیادی تو این ادرس موندم و همه دارن میشناسنم و اینجوری که تو وبلاگ دوس تانتون هستم و بدین گونه

۷۸۵🦥

صبح داشتم میومدم تو ماشین ازم پرسیدن اون کودی که گیاه مستقیم رشد میکنه و بالا میره چیه ؟ گفتم اکسی توسین

یکم شک کردم که اکسی توسین بود یا اکسین ؟ الان اومدم تو گوگل زدم اکسی توسین هورمون انقباضات رحم داخل زایمان هست و اکسین هورمون رشد گیاهان

پ.ن: چرا همچین کردم؟:"/

۷۸۲🦥

آیا ارشد را شروع میکنم و در مسابقه کی مدرکش بالاتره ... در بچه های فامیل شرکت میکنم ؟ خیر دیگه بسه ، اگر قراره من برم سر کار و یا از هر راه آزادی بتونم پول دربیارم با همین مدرک هم میشه

نشون به اون نشون کوین ترودو چند تا کشتی کروز داره مدرکش دیپلم هست ... پس نتیجه میگیریم تازه زیاد هم درس خوندم ... اگر واقعا اهل مطالعه هستم بهتره کتابهای غیر درسی و روان شناسی و تربیت کودکان بخونم و ورزش کنم و به نمایشگاه هایی که داخل شهر برگزار میشه شرکت کنم و یادبگیرم چجوری شغل آزاد رو بسط بدم

پ.ن: یک نفر بالاخره داره آماده میشه سنگ نوردی رو با کلی حس خوب شروع کنه 🥰🥰🥰🥰🥰

۷۷۲🦥

امروز صبح متوجه شدم کراش مون استوری گذاشته اما گفتم بازش نمیکنم تا اخر شب ، نگاه نمیکنم و اگر بخوام نگاه کنم باید جزو آخرین نفرات باشم

سو

عصر واتساپم رو چک میکردم و وضعیتها باز نمیشد ، رفتم فیلتر شگن رو روشن کنم اما وقتی برگشتم واتساپ اولین چیزی که باز شد استوری کراشمون بود هر چی بک میزدم هنگ کرده بود و با سرعت بالا داشت استوری رو باز میکرد 🤐 ... حالا جزو نفرات وسط بودنم معنی من توجهی نمیکنم میتونه داشته باشه ؟

پ.ن: خدا کنه بلاگفا درست بشه ، خیلی اذیت میکنه

۷۷۰🦥

خدا جون برای این دوتا امتحان کمک کن زود زود حفظ کنم

قول میدم از ترم بعدی کتابام رو بخونم

۷۶۸🦥

از ساحلی برمیگشتیم مهرخ به آذین گفت من ۲۱ سالمه و یک ساله هیچ کس پیشنهادی بهم نداده و خیلی استرس گرفتم ... آذین گفت هی رفیق ، تو تازه شروع بیست سالگی هستی نباید استرس داشته باشی ... همون لحظه تو پیاده رو ی مرد مسن رد شد و آذین گفت ببین خدا صدات رو شنید و یکی رو جلوت فرستاد ...

ی روز که داشتم کتابم رو میخوندم یکی از دخترا طبقه پایین راه پله داشت درباره مشکل خودش و دوست پسرش میگفت و ی نفر دیگه داشت راه نمایی میکرد و صداش خیلی یواش بود

موضوع وقتی جالب شد که صدای دختر دوم بلندتر شد و من ی لحظه گفتم اینی که داره راهنمایی میکنه نکنه مهرخ هست ؟

اومدم پایین و دیدم بله خودشه ... اون لحظه دلم میخواست بگم ببخشید خانم حرفهای شما حاصل از چند تا رابطه ای هست که داشتید و الان دارید ملت رو راهنمایی میکنی ؟!

۷۶۷🦥

سه شنبه دو تا امتحان دارم 🧣

و

بخاطر استوری کراش ... بخاطر خواننده ای که داشت شعر میخوند ... مشکوک شدم سنش چقدر هست !اخه این خواننده طرفدارای خاصی داره ... طبق محاسباتم ۴ سال ازم کوچیکتره !!! ریلی ؟! اصلا برنمیتابم ... حس میکنم سرم کلاه رفته

پ.ن : اوکی پروژه کراش کنسله ... عاه قلبم ، نمیخوام .

۷۶۵🦥

نمیدونم چرا مثل بقیه که دوستای دبیرستانشون را کامل کنار میذارن تا دوستای بهتر و موفق تری پیدا کنن ... من هنوز شماره دوستای دبیرستانم رو دارم ؟!

حال و احوال خیلی خوبه ... اینکه مثل حرفهای دیل کارنگی تو کتاب ایین دوست یابیش بتونی تو جمع خودت رو محبوب نگه داری ... اما نهمنیکه یک ماه پیش به فرخنده گفتم میخوام درباره چیزی باهات حرف بزنم و اونم سه بار زنگ بزنه و بعد بلاکم کنه ... این معلومه که دوتامون تمایلی به ادامه نداریم

پ.ن: یعنی خدا نکنه من برم تو رابطه ، در اومدنم و فراموش کردنم با خداست... حتی طرف مقابلم ادم سمی باشه من عین چی التماس میکنم باید ادامه بدیم ... همین قدر چیز

۷۶۴🦥

اوپس

فرخنده دختر به این آرومی بلاکم کرده

معمولا خیلی منطقی فکر میکنه و ارومه ... واسه اینکه سه بار زنگ زده و نتونستم جواب بدم اینکار رو کرده ؟!😶😶🤐

۷۵۸🦥

سو

از اونجایی که وی اسنپ نمیگیره چون میگه پول ندارم

سوار بر تاکسی شده تا خودم رو به MRI برسونم ... اما پسرک پرسید خانم چهره تون رو از اون ور خیابون دیدم خیلی آرامش دهنده بود .

من فکر کردم از این مکالمات راننده تاکسی و مسافر هست و گفتم مرسی ... گفت نه خدایی چهره تون خیلی آرامش دهنده هست .... پیش خودم گفتم هاه؟ این چی میگه! پس باز گفتم مرسی ... اما پسرک پیچید تو خیابون فرعی گفت میشه شماره تون رو بدید ! ... نگاه قیافه اش کردم انگار مواد زده بود ، طرز حرف زدنش انگار نعشه بود پیش خودم گفتم شاید میخواد از راه دورتر بره تا بیشتر حرف بزنه ! گفتم نه ، من خودم دو ساله تو رابطه ام (جلل خالق ... ) گفت باهاش نخوابیدی که ، بچه که ازش نداری ، هنوز خونه باباتی ، خرجیت رو بابات میده ... گفتم شما چند سالتونه گفت من ۲۲ سالمه گفتم من از شما بزرگترم گفت مگه دوست پسرت چند سالشه گفتم اون ۳۲ سالشه ... اینجا ۲۰۰ متر مونده بود به بیمارستان اما اولین بریدگی دور زد !!!!! و برگشت سمت مخالف بیمارستان !!!!!! اونجا حرف مرجان مهربون یادم میومد میگفت ی بار جستی ملخک دوبار جستی ملخک اخر ی جا گیر میوفتی ... پیش خودم گفتم این بزغاله نکنه داره منو میدزده ؟!

باز اصرار کرد و منم میگفتم خودم دوست پ دارم ، چند ساله تو رابطه ام تا تموم نشده چیزی رو شروع نمیکنم ، پسرای کوچیکتر از خودم استایلم نیستن

گفت الان منو شما رو کنار هم ببینن فکر میکنن من بزرگتر از شمام

گفتم شما شغلتون چیه ؟ گفتش راننده جرثقیل شرکت نفت ام

من اون لحظه : ساری که شرکت نفت نداره پدر بیامرز

(بعدا نوشت: گوگل میگه ساری شرکت نفت داره :"/)

باز گفتم نه ، بی حال داشتم خیابونها رو نگاه میکردم، که یدفعه عصبی شد داد زد گفت میدونید عیب شما دخترا چیه ؟ اینکه ی پسر خوبی مثل من رو بهش توجه نمیکنی و گوشی دوست پسرت روچک نمیکنی میگی حریم شخصیه ، فکر میکنی اون بهت خیانت نمیکنه اون الان با صد تای دیگه است خدا داده دختر

پیش خودم گفتم اگه خدا داده دختر چرا چسبیدی به من ؟

یدفعه صاف نشستم دیدم داره از شهر خارج میشه ؟! ودف؟ اینجا که بیمارستان نیست ؟! گفتم خدا جون ازم مراقبت کن ، جونم تو خطره ... من فقط به ی چراغ قرمز نیاز دارم یا تنها سرعتش کم بشه ... اگر بگم میخوام پیاده بشم دیگه با سرعت ۲۰۰ تا میره

نرسیده به میدون باید سرعتش رو کم میکرد و تقریبا یک متریش ی ماشی شاسی بلند بود ... ماشین تو حرکت بود در ماشین رو باز کردم و اون ترسید در ماشین رو بکوبم به شاسی بلند و زد رو ترمز و پیاده شدم

پ.ن: پسره پلشت ، دوست پسر نداشتم ولی بهتر نیست ی نفر که تمایل نداره رهاش کنی ؟

مهستی گفت باید صداش رو ضبط میکردی گفتم واقعا یادم نبود فکر میکردم ی مکالمه چرت و پرته و مثل پسر چند روز پیش میرسونم و محترمانه میگه این شماره ام

عصر همون روز با دخترا رفتم ساحلی تا دوچرخه سواری کنم برای ارتعاش و فرکانس بالای DNA و برگشتن باید تاکسی میگرفتیم

ی ماشین سمندی ده متریمون وایساده بود بوق میزد و ی لحظه نگاه ماشین کردم گفتم این چرا نمیره؟! همون لحظه همراهم گفت نگاش نکن ، بچه دوساله ای؟ نمی دونی دنبال مشتریه ؟

این چند وقت بخاطر اتفاقاتی که افتاد دیگه به کسایی که میگفتن ما کرایه نمیخوایم حس خوبی نداشتم

وقتی رسیدیم خوابگاه راننده تاکسی گفت پول نمیگیرم اما من یاد ی چیز دیگه افتادم و زل زدم و تو چشماش و با داد گفتم پول رو بگیر .... بنده خدا با ترس و لرز برگشت گفت بخدا ... م‌ م من مسافر کش نیستم

اخر شب دوستم زنگ زد گفت وقتی رفتی ، راننده تاکسی گفت اگر ی بار دیگه به دوستتون میگفتم پول نمیگیرم ، منو زده بود . -_-

پ.ن: درباره چهره آرامش دهنده ، یک جا خوندم هر کی این جمله رو میگه یعنی شما خوشگل نیستید ... ای روزگار هعی

خداروشکر که همه چیز به خوبی تموم شد خدا روشکر خدارو شکر خدارو شکر خدا رو شکر خدا رو شکر

۷۵۵🦥

از ماشین که پیاده شدم راننده بهم شماره داد و گفت من به همه شماره نمیدم و اینچیزا

...

نونام گفت اره همه شون اینجورین همیشه ی شماره آماده دارن که به همه دخترا میدن ...اما میگن نه این شماره واسه چیز دیگه تو داشبورد بوده

چون گوشی خودم کنترل میشه اصلا نمیشد حتی ی پیام خالی بدم

سو

مهستی گفت بزار من بهش زنگ بزنم ببینم واکنشش چیه

چند دقیقه بعد اون میپرسید کجایی ؟! مهستی با خنده میگفت تو قلبت !

من اینجوری بودم که : ودف ؟! اون با همه که اولین بار بهش زنگ میزنن اینجوریه ؟!

بعد مهستی گفت خب دیگه ، خداحافظ و قطع کرد ... رو بهم کرد گفت به درد نمیخوره از راه نرسیده خیانت میکنه

۷۵۰🦥

کوین ترودو- سطح یک - شبکه جهانی اطلاعات قسمت ۴

موادی که نباید مصرف کنید چون ارتعاش بسیار پایینی دارند و سمی هستند و چند قطره خالص اونها فورا شمارو میکشه !

۱- اگر شامپویی دارید که سولفات لوره سدیم دارید بندازید سطل آشغال سم کشنده هست و جذب مغز میشه و انرژی میدان مغناطیسی بدنتون رو بلاک میکنه و مشکلات بلاک شدن روبه وجود میاره

۲- خمیر دندان و هر ابی که فلوراید داره رو مصرف نکنید ... سه قطره خالص فلورید ی انسان بالغ رو میکشه

۳-کلراید : سونای خشک برید سونای مرطوب که کلر رو مستقیما با تنفس به دورن ریه میکشید و استخر شنا و اب حمام کلر دارند که از سمت پوست جذب میشه و باید از فیلتر آب استفاده کنید

۴- پروپلین گلایکول : ماده اصلی ضد یخ هست و همچنین ماده اصلی نصف محصولاتی که به پوستتون میزنید اگر کرم و مواد ارایشی تون هست سم کشنده هست از مواد نفتی تهیه شده

۵- منیزیم استرایت سدیم یا منیزیم استئارات سدیم : در تولید ویتامین ها و مکمل ها استفاده میشه ... اگر خوشحالید که ویتامین میخورید و رژیم مناسبی دارید اگر این ماده داخل ترکیبات داروتون هست بندازیدش دور

۶- پود تالک

.

.

.

خب ببخشید عزیزان همین الان مدیر خوابگاه اومد و گفت که تصمیم داره کل بچه های اتاق مون رو اخراج کنن و فعلا باید برم ببینم چرا همچین تصمیمی گرفتن ؟!

پ.ن: ناموسا ایران انقدر بادوم و گردو و آجیل رشوه داد به مدیر خوابگاه که کاری به کار ما نداشته باشن این زنیکه مدیر چرا باز همچین میکنه ؟:"/

....

همه چیز امن و امان است و مدیر رو دوباره راضی کردیم ، جوری که انگار شکلات بزاری دهن بچه :")

.

.

ادامه بحث رو هم میذارم

۷۴۹🦥

کبوتر پیام داد و منم جوابش رو دادم 😬

(اونایی که کبوتر رو نمیشناسن...کبوتر : ی شخص *****شده خطرناک )

قرار بود ازش دوری کنم🤐

خیلی تشکر کرد که با معرفت بودم (اینکه جوابش رو دادم ؟!) منم فقط درباره روزمرگی و اتفاقای چند روز پیش صحبت کردم

اما بعد چت ی حس عمیقی بهم میگفت کبوتر خطرناکه و نباید باهاش چت میکردم و حس میکردم ی ادم خائنم که زده زیر قولش

۷۴۶🦥

خودباوری؟

نه اینکه الان من همه وجه های خودم رو قبول دارم اما

ی بار تو خوابگاه یکی از دخترا به یکی دیگه گفت تهمینه تو خیلی خوشگلی ! اما واکنش تهمینه : نه دروغ نگو ، من خوشگل نیستم این حرفا رو نزن

دختر رو به روش گفت دلت میخواد بهت بگم تو خیلی زشت و چاق و خنگی ... موهات خیلی زشتن ، خیلی بی عرضه ای

تهمیه گفت آفرین درسته من همینام !

دوستش گفت تو دیوونه شدی !

...

ی جا خوندم میگفت حرفاهای خوبی رو که بقیه بهتون میزنن رو باور کنید

ی بار قبلا آذین گفت اگر ی پسری بهت بگه خوشگلی چه فکری میکنی ؟ گفتم احتمالا میخواد باهام بخوابه و نفهمیده چجوری بگه اینطوری بیانش کرده ! گفت تو چرا حرفش رو باور نمیکنی ؟

....

این میزان از خود تخریبی و بی اعتمادی رو چیکار باید کرد ؟ باید دور انداخت

۷۷۴🦥

ولی الان قیافه هیشکدومشون رو یادم نمیاد:] ...

۷۷۳🦥

من : دخترای طبقه بالا خیلی خوشگلن ... خیلی

.

.

.

نونام : اینا فقط بلدن چجور لباس بپوشن

مرجان مهربون : اینا همه شون دوست پسر دارن اما ادای تنگا رو در میارن که ما با کسی نیستیم

۷۷۲🦥

https://www.instagram.com/p/Cz8lv71idB2/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==

این پست رو دیدم ...اگر نمیتونید باز کنید اشکال نداره ! درباره زگیل تناسلی هست .... اصلا راه درمان نداره ، در آقایون مخفی هم باشه کشنده نیست اما واسه خانمها پنهان باشه میتونه سرطان رحم ایجاد کنه مثلا فرق این بیماری با ایدز اینه ایدز با ی کاندوم پیشگیری میشه اما این نه ! ایدز ۱۰ درصد جامعه رو درگیر کرده و وسایل پیشگیری و کنترل اش تا الان به وجود اومده اما زگیل تناسلی ۸۵ درصد جامعه رو درگیر کرده ... لیزر و فریز ویروسش رو میبره تو حالت پنهان ... واسه آقایون پنهان مشکلی نداره اما واسه خانمها احتمال مرگ هس

پ.ن: البته دور از جون شما ... تو گروه وات خوابگاهمون همینجور اعلامیه میدارن چون از سرویس بهداشتی مشترک استفاده میکنید حواستون باشه و زگیل زیاد شده

نکته ... اینه که نمیدونم میدونید اینچیزا رو یا باید بگم اما میگم ! داخلت توالت که هستین اگر راست دستین و شیر آب رو با دست راست باز میکنین باید حواستون باشه دست راست الوده کامله ( ان استریل ) و فقط با دست چپ میتونین خودتون رو بشورین ! دارم میگم دست الوده دستی که به شیر آب زدین رو به خودتون نمالین ! ان شاالله که فهمیده باشید چی میگم ... البته میدونم شما خیلی باهوش تر از این حرفایین و همه اینا رو از قبل میدونستین

۷۷۱🦥

خدا منو ببخشه

۷۶۳🦥

کبوتر بهم زنگ زد و گفت مینا کجاست ؟ گوشی رو برنمیداره ! گفتمش بیرونه رفته پیاده روی احتمالا رو سایلانته و متوجه نیست بهش زنگ زدی !

تا دیشب مینا گفت کبوتر دو بار بهم زنگ زده و منم جوابش ندادم ( به حالت افتخار طور) چون قبلا بهم گفته بود ما با عم خیلی صمیمی بودیم و الان که دوست پسر پیدا کردی ... این پسر باعث شده ما کمتر با هم حرف بزنیم و ارتباطی با هم نداشته باشیم ؛ ظاهرا مینا از این حرف خوشش نیومده و میگه الان که تو رابطه ام باید دوستایی که مسیرشون باهام یکی نیست و انرژی منفی میگیرم رو کنار بذارم

اما من فکر نمیکنم بخاطر ی حرف اینجوری انقدر شدید برخورد کرده ، حس میکنم کبوتر هر دفعه درباره دوست پسرش چیزایی گفته که مینا خوشش نیومده چیزایی مثل هر چه زود تر کات کن ...

۷۶۲🦥

اتوبوسرانی بخاطر کاکتوسها پول زور ازم گرفت ! و منم عصبی شدم وسط حرف زدن صاحب انبار اتوبوسرانی تلفن رو قطع کردم چون هی میگفتم چرا ازم ۶۰۰ گرفتین تو فیش زده بود ۴۰۰ و هی تو حرفم میپرید و میگفت خانم سی درصد حق کمیسیونه و منم میگفتم پس چرا فیش کمیسیون رو برام نفرستادین مگه شما عادت دارین از مردم پول زور بگیرین اونم گفت آره هر چی دلم بخواد پول زور میگیرم و به هیچکس ربطی نداره میخوای شکایت کنی برو شکایت کن مهر انبار دست منه و پای هر چیزی مهر میزنم -_-

سو پیام دادم به اونی که کاکتوسها رو فرستاده و اهل تهران بود وقتی ویس رو باز کردم صدای آقاهه خیلی بم بود ! اخه منطقه ما صدای آقایون نازکه یعنی اونقدرا بم نیست که ارور ۵۰۴ بدی ! به هر حال هی به اتوبوسرانی فکر میکنم و حرص میخورم ولی بعد گفتم ولش کو ایشالا کاکاتوسام قد بکشن اون مردی اتوبوسرانی هم عاقل بشه

۷۵۹🦥

آذین گفت موهام رو دوست ندارم ( ایشون موهاش لخت ، ابریشمی و همه چی تمومه )

مه رخ گفت چرا نکنه غلام رو دیری چیزی گفت؟

آذین گفت با موهای خیس و شونه نشده سوار ماشین شدم و گفتش "عزیزم نظرت چیه موهات رو کراتینه کنی؟" و منم ی لحظه هنگ کردم گفتم من دلم میخواد چند تا شاخه اش رو رنگ کنم ! گفت نو ، رنگشون خوبه بلوطی

مینا گفت هیچی دیگه دیروز میگفت آذین باشگاه برو ، الان موهات رو کراتین کن ، فردا میگه پول میدم دماغت رو عمل کن میخواد داف ازت بسازه

آذین رو به ما : مگه من چمه ؟

پ.ن: چرا ما داریم از خنده فرش رو گاز میزنیم

۷۵۶🦥

۱- خیلی اتفاقی وارد کلاس سال بالاییا شدم ... و دیدم با اون استاد منحوس کلاس دارند ! تیپ استاد رو دیدم و دهنم وا موند ! استادی که سر کلاس ما بوت میپوشه و واکس میزنه و کت و شلوار مشکی براق میپوشه و خط اتویی که به قول نونام گردن رو میزنه و.... ( البته در جریانید دوست دختر استاد تو کلاس ماست ) واسه این سال بالاییا این کفشای بندی که مشخص نیست کفش هستن یا دمپایی پیشرفته با شلوار گشاد متمایل به شلوار کردی و یک پیرهن چهارخونه اتونزده و رنگ و رو رفته پوشیده بود

من همون جا هنگ کرده بودم

۲- از پله ها پایین اومدم و کراشم رو دیدم که با شهلا داره لاس میزنه .... وی رد شد و گفت اصلا برام مهم نیست

۳- وی تازه فهمیده این ترم ۲۱ واحد داره با درسهایی گردن کلفت ... من نمیدونم باید پاس کنم که پاس بشن یا پاس کنم که معدلم بالا باشه ؟

۴- راستی من خورشت قیمه آوردم البته مامانم آمپر چسبوند چون خودش مجبور شد گوجه سرخ کنه و منم هی میگفتم نمیخوام همون ماکارونی رو میخورم

۵- ولی کراش ژان تو کلای درباره تایم امتحان یا کلاسا ازم سوال پرسید و همون موقع یادم اومد اوه ‌... اون تو گروه کلاسی با "ترگل" چت میکرد و به دختره میگفت عشقم سفید برفی ... سو ... منم به حرف زدن های اون توجه نکردم و صاف به تخته نگاه کردم و نورا جوابش رو داد ... سوال اینه : مگه کاربرد پی وی چیه ؟

۷۵۵🦥

چرا ی نفر روم کراش میزنه که ازش خوشم نمیاد؟

.

.

.

اخه من اصلا جنبه اینکه یکی روم کراش بزنه رو ندارم :]

هر دفعه لبخند بزنم ؟

اینجوری که فکر میکنم منم دلم میخواد:/

اخم کنم ؟

مگه وحشی چیزیم برای هیچی اخم کنم ؟

چه باید کرد؟

۷۵۳🦥

اینکه به ی نفر بگی فلانی پدرته ؟

و اون تو جواب فقط فحش بِده ...بد هست یا بگه فلانی پدر من نیست ؟!

.

.

.

خب جواب رو گزینه دوم داد ...

چند لحظه هنگ بودم ! جوابی که شنیده بودم اصلا منطقی نبود گفتم ولی پدرته ! گفت نه ، اون پدر من نیست

فکر میکنم اگه ی ایرانی بود فحش میداد اما باز میگفت اره اون پدرمه .... تو Hellotalk آدم با چیزای عجیب غریب با خارجیا آشنا میشه !

دلیلش اینجوری بود رنگ پوستمون فرق میکنه اون سفید پوسته !

من اینجوری بودم که : حاجی ناموسا چی میزنی ؟! پدر بیولوژیکیته ! خدایا توبه ‌...

۷۵۰🦥

* لطفا قبل از خوندن برنامه مانکن رو نصب کنید تا متوجه حرفهام بشید ، یکی از قابلیت های برنانه مانکن اینه که کالری همه غذا ها رو آماده نوشته و شما با جست و جو گردن سریع میتونید بفهمید روزانه چقدر کالری غذا میخورید ! و وزن تون رو کنترل کنید

اون روز نونام گفت میدونی تو روز کمتر از ۶۰۰ کالری غذا میخورم ...

البته من بدتر از خواهرم و احتمالا حدااکثر کالری مصرفیم ۴۵۰ تا ۵۰۰ باشه ، من واقعا حواسم به غذا خوردنم نیست ، ناهار و شامم رو یکی میکنم بیشتر اوقات با آب خوردن گرسنگیم رو رفع میکنم ، قبلا حتی غذای فاسد میخوردم

اما الان میخوام واسه داشتن بدن رو فرم تمام تلاشم رو کنم بیشتر از ۶۰۰ کالری غذا بخورم ، وقتی ناراحتم با آب خوردن خودم رو خفه نکنم

والا دخترای فامیل ما بچه نیستن اما با اینکه بزرگ سال هستن همگی تو چیز کوچیکی موفق بشن خودشون رو بالا میگیرن ... مثلا خانم ایکس و ایگرگ رو میبینی رفتن باشگاه اندام ساختن داف شدن بعد بقیه رو تحویل نمیگیرن ...

یاد سریال جینی و جرجیا افتادم دختره گفت مامان تو چجوری خط سی*** داری ؟ مادرش گفت ناموسا منو با خودت مقایسه میکنی ؟ من تو دهه سی سالگیم ، دو تا بچه دنیا آوردم ... !

۷۳۷🦥

استاد داشت سیس میومد و منت میذاشت که براتون دنبال کارم ... حالا مثلا زنگ زده بود به یک شرکت میگه طی کش ( طی کش مثال هست ) نمیخواین ؟

به نظرتون اون ور خط چی پرسیدن ؟

دختره قیافه اش چجوره ؟ خوبه ؟

استاد هم میگه قیافه نداره ، اما کاریه !

استاد گوشی رو قطع کرد و به دختره گفت نگران نباش من همه رو بردم سر کار تو رو هم میبرم

من اون لحظه هندزفریم یادم رفته بود مجبور بودم بشنوم ، خسته نگاش کردم پیش خودم گفتم چرت و پرت پشت چرت و پرت ... قول دروغ خسته نمیشی از اینکه ادای آدم خوبا رو در بیاری و بعد خودت باعث بشی تو مصاحبه رد بشن و دوست دختر خودت رو جایگزین کنی ؟

پ.ن: چرا اینکه میگن گزینش رو قیافه است برای من عادی نمیشه؟!... عوض اینکه بپرسه تا حالا کار کرده ، سابقه کار داره یا نه ؟ فکر میکنم باشگاه رفتن رو باید جدی گرفت ... برای آینده کاری بهتر

۷۳۶🦥

جایی بودیم و چیزای خیلی گرون گرون میدیدیم مثلا اینجوری که فراری جلومون پارک بود ... آذین گفت وقتی این فراری رو میبینم حس میکنم ی جای خیلی باکلاسم ... فادیا گفت وقتی فراری رو میبینم حس میکنم تو خونمون هستم.

یدفعه همه جا رو سکوت فرا گرفت

یا بار دیگه یکی از دخترا کفش گرفت اما وقتی جعبه رو باز کرد دید اندازه نیست گفتم ببرش مغازه عوضش کن گفت نمیشه خواهرم هدیه داده ... گفتم خب به خواهرت زنگ بزن اون ببره گفت آخه خواهرم برگرده اسپانیا فقط بخاطر ی کفش !

خیلی وقتها شده بعضی از دخترا میخوان پز ی چیزی رو بدن عکس از همه نقاط اون چیزی که دارن و فاکتور خرید و همه چیزش رو استوری میکنن و تا چند روز درباره اش حرف میزنن ... ما تو اتاقمون یک نفر اینجوریه و هیشکی ازش خوشش نمیاد

پ.ن: حس میکنم درست نوشتم و کسی رو سرزنش نکردم ...!

۷۳۵🦥

باید هندزفری با خودم ببرم تا چرت و پرتهاش رو گوش نکنم

حیح قرار بود با این استاد چیز مقاله بنویسم خوب شد که هیچ وقت عملی نشد 🦦

۷۳۴🦥

کاش وقتی قراره استاد x و دوست دخترش رو ببینم ... دهنم رو ببندم و دورو بودن و کثیف بودنش رو به روش نیارم و بذارم فکر کنهخیلی زرنگه و فقط بذارم کارما و قانون جاذبه حسابش رو برسن

کبوتر گفت هعی ! وقتی کلاس رو برا دختره تعطیل میکرد چون دوست د حوصله کلاس اومدن نداشت معلوم بود بهش نظر داره ، این قضیه کار هم دوست د اش خیلی جالب کار نمیکنه رییس آزمایشگاه تو فکر بیرون کردنشه و زیاد دووم نمیاره

گفتمش تو نمیفهمی ! آدمی که همیشه تشویق ات کنه و بعد معلوم بشه همین آدم تو را برده چشمه تشنه برگردونت چه حسیه ! این ادم بهم میگفت دنبال کار باش و من بهش رو زدم تا توصیه ام رو کنه و وقتی بهش زنگ زدم خودش رو زد به بی اطلاع بودن اما الان معلوم شده خودش باعث شده من قبول نشم ! حس میکنم از پشت بهم خنجر زدن !

کبوتر گفت اما دکتر x از خیلی وقت پیش این رو برنامه ریزی کرده بود

(گفتمش چرا اینا رو قبلا بهم نگفتی ؟ الان که خودم فهمیدم دوست د اش اونجا کار میکنه و ی حدس هایی زدم اینا رو میگی ؟

گفت آخه تو درباره سوپر وایزر پرسیدی ! منم بهت گفتم سوپروایزر عقلش نمیرسه ! من فقط همون چیزایی رو جواب میدم که ازم بپرسی !)

۷۳۳🦥

هر گل یک رنگ و بویی داره

.

.

.

دلم میخواد به استاد x بگم انقدر چرت و پرت نگو ... انقدر چرت و پرت نگو وقتی خودت به هیچ کدوم از حرفهات باور نداری ... حرفهایی رو نزن که خودت به نصف شون اعتقاد نداری ***** تر از همه خودتی ! چرا باید از شانس من تو مصاحبه کاری دوست دختر استادم بشه رقیب من ؟

.

.

.

عاه مغز درد میگیرم ... خب قدرت دختره چقدر بود ... عام ... اون اگر غیبت میکرد اوکی بود حتی اگر چون میخواست بره خونشون و حوصله دانشگاه رو نداشت استاد میگفت اوکی موردی نیست ، جلسه بعدی لغو هست اما مثلا قدرت من اینجور بود ده دقیقه دیر میکردم و اون کلی چیز میگفت که چرا دیر میای ؟ کلی منو سبک میکرد (؟!)

به جهنم اینا لیاقت ندارن من براشون کار کنم 🚶‍♂️🚶‍♀️

۷۳۰🦥

پشت بام چه شد ؟

امشب باید میرفتیم پشت بوم یکی از دخترا پشت داشت حرف میزد اما آروم فندک رو روشن کردم ... تو عمرم انقدر از صدای فندک نترسیده بودم و روشن نمیشد ... سو بالاخره روشن شد اما داخل ۸ دقیقه دوم یدفعه مینا اومد صدام زد و گفت تو اونجایی ؟ و سریع خاموشش کردم و از پله ها اومدم پایین ... ایران گفت هی بچه ها من تا حالا پشت بوم نرفتم گفتم میشه بالا نری مینا گفت اتفاقا چون اصرار داری بالا نریم باید بریم گفتم نه واقعا اذیت نکنین مینا یدفعه گفت هی نکنه ********** ؟! گفتمش خیلی چیزی اینجور نیست

۷۲۹🦥

۱-امشب هم قراره بریم پشت بوم 😃🤦‍♀️

۲- من دیگه به کسی پول قرض نمیدم 💔 زیرا الان هزارتومن هم ندارم تو کارتم و خواهرم زنگ زد گفت راستی من هنوز پولت رو ندادم و هی یادم میره ... گفتم اوه اشکالی نداره ، تو فکرش نباش و بعد که قطع کردم گفتم واقعا این چه حرفی بود که زدم ؟

۳- اگر یک نفر بیاد خوابگاه ما برای تنفس کردن هوای درون خوابگاه باید ساعتی ۵۰ تومن بده .... گاااد ظلم تا چقدر ! حالا کاش وافعا ارزش داشت ، کاش هتل ۶ ستاره بود روحت درونش شاد میشد

۴- راستی یکی از همسایه ها گفته یعنی چی هی دختر میاد و میره از این خوابگاه ! ابرو واسمون نذاشتین ... ! نمیدونم این چه فکریه انگار باید با هواپیما تو حیات خوابگاه فرود بیایم ... ناموسا ؟

۷۲۴🦥

نمیشه از جلوش رد بشیم چون اولین حدسی که میزنه اینه که میخواین برین سیکار بکشین ؟ اونوقت بدتر هم میشه ،

تازه دارن از قدمت تبریز میگن🫂

۷۲۳🦥

یکی از دخترا میخواد بره پشت بوم از ساعت دوازده منتظر هست اما یکی از انتن های خوابگاه تو راه پله منتهی به پشت بوم نشسته و داره با دوست پ اش حرف میزنه ... اینجور معلومه حالا حالا هم حرفهاشون تموم نمیشه ، فقط اون فاطمه که هی سرک میکشه و میبینه که هنوز نشسته و اصلا قرار نیست از جلو در پشت بوم بلند بشه😆 میگم بدار واسه فردا میگه نمیشه ، همین امشب باید برم پشت بوم ، واقعا مگه داریم سه ساعته داره چت میکنه !

۷۲۱🦥

ایران اومده خوابگاه !

باورم نمیشه یک بند داره حرف میزنه ! 😄

۷۱۶🦥

اینکه کار گیرم نمیاد بخاطر اینه خودم نسبت به کار کردن ، موقع تحصیل و کلاس زبان رفتن حس خوبی ندارم

این حس خوب نداشتن همیشه برام یک راهنما از آینده بوده اینکه اگر من بهش برسم داخلش خوشحال نیستم و قراره کلی اذیت بشم !

پس چرا دارم اصرار میکنم ؟ چون اصرار استادم هست که هی بهم میگه چرا نمیری سر کار و بعضی وقتها پولم واقعا ته میکشه ، دندون درد میگیرم و بعد میگم اگر سر کار بودم انقد درد به دری نمیکشیدم اما موقع کار پیدا کردن ی حس عمیقی داخل وجودم میکه کاش نشه ،آخه چجوری استاد دهقان رو برای کلاسهای عملی راضی کنم؟ چجوری خودم رو به درس دانشگاه برسونم گیرم به دانسگاه برسونم ، مدرسه زبان رو چیکار کنم ؟

۷۱۵🦥

دفترچه استخدامی اومده

ورشته منو نمیخوان !

یکی از بچه ها اسمش ساراست و ماماهست به دفترچه نگاه کرد گفت اوه سیستان و بلوچستان ۹۷ تا ماما میخواد !!!! یعنی اگر من برم فقط سر جلسه بشینم و هیچی حل نکنم قبولم ؟! اما خب کی میره سیستان ؟!

از اون طرف فقط دهدشت ۳ تا ماما میخواد اما چون لُرها همگی به شدت درسخونن رقابت سنگینه

۷۱۲🦥

۱-وقتی اتفاق مهمی بخواد برام بیوفته از ده روز قبلش ... همینجور هرررر شب یک فیلم با موضوع ثابت تو خوابام تکرار میشه تا دیگه واقعا دهنم سرویس میشه و صبح همون روز که اتفاق میخواد بیوفته ... کامل مغزم آف میشه و هیچی خواب نمیبینم :/

خانواده ما اصلا قرار نیست برن مسافرت ! چون همه سرشون شلوغه و کسی پولی نداره و معمولا مسافرتهای ما یک روزه هست و اونم عجله ای هست چون صبح شنبه همه باید برگردن سرکار !

۲-و خانم سین ، ث ، ص ... اصلا همچین چیزی اطراف من نیست!

۳- هورمون اام بالا رفته ، اصلا اشتیاقی برای دکتر رفتن ندارم ، ۶ ماه قرص میخوردم که کنترل بشه هورمونام اما انگار اصلا هیچی نخوردم و تازه هورمونهام بدتر ریختن بهم

۴- پادکست "آرزوی تو دستور توست " از کوین ترودو رو گوش میدم ، اگر موثر بود اینجا مینویسم

۵- دلم میخواد پسر دایی ام رو بلاک کنم جوری استوری میذاره انگار دقیقا خلبان بویینگ هست اما در واقعیت یک پسر ۱۵ ساله تنبله ... که ادعای خفن بودن داره ... میگه من دوست دارم دکتر بشم اما اصلا سلیقه و استعدادش و چیزایی که دوست داره به جز عکس پروفایلش هیچ چیزش علاقه اش رو نشون نمیده ... نمیدونم چرا هر کی میره تجربی فکر میکنه پزشک آینده هست !

۷۱۱🦥

مینا کلی شیرینی درست کرد تا غلام رو غافلگیر کنه اما همینکه تقریبا آخرای پخت و پز بود اینستاش رو باز کرد و دید غلام استوری گذاشته که قراره با دوستاش بیرون باشن و کلی شیرینی و چای بخورن !

مینا خیلی ناراحت شده بود و میگفت اگر شیرینی بخوره دیگه جا نداره شیرینی های منو بخوره

من وقتی این خبر رو شنیدم از خنده پخش زمین شده بودم

آذین گفت خب بهش بگو زیاد پیش دوستاش شیرینی نخوره چون تو هم درست کردی

مینا گفت نه اینجوری دیگه جا نداره ، انگار با زور باشه ... نمیخوام شیرینی هام رو اینجوری بخوره

چند دقیقه بعد مینا داشت طرح پروانه روی کاغذ قیچی میکرد تا دارچین رو با طرح پروانه رو شیرینی هاش بندازه !!!

پیش خودم میگفتم مگه نمیگه غلام میخواد بره پیش دوستاش مهمونی تا خرخره غذا بخورن ... پس کارهای مینا چه معنی میده ؟؟؟!!!!

اما مینا همچنان داشت وسایلش رو آماده میکرد تا غلام بیاد دنبالش ... درحالی که غلام طبق چیزی که گفته بود تا ۳ ساعت دیگه نمیتونست بیاد دنبال مینا

گس وات ؟!

ده دقیقه یا ۱۵ دقیقه بعد غلام زنگ زد یکی از بچه های گروه حالش بد شده و باید بره بیمارستان و مهمونی لغو هست و مینا آماده بشه نزدیک خوابگاه هست !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!++++++

آذین تعجب کرده بو د میگفت دختر تو از ساداتی !؟

من برگام ریخته بود

اما مینا خودش بدون هیچ سورپرایزی مسواکش رو برداشت و گفت من تقریبا آماده ام چند دقیقه دیگه جلو درم .

۷۰۸🦥

مدیر گروه سابقمون برگشته به دانشگاه

البته انگار شده رییس دانشگاه دانشگاه xx ، خو زن برگرد همونجا که رفتی ... نمره دادنت اصلا خوب نی

دکتر دهقان رو ی پاور پوینت کنفرانس دادم ی بیست کامل داد ، مدیر گروه سابق سر ی روپوش نپوشیدن سر کلاس ی دفعه ۱۲ میده ! بعد میگه دانشجو خوبی نبودی حسم میگه نباید بهت نمره بالا بدم -_-

۷۰۷🦥

شهین گفت این روزا دیگه کسی سنتی ازدواج میکنه ؟

آذین گفت آره ایشون ( من) که حاضر نمیشه ی دیت با پسرا بره ، واسه ازدواج سنتی خوبه

:/ -_-

۷۰۵🦥

ی دختر خاله دارم ۹ یا ۱۰ سالش هست ! اوه ‌.... خیلی سرکشه ، آدم پیر میشه دو دقیقه کنارش وایسه ، از قضا این دختر خاله رو دادن دست من که برای دو ساعت ببرمش بیرون ... خیلی بد بود ، حس میکردم دارم پیر میشم چون اصلا حرف گوش نمیکرد همون لحظه حلما رو دیدم و منم هی به دختر حاله میگفتم ازم دور نشو ، گم میشی ! اما این تخم ج* بهم پوزخند میزد ... حاما که وضعیت رو دید گفت دیبا . بشین .

نگاه دختر خاله کردم ببینم میخواد چیکار کنه ... که دیدم گفت چشم ! و نشست .

برگام !

گفتم پس چرا حرف من رو گوش نمیده !

حلما گفت تو چشماش نگاه کن و محکم بهش بگو

۷۰۳🦥

سه هفته بعد از نشون شدن ، نامزدی پسر خاله و روژان بهم خورد ... چون روژان میگفت من عاشق تو نیستم

۷۰۲🦥

آقا تو دفتر پلنر برنامه ریزی کنی خیلی جذابتر هست تا داخل ی برگه آچهار سفید برنامه رو بنویسی ... !

مینا و شهین نگام کردن گفتن ما هم همین فکر رو میکردیم اما دو سال گذشته فقط یک صفحه از دفتر پلنرمون رو پر کردیم :/

۷۰۰🦥

بعضی وقتها بعصی وبلاگها رو که باز میکنم میبینم نوشتن "خواهش میکنیم چرت و پرت کامنت نکنین" ... واسم سوال بود این یعنی چی ؟! تا اینکه خدا گذاشت تو کاسه ام بله اینطوری هست وبلاگم رو باز میکنم و میبینم چیزی اومده برام و پیش خودم میگم مگه من چی گفتم که همچین برداشتی کردن؟

کامنتها:

دوستات همه جند* ان چون دوست پسر دارن !

عروستون داره خیانت میکنه چون باهاتون تفاهم نداره!

پسر خاله ات احمق هست چون عاشق دختری شده که دوسش نداره !

...

عاه

خدایا

من اگه دارم میگم بیماری زگیل و هرپس و هپاتیت زیاد شده واسه این میگم اگر رفتید تو رابطه حتما کاندوم و وسایل مراقبتی استفاده کنید

و بعد

شما ( اون مغز نخودی ها نه اون بیشترایی که محترمن و دوسشون دارم و کامنت میذارن و بهم امید میدن که بهتر زندگی کنم ) رو چه به کامنت دادن !؟ پدرم میگه آدم باید یاد بگیره سرش تو ماتحت زندگی خودش باشه ... طرف خودش تو فلاکته اما زاغ سیای مردم رو چوب میزنه🚶‍♀️

۶۹۹🦖

اگر دوستم فری اسمش ساناز بود بعد شنیدن این قضیه کلی منو دعوا میکرد که چرا هر پسری ازت اسمت رو میپرسه بهش میگی اسمم ساناز هست !

ی بار گفتم مگه هر کی اسم تو رو میگه یعنی اون تویی ؟! کی فکرش رو میکنه اون تو باشی ؟! ***خلی؟

۶۹۸🦖

ی نفر بود حدود دو سال پیش پارتنر زبان بودیم ، بعد من اوکی بودم با خوندن اما این با صدای من مشکل داشت و هی میگفت صدات بی حاله ، ... سر همین قضیه ی دروغ من در آوردی گفت اینکه من کار پیدا کردم و وقت نمیکنم با تو زبان بخونم گفتم مگه تو روز چیکار میکنی ؟ گفت تا ساعت ۲ سر کارم ، ۲ تا ۴ عصر خوابم ، ۴تا ۷ میخوام با خانواده وقت بگذرونم ۷ تا ۱۰ شام و با داداشم درس بخونیم

منم دیدم از این بی بخار امیدی نیست قطع کردم و خودم خود خوان شروع کردم

تا اینکه دیشب یدفعه دیدم یکی پیام داده سلام ساناز ، من رامتینم خوبی ؟

کلی فکر کردم تا یادم بیاد به کی و چرا گفتم اسمم ساناز هست ! بعد که یادم اومد بلاکش کردم و گفتم حاجی ناموسا دو سال گذشته واسه زبان خوندن دیر شده لیاقت پارتنر زبان بودن رو نداری -_-

۶۹۷🦖

به مینا داشتم میگفتم عکس قبل و بعد عمل بینی یکی از دخترا رو دیدم و بعد از عمل لبخندش خیلی خوشگلتر شده بود جوری که میگفتی تو فقط لبخند بزن تا من نگات کنم

مینا گفت ببین درسته میگن دکتر فلانی خیلی خوبه و اینا اما عمل زیبایی به خیلی چیزا ربط داره مثلا تو اون روز بیمار اول باشی یا آخر ؟ دکتر حال داشته باشه یا نداشته باشه ؟ دو تا از خواهرام با هم تو یک روز رفتن زیر دست یک دکتر یکیش بینیش خیلی خوشگل شد و یکی دیگه اش عروسکی کج شد !!!! اینا خیلی شانسیه

دقت کردین عملهای زیبایی خیلی داره رایج میشه ؟ نونام میگفت همین عمل پیکر تراشی یکی از عوارضش اینه چند سال بعد بیمار هر چی بخوره بالا میاره .

۶۹۶🦖

امروز شهین گفت پروژه آپلوت چیه منم ی چیز دم دستی گفتم ، چون یاد گرفتم تا الان به کسایی که خیلی برام عزیز بودن گفتم و فقط نارحتی زیاد برام آوردن ... یادم نمیره خواهرم ی شب سه ساعت تمام رو به رو نشسته بود و میگفت چرا همون اول حسابداری نرفتی ؟ اگر رفته بودی الان سر کار بودی انقدر بیچارگی نمیکشیدی ! هیچکس یک آدم بدون سابقه رو تو آزمایشگاه نمیخواد اینجا کنار دریاست و پر از دفتر گمرکی هست که نیاز به حسابدار دارن ، آدم وقتی ی چیزی رو آرزو میکنه باید اندازه ی ارزن عقل داشته باشه اگر تا آخر عمرت جایی استخدام نشی میخوای چیکار کنی ؟

و من موقع برگشت از پانسیون نونام پیاده اومدم و همه اش گریه میکردم چرا بهش درباره آرزوهام گفتم که بخوام همچین حرفهایی بشنوم ! اگر حرفاش راست باشه و هیچ وقت جایی نتونم شروع به کار کنم باید چی بشه ؟

پ.ن: شهین گفت خودش دوست پ اش ی هدف دارن که فقط روی همون دارن تمرکز میکنن و اصلا خونه خریدن و جشن عروسی براشون مهم نیست ... یکم گیج شدم که اصلا مگه هدفشون چیه و بعد وقتی گفت ، دیدم اوه ... اینا خیلی هدف بزرگی دارن

۶۹۵🦖

چجوری میشه بدون دوست د/پ گرفتن سواد رابطه ات رو بالا برد ؟

و اگر ندونی احترام گذاشتن چجوریه و حداقل سواد رابطه داشتن رو نداشته باشی و فقط خودت پیش خودت فکر کنی کارهام همه درسته و اون اشتباه فکر میکنه و... چه فاجعه ای میشه ؟! خیلی ساده هر چیزی به دعوا منجر میشه

به نظر من کتابای روان شناسی درباره رابطه خوبن اما حلما میگه چند بار دوست پیدا کنی سوادش رو پیدا میکنی که چیکار ها رو باید انجام بدی و چه کارها رو نباید انجام بدی به شرطی که دختر یا پسر رو از لحاظ شخصیتی تنوع طلب نکنه و از لحاظ اجتماعی ابروریزی بار نیاره

واسه من همه چیز کنسله چون اصلا حوصله حرف زدن ندارم ولی خودم رو خیلی قانع میکنم و میگم عاقل باش قیافه مهم نیست ، قیافه نون نمیشه ، اخلاق هست که تا آخر عمرت باهاش سر و کار داری و بعد گوشی رو جواب میدم و از دنیا و دین متفر میشم چرا جواب دادم و بعد فکر میکنم نکنه همه پسرها همینجور هستن!

یا یکیش واقعا خوب برخورد کرد خودمم شک کردم از این همه مودب بودن اما دو روز بعد با خجالت و لبخند گفت خواهرت خیلی شیرین مغزه

این پسر چون خیلی اتو کشیده بود و از کلمات خارج از دیکشوری فارسی حرف میزد بیشتر اوقات اصلا نمیفهمیدم چی میگه ... واسه شیرین مغز هم هیچی نفهمیدم و فقط لبخند زدم و چند ساعت بعد تو خونمون تو گوگل زدم و قیافه ام اینجوری بود لعنتی ...

استرس دارم از این همه حساس بودن به بی حسی برسم

من فقط به اندازه کافی تو خونه بابام کتک خوردم حرف شنیدم نمیخوام با ی رابطه واسه تا آخر عمر خودم رو بدبخت کنم و از چاله بیوفتم تو چاه

۶۹۱🦖

نتیجه مصاحبه دامپزشکی :

صبح اون روز خواب دیدم آقایی رییسم هست و بعد رفتم واسه مصاحبه تا همون آقاهه پشت میز نشسته میخواد ازم مصاحبه بگیره ... برگام ریخت🍂🏌‍♀️

جالب بود هر لحظه ی سگ و گربه از زیر پات رد میشد

ولی مصاحبه خیلی بد پیش رفت

گفت حقوق ات بر اساس اداره کار هست اما به نحو دیگه ، وقتی تو اینجا کار کنی میبینی کل ساعت مفیدی که از ۸ ساعت اینجا هستی نهایت چهار ساعت هست و بقیه اش ول نشستی یا با گوشی چت میکنی یا با بقیه حرف میزنی پس حقوق ۴ ساعت و بیمه ۱۵ روز رو فقط پرداخت میشه و یک سفته سیصد میلیونی

گفتم سیصد میلیون زیاد نیست ؟!

گفت ببخشید من کلید دو میلیارد وسیله رو میخوام بهت بدم

پ.ن: واقعا خیلی پررو بود ۸ ساعت تو کلینیک کار کنی اما پول ۴ ساعت رو بده... ی کنکوری هم ده ساعت مطالعه میکنه اما مفیدش فقط ۲ ساعت هست ، مگه ی جراح بیست و چهاری تو بیمارستان داره جراحی میکنه و بیمارستان واسه اون روزی که مریض نداره پول بهش نمیده ! تقصیر من چیه که بعضی روزا کلینیکش مریض نداره !!!!

پ.ن۲: در حالت کلی باید هر جایی که میگه سفته رو نرم ... چون مثلا شاید دو هفته یا یک ماه بعد از قرار داد من دیدم اصلا از محیط کار و یا اصلا از اخلاق رییس اونجا خوشم نیومد یا هر دلیلی که بخوام از اونجا بیام بیرون قبل تموم شدن قرار داد ... تکلیف من چیه وقتی ۳۰۰ میلیون سفته دستش داره و میتونه تهدیدم کنه .... یا به کنار در بدترین شرایط دزد زد کل کلینیکش رو بار کرد برد ، چرا من باید پولش رو بدم 😶🏌‍♀️

پ.ن۳: یادمه واسه پسر خاله هم یک بار گفتن بیا سفته بده یکی از بندای قرارداد این بود تا آخر عمر برامون کار کنی و هیچ جای دیگه استخدام نشی ... پسر خاله هم گفته بود ***** این ؟ شاید بعدا یک شغل رسمی گیرم اومد چرا باید همیشه کارگر شما باشم ؟!

۶۹۰🦖

دیگه درباره خوابگاه مون واکنشهای درونش چیزی نمیگم😐

اصلا جنبه ندارید

حس میکنم اصلا تو اجتماع نبودید

اصلا خبر ندارید اطرافتون چه چیزایی رخ میده🏌‍♀️

* اینکه برای من کامنت کنید بگید مادر نیستی بفهمی چی داری مینویسی رو هوا حرف میزنید ، فقط دارم میگم این مریضیها هنوز درمانی براشون پیدا نشده خدایی نکرده گرفتید تا فیها خالدونتون درگیرش میشید

پ.ن: البته یکی باید برای خودم دعا کنه چون نسبت بگیریم از ده نفر دو نفر مریض باشن یعنی از صد نفر ۲۰ نفر ... و ۸۰ نفر دیگه که سالم هستن با اینها تو ی مکان زندگی میکنن ...

۶۸۹🦖

مینا میگه خانم کلوچه که با ی xy متاهل مریض با نوع بیماری مقاربتی رابطه داشته , شماره این فرد رو داده دختر خاله اش اونم ی مدت باهاش بوده تازه دختر خاله خانم کلوچه با اکس کلوچه هم رابطه داشته و بعد اینا هم زمان خودشون تو ی رابطه دیگه بودن ... حالا همگی مریض شدن

*اکس : دوست دختر یا دوست پسر سابق

من فقط اون دو نفری رو که تو اتاق خودمون بودن و رابطه چندتایی داشتن رو فهمیدم مریض شدنه و همینطور از گوشه کنار بچه ها میگن فلانی ها هم با چند نفر هستن

بعد میبینی بعضی با فخر فروشی میگن دوست دخترمون ۱۴ سالشه ساعت ۵ صبح هم بگم بیا میاد 😶 اینا هنوز نمیدونن دردسر زگیل و هرپس تناسلی چیه اینا هنوز خوابن

ما همیشه تو اتاقمون بحث بیماری مقاربتی رو داریم ، بعد آذین میگفت چون همیشه میگن ی سری اختلافات بعد ازدواج پیش میاد ، همین مشکلاته باید ی روز قبل عقد به غلام بگم باید شرایطتت رو بدونم ، نمی خوام بعد ازدواج و زیر ی سقف رفتن که خودمم مریض شدم کار به جر و بحث بکشه

بعد شهین ( دختر جدید اتاقمون ) گفت چرا من و دوست پ ام هیچ وقت درباره اینچیزا حرف نزدیم ! الان ۵ ساله با هم دوستیم ! اما ی بار اشاره کرد و من گفتم احترام خودت رو نگه دار و بعد از اون دیگه هیچ وقت ما درباره مسائل جنسی صحبت نکردیم

آذین گفت عزیزم منم روز اول گفتم احترام خودت رو نگه دار اما چهار روز بعدش دوباره برگشتیم سر خونه اول و به شکر خوردن افتادم

مینا برگهاش ریخته بود ..سو ... گفت حتی تا حالا نگفته از چه لباسیت خوشش میاد ؟

شهین گفت نه

مینا گفت پس شما سه ساعت حرف میزنین چی میگین ؟ فقط دعوا میکنین

شهین با لبخند گفت سلام ، کجایی؟ ، چیکار کردی امروز ؟ چرا خونه خواهرت رفتی نباید میرفتی از اینا

گفتم تا حالا باهاش مسافرت رفتی ؟ مسافرت دوتایی نه ... همین تور منظورمه که دیگه خودتون تنها نیستین که کسی بخواد حساس بشه

شهین گفت نه دوست پسرم میگه تو ناموس منی نمی خوام آبروت بره اما خیلی پسر خوبیه

پ.ن: ۵ سال درباره روزمرگی چت کنی عادی نیست😐

۶۸۵🦖

ایران موهاش فر بلند بود حدودا تا پایین کمر ، اما بخاطر رنگ شدن ، سوختن مداوم با اتو لباس😶 ترجیح داد موهاش رو به یک اکستنشن کار بفروشه

قرار شد خانمه بیاد خوابگاه و ۶۰ سانت از کل قسمت موهاش رو کوتاه کنه ، خانمه اومد و گفت با اینکه موهات پر پشت و بلند هست من فقط سه ملیون میدم و بعد شروع کرد به قیچی کردن اما هر قسمت رو که میدید جنس مو خوبه بالاتر از حد معمول کوتاه میکرد و اندازه هم کوتاه نمیکرد تا اینکه بالاخره ایران تازه متوجه شد داره پسرونه براش کوتاه میکنه درحالی که قرار بود تا گردنش کوتاه بشه ... سو ... دختر رو به آینه پنیک کرد و ی جیغ بلند زد و گفت داری با موهام چیکار کردی ؟؟ منکه گفتم انقدر کوتاهش نکن خانمه گفت عزیزم تو گفتی موهات بیشتر از ایناست ، پس منم بیشتر از دو و نیم تومن بهت نمیتونم بدم ... حالا دخترای بقیه اتاقا ریختن که چی شده و قیافه ایران رو دیدن و همگی زدن زیر خنده و این دختر هم بیشتر عصبی شد و گفت ببین نه مو میدم بهت و نه ازت پول میخوام و فقط برو ... بعدش دخترا خانمه رو راضی کردن و بهش شماره کارت داد و اون سه تومن کارت به کارت کرد و تازه خانمه نا منظم کوتاهش کرده بود و دوباره رفت آرایشگاه سر کوچه پول داد تا موهاشرو تنظیم کنن !!!!

اومدم خوابگاه دیدم موهاش رو کوتاه کرده ، در حالت عادی ایران ۲۰ سالش هست با اون فیس و موی بلند قبلی ۲۴ ساله به نظر میرسید اما با موهای کوتاه شده شبیه ۱۶ ساله ها شده بود ... سو... لبخند زدم گفتم بالاخره انجامش دادی ! گفت این لبخندت یعنی خیلی زشت شدم گفتم نه ، خیلی متفاوت شدی ، بچه تر به نظر میرسی انگار تازه وارد دبیرستان شدی . گفت اینا رو میگی تا من ناراحت نشم درحالی که زنگ به خواهرم زدم و اون خندیده بهم و بعد از زنگ خواهرم کلی گریه کردم چرا همچین کاری کردم ... ! گفتم نه ، اصلا چرا انقدر اصرار داری بگی بهت نمیاد واقعا بهت میاد خیلی بچه تر به نظر میرسی ...

پ.ن: بعدتر سرم مو پیدا کردیم فر موهاش رو بیشتر کردیم و موهاش رو ی ور زد و خوشگل تر شد و معلوم شد خانمه فقط مو میخریده و اصلا کارش ارایشگری نیست و بهش گفتم از کجا پیداش کردی ؟! تو اینستا با چند نفر حرف زدی ۶ تومن بفروشی ! گفت دیوار ، همین جوری گذاشته بود مو میخره و منم گفتم حتما کارش اکستنشن هست که مو میخره

۶۷۹🦖

گفت میخوام برات ساعت بگیرم

گفتم ساعت فعلا نیاز ندارم

باز گفت میخوام برات یک چیزی بگیرم که هر وقت نگاش میکنی به یادم بیوفتی ، یک چیز مثل یادگاری

پیش خودم گفتم من حداکثر تا ۳ سال دیگه زنده باشم ، چرا پولت رو الکی خرج کنی ، نگهش دار برای خودت .

۶۷۷🦖

۱- میگه ازدواج با ی آدم بی ریشه ( مشخص نیست پدر یا مادرت کیه !) شایدتو مشکلی نداری اما فردا بچه ات یا نوه ات بخواد ازدواج کنه کلی حرف میزنن ، اون موقع پای بچه هات و آینده شون وسطه

۲- حلما میگه منم مخالفم . تجربه ثابت کرده پدرا اندازه مگس زور ندارن ... اختیار خونه مادرا هستن و تفکر شون اینه یک خرج کمتر .

۳- سو ...میگم مادرم چقدر خوب شده باهام ! نگو برنامه برام داره !🏌‍♀️

۴- بی کار باشی بی پول باشی و ترجیح بدی الان بهترین کار اینه صبر کنی و جایی نری تا شاید جایی مشغول به کار بشی ! و همه ی پا روان شناس شدن و توصیه میکنن باید بیای بیرون واسه روحیه ات خوب نیست و داری افسرده میشی ! بیرون روفتن و مسافرت واسه وقتی خوبه که دیگه غمت نباشه ... آخه تو این بی پولی من برم بازار بیشتر دق میکنم که:/

۵- به استادمون میگیم برا پوستتون چیکار میکنید ؟ میگه هیچی ژن خوب ... اینکه شما هم باید ی ژن چینی داشته باشید ... سو ... تا اینکه اون روز گفت رفته بوده بانک و بخاطر آفتاب دستکش پوشیده بوده و ی سری چیزا درباره ماساژ پوست گفت

۶- به درک چرا باید همیشه اونی کوتاه میاد من باشم و من ببخشم ؟ من اصلا بازیار رو نمیبخشم ، مرتیکه دوری خائن ، اگه کبوتر راست گفته باشه تو باید بیای معذرت خواهی کنه ... اگه معذرت خواهی نکنه یقه کبوتر رو میگیرم 🏌‍♀️

۶۷۶🦖

در حالت کلی اذین زیر آب ایران رو خیلی میزنه ! چون از ایران خوشش نمیاد و ایران هم تا حالا نفهمیده کی زیر آبش رو میزنه! 🥴

به ایران گفتم از طرف من ی چیزی به آذین بگو

ایران گفت تو فکر میکنی من میام طرف تو رو بگیرم ؟ دیوونه ام ؟

پیش خودم گفتم هر چی سرت بیاد حقته 😒 صد بار زیرآبت رو زده هنوز نمی خوای بفهمی

۶۷۵🦖

۱- تو ماشین بهشون نگاه میکردم و پیش خودم میگفتم چقدر حال بهم زن! ... خیلی حال بهم زن هستید!

دقیقا چی باعث شده اینجوری فکر کنن؟

نمیتونم اینجا بنویسمش چون خیلی قضیه خجالت آوری بود

۲- احترام...

حس حیوون بودن ، نامرئی بودن ، درخت بودن

۳- کبوتر گفته بعد از اینکه بسته به دستت رسید بیا حالت رو بهتر کنیم و افسردگی رو دوزش رو کمتر کنیم . احتمالا بعد از کارهای کبوتر دوباره درخواست کار برای آزمایشگاه یا هر جای دیگه بدم

۴- واسه مدت طولانی هیچ حس شادی یا حس دیگه ای رو درک نمیکردم و خنثی شده بودم و همه چیز برام خسته کننده شده بود و نفس کشیدن هم برام ی بار اضافی بود ... اما امروز بر خلاف همیشه و عادت همیشه ام که از همه چیز دوری میکردم و بی دلیل نه میگفتم ... امروز عصبی بودم بابت رفتار مادرم و میگفتم چرا من باید ی نفر رو بدون اینکه ببینمش ردش کنم ؟

اگر من قبلی بود همه چیز به کتف ام بود و از هیچی ناراحت نبودم تازه خوشحالتر بودم ... ی چیزایی داره درباره ام تغییر میکنه!

۶۷۰🦖

۱- آقای رافائل ادرس وبتون رو بذارید ... بار قبل هم نذاشتید

۲- هر وقت بعد از سالها میخوام ابراز علاقه یا محبت به بقیه کنم و با بی مهری اونها رو به رو میشم میگم *** ** بی لیاقت !

چون بعد از کلی خودخوری و رودروایسی و کلنجار قانع شدم اونقدرا چیز بدی نیست این ابراز محبت ! و بعد با بی مهری اون طرف رو به رو میشم که پیشنهاد منو رد کرده و پیشنهاد منو به یکی دیگه داده !!!!

حس درخت بودن میگیرم

۳- حس میکنم برای فرار از تعبیر خوابهام باید زیر پتو بمونم و با کسی حرف نزنم تا عصبی نشم و رو حالا خاموش باشم تا اتفاقی نیوفته ... مثل موقعی که منچ بازی میکنم اگر مینا پشتم باشه نباید فرار کنم و دقیقا باید وایسم و هیچ کاری نکنم تا خودش رد بشه ؟!

۴- اون روز یکی از بچه ها بهم میگفت تو مدرسه ابتدایی داشته درس میداده و یکی از دانش آموزها با کتاب محکم کوبیده تو صورت یکی دیگه از بچه ها و تو صورت خودش که معلم بوده الکل پاشیده ... گفتم فلانی... مگه این بچه پدر مادر نداره؟ چرا انقدر عصبیه ؟! گفتش اتفاقا پدر و مادرش دارن طلاق میگیرن ، مادرش میگفت نباید بچم رو از بقیه جدا کنید رفیقم گفت میخواستم بگم ببین چجوری زندگی کردین که بچه رو دیونه کرده

۵- نونام اون روز گفت یادته کوچیک بودیم با نازنین و پسر همسایه بازی میکردیم ، یدفعه پسر همسایه تا تونست نازنین رو زد ، نازنین اصلا گریه نکرد ! ( بیچاره نازنین شوکه شده بود ) گفتم تو رو خدا یادم نیار ، انقدر دلم واسش میسوزه که دعا میکنم اون حادثه رو یادش رفته باشه و اون موقه که از پسر همسایه کتک میخورد من پیش خودم میگفت ای کاش نازنین هم بازیمون نمیشد

نونام گفت پسر همسایه ی پسر روانی بود آخه واسه ی چیز ساده ی نفر تا حد مرگ کتک بزنی ( ما دوتا چیکار میکردیم ... عام ... ما ترسیده بودیم ، و منم دست نونام رو گرفته بودم میگفتم نکنه ما رو هم بزنه 🥴 )

ولی اون موقع یادمه پسر همسایه ، پدر و مادرش در شرف جدایی بودند و وقتی پدره مادرش رو میزد ، اتفاقا پسر همسایه با گریه دست باباش رو میگرفت میگفت تو رو خدا مامانم رو نزن یا جلو مادرش وایمیساد میگفت مامانم رو نزن ... اون موقع طلاق گرفتن خیلی بد بود ... البته الانم پسر همسایه شعار میده من هیچ وقت مثل بابام نمیشم اما منه دختر همسایه شون وقتی تو بحثی باهاش مخالفت میکنم میگه این چهارتا استخون رو میبینی؟ تو دهنت خوردش میکنم ...

خانواده سالم زندگی سالم

۶- اینکه میگم ادرس بذارید ، فقط کنجکاوم وبلاگتون رو ببینم و پروفایلتون رو چک کنم ... همین ... چون خیلی وقته سمت وبلاگهای بروز شده نمیرم و حداقل ی جوری وبلاگ جدید بخونم😶

۷-

۸-

۹-

۱۰-

۱۱-

۶۶۸🦖

۱- حس میکنم اون تصمیم ریسکی و خطرناک نتیجه مثبت داشته تا الان و امیدوارم همینطوری ادامه داشته باشه

۲- داخل بازی کردن چند دور بهتر شدم ! یعنی اونقدر بهتر شدم که نمیذارم دیگه آذین ازم ببره ... بارای اول که بازی میکردم اون میگفت بازی کردن با تو ارزشی نداره ... (چون هر دقعه میباختم و آذین پشت سر هم میبرد ! )

امشب هم نذاشتم اون ببره اما یکی از بچه ها مثل همیشه آخر شد ، حس میکنم ناعادلانه بازی میکنیم ، تقلبی نمیکنیم اما ی روشی داریم که ما رو پیروز میکنه ، اون دختر خبر نداره ... و هر دفعه که مینا اول میشه فقط خودمون سه تا ( من ، آذین و مینا ) برنده میشیم میدونیم چیکار کردیم

۳- کبوتر بهم پیام داده هیچ کاری نکرده اما خودم دارم ی سری نتایج مثبت رو میبینم ... شاید تلقین هست نمیدونم اما داره اوضاع اطرافم بهتر میشه رفتار مادرم ، رفتار دفتر بیمه ، بازی با بچه ها و صورتم ... اما بازم باید دقت کنم و حواسم به رفتارم باشه

۴- قبلا موقع بازی که میباختم دقیقا متوجه بودم ی نفر داره نوبت منو جا به جا میکنه !!!!!! تنها واکنشم این بود به خودم میگفتم این دفعه هم میبازم

۵- خب مثلا رفتار مادرم چجوری تغییر کرده ؟ قبلا بهم میگفت چرا گم نمیشی بری ؟ چرا مثل بقیه نمیتونی خوب باشی ؟ کاش هیچ وقت بزرگ نمیشدی ... و هیچ وقت به هم زنگ نمیزدیم ! امروز بهش زنگ زدم و اون گفت سلام دختر گلم! و من پشت تلفن هنگ کرده بودم

۶- شاید کنترل کردن هست ! اما هر چی هست انگار نمیذاره افسردگیم وخیم تر بشه و با چیزای خیلی کوچیک اطرافم ، میخواد شادی رو بهم برگردونه ... اینکه به بقیه آسیب نمیرسونه خوشحالم میکنه ... خدایا شکرت.

۶۶۷🦖

خانواده به نونام گیر داده پولات رو انقدر خرج لباس و کافه نکن و جمع کن ماشین بخری

خودش هم ناراحت بود میگفت اون موقع که نصف حالت عادی بهم حقوق میدادن حداقل میتونستم برم کافه ی شیک بگیرم الان مثلا دلم خوشه حقوقم بیشتر شده ؟ ! و در حالی که نمیتونم ی لباس بگیرم اینکه همه بهم میگن نه پولت رو جمع کن

گفتمش میدونی اگر خودت رو اینجوری عادت بدی فردا شوهرت میگه حقوقت واسه خودت نیست بلکه واسه قسط خونه ، ماشین و وام ازدواج و شهریه مهد کودک بچه هست و خودت چی ؟ هیچی !

گفت آخه بقیه هی میگن پول جمع کن برای ازدواج جهزیه

گفتم هر کی اومد خودش همت میکنه (واسه ما رسمه پسر همه چیز رو بخره )، تو هم پولات رو بده واسه پوستت ، اون واکسنای گارداسیل ... پولت رو خرج سلامتیت کن برو ماساژ صورت

* باز یک هفته میگذره داداش سینگل یا متاهل ... بهش میگن انقدر ولخرجی نکن و پولت رو نگه دار و بعد باز برمیگرده میاد پیش من میگه چیکار کنم 🤦‍♀️